محفل سلوک علوی جلسه ششم / ۱۵ بهمن ۱۳۹۴ / مسجد و حسینیه العلی
بِسمِ اللهِ الرَّحمَنِ الرَّحیم
موضوع: سلوک اجتماعی در مسیر قرب الهی
نشانه واقعی معنویت و قرب الهی
قرب به خدا و سلوک و حرکت در مسیر قرب به خدا با تبعیت و اطاعت کردن، میسر است؛ البته تبعیت بدون محبت ممکن نیست. هنگامی انسان از کسی پیروی میکند که آن فرد محبوبش باشد و او را دوست داشته باشد. محبت هم بدون معرفت ایجاد نمیشود؛ اول معرفت هست، بعد محبت و بعد پیروی کردن. این مقدمه اول.
مقدمه دوم این است که ما دو نوع معنویت داریم، یک معنویت خیالی و وهمی، و یک معنویت حقیقی. قرب هم دو نوع است، قرب وهمی و خیالی، و قرب حقیقی. حالا ما از کجا بفهمیم به خدا نزدیک شدهایم؟ از کجا بفهمیم واقعاً معنوی هستیم؟ از حس و حالمان، از حال خوشمان و اشکمان؛ یا نه، از اینکه ببینیم چقدر پیروی میکنیم؟ معیار و میزان پیروی کردن است. به اندازهای که پیروی میکنیم، به اندازهای که ائمه معصومین(علیهم السلام) را الگو قرار میدهیم، به همان اندازه نزدیک هستیم.
حال خوش معنوی همیشه حاکی از قُرب به خدا نیست!
شیطان میتواند در انسان احساسات خوش و به ظاهر معنوی درست کند؛ بنابراین اشک به تنهایی معیار نیست. اگر یک کسی وظایفش را به درستی انجام ندهد و بعد در یک جلسه مذهبی برود و حال خوشی پیدا کند، ما این فرد را نمیتوانیم بگوییم به خدا نزدیک است. هر حال خوشی حاکی از قرب به خدا نیست.
چه کسی در مسیر قرب به خداوند قدم بر میدارد؟
مقدمه سوم این است که اسلام دین کامل و جامعی است، ویژگی اسلام این است، هم ابعاد فردی، هم ابعاد سیاسی و اجتماعی و هم ابعاد عبادی دارد. نسبت به مسائل فردی دستور دارد، نسبت به امور عبادی ما و مسائل سیاسی و اجتماعی و نسبت به معیشت ما دستور دارد. اگر کسی را دیدیم که به مسائل سیاسی و اجتماعی توجه دارد و در مسائل فردی و عبادی به دستورات توجه ندارد، این آدم را نمیپذیریم و او نمیتواند ادعا کند من در مسیر قرب به خدا قدم بر میدارم. اگر برعکسش یک کسی را دیدیم که به ابعاد فردی توجه دارد خیلی آدم خوبی است، نماز شب میخواند، روزه میگیرد، حلال و حرام را رعایت میکند ولی بی خیال امور مسلمانهاست و کاری ندارد به این کارها، این آدم در وهم خودش به خدا نزدیک است؛ قطعاً به خدا نزدیک نیست. فرض کنید که یک گنجی هست، میخواهیم برویم آن گنج را پیدا کنیم، خب حالا این گنج یک نقشهای دارد، از کجا میفهمیم به این گنج نزدیک هستیم یا دور هستیم؟ از روی نقشه دیگر، از روی حس و حال که نمیشود، یک کسی بگوید: «من حسم این است که اینجا گنج است، بنابراین من به گنج نزدیک شدم!» میگوییم ما نقشه داریم، ما براساس نقشه حرکت کردیم. این هم مقدمه سوم.
شناخت نعمات و توجه به صاحب آنها مقدمه قرب الهی
مقدمه چهارم هم این است که یکی از راههای مهم قرب به خدا شکر نعمت است، شناخت نعمتها و فرو نرفتن در نعمتها و توجه کردن به صاحب نعمتها که خداست، این یک راه مهم است. نقطه مقابل شکر، کفر است؛ کفر معانی مختلفی دارد، یکی از آنها کفر نعمت است، «لَئِن شَکَرْتُمْ لأَزِیدَنَّکُمْ وَلَئِن کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ» ، خب، حالا نعمتها باز دو رقم است؛ نعمتهای ظاهری و نعمتهای باطنی؛ «وَأَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَهً وَبَاطِنَهً» ، یک نعمتهایی داریم که کفار هم از آن نعمتها استفاده میکنند، یک نعمتهایی هم داریم که ویژه مؤمنین است. نعمتهای کلیدی و اساسی داریم و نعمتهای عادی. نعمتهای عادی در جای خودشان خیلی ارزشمند هستند. نعمت عادی چیست؟ نان و آب نعمت عادی است، اکسیژن یک نعمت عادی است. اکسیژن نعمت مهمی است ولی خب کفار هم از اینها دارند استفاده میکنند؛ حیوانات هم دارند استفاده میکنند. درست است که خدا از نعمتها سؤال میکند و ما در برابر نعمتها مسئول هستیم.
نعمت ولایت، مهمترین نعمت الهی
در تفسیر آیه «لَتُسْأَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ» آمده است، ابوحنیفه میگفت یعنی خدا از همین نان و آب و گوشتی که میخوریم، سؤال میکند؟ امام صادق(علیه السلام) فرمود خدا کریمتر از این است که از این چیزها سؤال کند؛ از نعمت ولایت سؤال میکند؛ یعنی نعمت ولایت کلیدیترین و بزرگترین نعمت است. اگر کسی توانست پاسخگوی نعمت ولایت باشد، پاسخگوی بقیه نعمتها هم میتواند باشد؛ مسئلهاش حل میشود؛ اما اگر کسی نتوانست پاسخگوی این نعمت باشد، پاسخگوی نعمت نان و آب هم نمیتواند باشد.
مسئله ولایت، همان حاکمیت اسلامی است
ولایت یعنی چه؟ ما شیعیان ولایت را چطور معنا میکنیم؟ ولایت یعنی مسئله حاکمیت اسلامی، ولایت یعنی تحت حاکمیت اسلامی باشیم. در زمان محمدرضا شاه، در زمان رضاشاه، ناصرالدین شاه و احمدشاه و …، که آدمهای عیاش، ارازل، پستی بودند، ما اجدادی داشتیم خدا بیامرزد اینها را، نماز شب میخواندند؛ اما تحت حاکمیت اینها زندگی میکردند. آنها از نعمت بزرگ زندگی در حاکمیت کسی که خدا به آن رضایت داده است محروم بودهاند. نعمت بزرگی نداشتند. دعای عرفه را ملاحظه کنید. محور بزرگ و مهم دعای عرفه نعمتهاست. امام حسین(علیه السلام) وقتی نعمتها را میشمارد، این نعمتهای جزئی را هم میگوید، پلک، چشم و ابرو و دست و… همینطور دانه دانه نعمتها را میشمارد؛ ولی یکی از نعمتها را اینطور میگوید: «لَمْ تُخْرِجْنِی لِرَأْفَتِکَ بِی وَ لُطْفِکَ لِی [بِی ] وَ إِحْسَانِکَ إِلَیَّ فِی دَوْلَهِ أَئِمَّهِ الْکُفْرِ» ، [خدایا] به دلیل رأفت و لطف و احسانت، مرا در زمان دولت کفر متولد نکردی؛ این نعمت بزرگی است که البته بچهها این را نمیتوانند بفهمند، هوسرانان این را نمیتوانند بفهمند. ما در سالگرد پیروزی انقلاب هستیم، «وَلَن یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکَافِرِینَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً» ، خدا راضی نیست ما تحت قیمومیت و حاکمیت کفار زندگی کنیم. پیروزی انقلاب از این جهت نعمت بزرگی بود. البته الآن بسیاری قدرش را نمیدانند و متوجه آن نیستند!
یک راه شناخت نعمتها، توجه به ضدِّ آنهاست
ببینید الآن بچه شما اگر بزرگ بشود به شما ایراد میگیرد بابا این چه ماشینی است، این چه خانهایست، دیدید گاهی بعضی از بچهها به پدرها اشکال میگیرند که این چه خانهایست، خب این بابا چه میگوید؟ میگوید بابا نبودی ما همین خانه را هم نداشتیم، راست میگویی این خانه عیب و ایراد دارد، ولی ما همین خانه را هم نداشتیم. نعمتها را چگونه میشود شناخت؟ یک راه، توجه به ضد آن است، «تُعرف الأشیاء بأضدادها» هرچیزی با ضد آن شناخته میشود؛ تا کسی توجه به ظلمت نکند قدر نور را نمیداند. الآن ما همین نور ظاهری و مادی را متوجه نیستیم، اگر این نور برود بعد میفهمیم عجب نعمتی بود! حالا ملاحظه میکنید روش امیرالمؤمنین را، ایشان مکرر از دوران جاهلیت میگویند؛ خب پیامبر مبعوث شدند و پیروز شدند و بتها شکسته شد و… دوران قبل از بعثت تمام شده، سالهاست تمام شده، ولی امیرالمؤمنین(علیهالسلام) رها نمیکند؛ مدام آن دوران را به رخ میکشد، میگوید یک زمانی بود مردم بت میپرستیدند، دختر زنده به گور میکردند! یک زمانی بود به جان هم میافتادند امنیت نداشتند، در فقر و فلاکت بودند. حضرت مدام از آن دوران جاهلیت میگوید، برای چه؟ برای اینکه میخواهد بفهماند که پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) چه کار بزرگی کردند.
از نعمت پروردگار خویش [با مردم] سخن بگو
برای اینکه مردم قدردان باشند باید از دوران قبل از انقلاب بیشتر گفته شود. زمان شاه وضعیت چگونه بود؟ این را چه کسانی باید بگویند؟ بزرگترها. اگر بزرگترها نمیگویند مقصر هستند، روز قیامت باید جواب بدهند؛ چون یکی از راههای شکر نعمت این است. قرآن میگوید «أَمَّا بِنِعْمَهِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ» ، میگوید نعمت را بگویید، به زبان بگویید، چرا به زبان نمیگویید؟!، یکی از اشکالات اکثر آدمها این است که تا یکی میگوید حالت چطور است؟ میگوید مریض هستم. حالت چطور است؟ مشکل مالی دارم.
هنر شیطان این است که انسان را متوجه نداشتهها میکند
ممکن است در زندگی شما مشکلاتی باشد، ممکن است سختیهایی باشد، ولی اینکه ما توجه میکنیم به کمبودها، این یعنی در دامی واقع میشویم که شیطان برای پدرمان حضرت آدم پهن کرد. در جلسه قبل، داستان حضرت آدم را مطرح کردیم. آدم مشکلش چه بود؟ اینها را خدای متعال در یک شرایط خوبی قرار داد، رفاه داشتند، امنیت هم داشتند؛ دو نعمت بزرگ، رفاه و امنیت را داشتند. رفاه هم که میگوییم یعنی شکم سیر باشد، رفاه یعنی این، «فَلْیَعْبُدُوا رَبَّ هَذَا الْبَیْتِ، الَّذِی أَطْعَمَهُم مِّن جُوعٍ وَآمَنَهُم مِّنْ خَوْفٍ» ، خدا آدم و حوا را در یک باغ سرسبزی و امنی قرار داد؛ فقط گفته بود به یک درخت نزدیک نشو. شیطان چکار کرد؟ شیطان همان یک درختی را که نداشت همهاش ذهن آدم و حوا را متوجه به همان یک درخت کرد! خانم اینقدر نعمت دارد، از شوهرش مینالد، آقا اینقدر نعمت دارد از خانمش مینالد؛ از زندگیاش مینالد؛ من خیلی وقتها به اینهایی که دعوا و گله دارند از هم، گفتهام «حالا این خوبی ندارد؟» گفته «چرا اتفاقاً این آقا اینطور است، آنطور است، ولی اینطور هم هست.» گفتم «خب این به آن در، هفتاد تا خوبی دارد سی تا بدی دارد، نمیارزد؟» هنر شیطان این است که انسان را متوجه نداشتهها میکند؛ درحالی که رشد و آدم شدن ما باتوجه به داشتهها و شکر آنها و استفاده کردن از آنها در مسیر قرب به خدا و آدم شدن است. رشد در توجه به نداشتهها نیست، ولی شیطان با حضرت آدم همیکار را کرد، آمد گفت «هَلْ أَدُلُّکَ عَلَى شَجَرَهِ الْخُلْدِ وَمُلْکٍ لَّا یَبْلَى» ، گفت یک درختی هست که اگر از میوه آن بخوری، اینجا ماندگار میشوی! «شَجَرَهِ الْخُلْدِ»؛ خدا گفته بود اگر از این درخت بخوری بیرونت میکنم، شیطان گفت نه اتفاقاً این درخت ماندگاری است! «شَجَرَهِ الْخُلْدِ» همین است، «مُلْکٍ لَّا یَبْلَى»، در دنیا ملکی که نابودی ندارد پیدا نمیشود. در دنیا «شَجَرَهِ الْخُلْد» وجود ندارد. حالا «شَجَرَهِ الْخُلْد» ما چیست؟ پول. قرآن میگوید، بچههای آدم «شَجَرَهِ الْخُلْدِ»آنها پول است؛ فکر میکنند با پول ماندگار میشوند! آیهاش را همهتان حفظ هستید دیگر، «وَیْلٌ لِّکُلِّ هُمَزَهٍ لُّمَزَهٍ، الَّذِی جَمَعَ مَالًا وَعَدَّدَهُ، یَحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ» ، فکر میکند پول عامل ماندگاری است، کمااینکه آدم را اینطور فریب داد؛ اگر از میوه این درختی که خدا گفته نخور، بخوری، ماندگار میشوی؛ قسم هم خورد، «قَاسَمَهُمَا»، و گفت من خیرخواه و دلسوز شما هستم. آدم هم تردید و شک پیدا کرد.
مقایسه قبل و بعد انقلاب، جهت درک و شناخت نعمت حکومت اسلامی
پس یکی از راههای شناخت و درک نعمت توجه به قسمت مقابلش است. افغانستان را ببینید، دلش آدم میسوزد برای مردم شریف افغانستان. سوریه را ببینید؛ عراق را ببینید؛ شیعیان بحرین را ببینید؛ چقدر مسجدها و حسینیههای اینها را خراب کردند؟! زمان رضاشاه بعضی از مادربزرگهای ما در خانهها دق کردند، برای چه؟ برای اینکه اگر میآمدند بیرون چادر را از سرشان برمیداشتند! روضه خوانی نمیتوانستند بکنند. قبل از انقلاب خودمان را هم ببینیم. یک آقایی میگفت زمان شاه خیلی بهتر بود! گفتم چند سالت هست؟ گفت ۴۰ سالم هست. گفتم خب پس یادت نمیآید؛ گفت امارات را ببین، گفتم ایران را از نظر مادی با امارات مقایسه نکن، با پاکستان مقایسه کن؛ پاکستانی که بمب اتم دارد، پاکستانی که از عربستان صعودی دلارهای فراوان میگیرد؛ پاکستانی که تحت الحمایه آمریکا هست. من رفتم پاکستان، برو ببین چه خبر است، یک کم توضیح دادم آدم منطقیای بود، قبول کرد. ما عیب و ایراد زیاد داریم، برای چه؟ برای اینکه ما منتظر امام زمان(عجلاللهتعالیفرجهالشریف) هستیم؛ ما اصلاً به وضعیت موجود راضی نیستیم؛ اگر سراپای ما پر از طلا هم بشود باز هم راضی نیستیم. مادامی که روی کره زمین ظلم هست ما راضی نیستیم. پس توجه به اضداد و نقطه مقابل خیلی کمک میکند برای توجه به نعمتها. توجه دادن به دوران طاغوت، توجه دادن به کشورهای دیگر. وظیفه ما چیست؟ وظیفه ما شکر است، وظیفه ما دفاع است، وظیفه ما تبیین و روشنگری است.
زمانه، زمانه انحراف و ناسپاسی شده است
یکی از درد دلها و غصهها این است که خیلی از افراد، اشک میریزند ولی به این تکالیف توجه ندارند و اینها فکر میکنند نزدیک هستند! خیلی هم اتفاقاً از خدا دور هستند، از اهلبیت(علیهمالسلام) دور هستند؛ چون متمسک شدند به بخشهایی از دین که این بخشها را ادیان دیگر هم دارند. شرایط، شرایط حساسی است، البته همیشه همینطور بود. یک بندهخدایی میگفت ۳۴ سال است میگویند در این مقطع حساس کنونی، از جملات تکراری است، امیرالمؤمنین در یک خطبهای میفرماید «أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا قَدْ أَصْبَحْنَا فِی دَهْرٍ عَنُودٍ وَ زَمَنٍ کَنُودٍ» ، ما در شرایطی قرار گرفتیم که حضرت اسم آن روزگار را میگوید عَنُود و کَنُود! الآن هم همینطور است؛ زمانه عنود و کنود. عنود یعنی منحرف، و کنود هم یعنی ناسپاس٫ وقتی حضرت میفرماید زمانه منحرف و ناسپاس، منظور آدمهای آن زمان هستند وگرنه زمان که بد نیست، آدمها منحرف و ناسپاس میشوند. آن زمان، وقتی تعداد اینطور آدمها زیاد میشود، آن دهر را میگویند زمانه منحرف و ناسپاس٫ اگر در معرض امام معصوم باشی و امام معصوم را هم ببینی، باز هم ممکن است منحرف و ناسپاس باشی.
علامتهای مردم منحرف و ناسپاس (دهر عَنود و کَنود)
محسنین را گنهکار حساب میکنند
امیرالمؤمنین(علیهالسلام) چند علامت برای ناسپاسان میگویند. امیرالمؤمنین(علیهالسلام) میفرمایند: «یُعَدُّ فِیهِ الْمُحْسِنُ مُسِیئاً» ، ما در شرایطی قرار گرفتیم که محسن را، یعنی انسانهای دلسوز، پاک و خالص را در جامعه گنهکار حساب میکنند، میگویند اینها مقصر مشکلات هستند، پس ببینید حرفهای تازهای نیست، قدیم هم بوده؛ علتش چیست؟ چه میشود که دلسوزان جامعه در یک شرایطی متهم میشوند؟ گنهکار به حساب میآیند؟ چه شده آنهایی که زحمتکشیده هستند، خون دل خورده هستند، کتک خورده هستند، خون داده هستند گنهکار حساب میشوند؟! علت چیست؟ گاهی معروف و منکرهایی که مردم آن را معروف و منکر میدانند با معروف و منکر نزد خدا و رسول یکی است، گاهی نه، یکی نیست، تغییر میکند، جو فرهنگی جامعه تغییر میکند، ذائقهها عوض میشود، افکار تغییر میکند؛ مردم بخشی از جامعه یک چیزهایی را معروف میدانند که خدا آن را معروف نمیداند؛ یک چیزهایی را منکر میدانند که خدا آن را منکر نمیداند؛ خب حالا اگر شما منادی معروفی باشی که خدا میگوید معروف است ولی مردم نمیگویند، آن وقت آن مردم چه حسی نسبت به شما دارند؟ اگر باب دل آنها حرف نزنی، خب مردم از تو خوششان نمیآید و تو در نظرشان گنهکار محسوب میشوی! ۳۴ سال پیش سادهزیستی یک ارزش بود، استقلال یعنی رهایی از حاکمیت ظالمان یک ارزش بود؛ طرفداری از محرومان و ضدیت با مستکبران یک ارزش بود؛ حجاب یک ارزش بود، بدحجابی یک منکر بود، هم خدا اینها را میگوید ارزش است، هم پیامبر میگوید، هم مردم قبول داشتند. در بخشی از جامعه این معروفها شده منکر، منکرها شده معروف، حالا اگر شما باب دل مردم برای گرفتن رأی حرف بزنی، طبیعتاً برایت کف میزنند، و وای به حال آدمهایی که آن جاهایی باب دل مردم حرف میزنند که خدا آن را دوست ندارد. حواستان جمع باشد، خائن یعنی این، منافق یعنی این. منافق یعنی کسی که دنبال جلب رضایت مردم است به قیمت خشم پروردگار. این یک راه تشخیص است، یک علامت است که چه کسی پالانش کج است. البته علامتها گوناگونی داریم.
عوض شدن ارزشها؛ نشانه دوم زمانه منحرف
حالا چه شده که ارزشها عوض شده؟ علتش چیست؟ امیرالمؤمنین در نامه ۳۱ نهجالبلاغه میفرماید: «إِذَا تَغَیَّرَ اَلسُّلْطَانُ تَغَیَّرَ اَلزَّمَانُ» ، فرمود سلطان که عوض میشود زمانه عوض میشود، امام شاه را زد کنار یک ارزشهای جدیدی را حاکم کرد؛ فرمود اگر به من خدمتگذار بگویید بهتر از این است که رهبر بگویید. مقام معظم رهبری هم فرمود ما نوکر این مردم هستیم. این یک ادبیات جدیدی است، سادهزیستی شد ارزش، زندگی اشرافی شد ضد ارزش. امام آمد این فرهنگ را ایجاد کرد، این فرهنگ میماند؟ نه، بستگی دارد آن راه ادامه پیدا بکند یا نه. آدمهایی آمدند سرکار که خلاف این مسیر حرکت کرده و ذائقه مردم را عوض کردند؛ حکام، وزرا، مدیرکلها، نمایندگان مجلس، اینها فرهنگساز هستند؛ بعد خود او که مقصر است حالا میشود طلبکار! بعد حضرت فرمود یکی از شرایط دهر عنود و کنود این است «وَیَزْدَادُ الظَّالِمُ فِیهِ عُتُوّاً» ، ظالم روز به روز بیشتر میآید جلو. چه کسی ظالم است؟ گنهکاران. آنها محاصرهتان میکنند، میآیند جلو. چه کسی باید جلوی ظالمان را بگیرد؟ محسنین. اگر ظالمین توانستند، محسنین و دلسوزهای واقعی جامعه را از چشم مردم بیاندازند کسی نمیتواند مردم را برای جلوگیری از ظلم و دفع خطر جمع نماید و متحد کند. لذا این ارتباط جملات را دقت کنید. امیرالمؤمنین میگوید که در شرایط بدی قرار گرفتهایم، در این شرایط دلسوزها را گنهکار حساب میکنند و ظالم هم میآید جلو! خب وقتی محسنین را متهم کردند، خب دیگر کسی نیست که مردم را آگاه بکند، وقتی بد بین شدند، وقتی بی اعتماد شدند، دیگر چه کسی میخواهد مردم را آگاه کند؟ چه کسی میخواهد مردم را جمع کند؟ چه کسی میخواهد متحد کند؟ لذا ظالم میآید جلو.
بهره نبردن از آگاهیها؛ نشانه سوم زمانه منحرف
علامت سوم از آن زمانه منحرف و ناسپاس «دَهرِ عَنود و زَمَنِ کَنود»، بهره نبردن از داناییها و علوم است؛ «لَا نَنْتَفِعُ بِمَا عَلِمْنَا» ، ما سود نمیبریم از آنچه که میدانیم، وای به حال ما اگر به آنچه که میدانیم عمل نکنیم. علمِ لا یَنفَع دو رقم است، بعضی از علوم اصلاً به درد نمیخورد و قابلیت سودرسانی ندارد؛ عمل کن، هر چیزی که میدانی به آن عمل کن، «اتَّقُواْ اللّهَ وَیُعَلِّمُکُمُ اللّهُ» ، تقوا داشته باش ببین خدا چگونه معلم تو بشود، عمل کنیم، امیرالمؤمنین درد دلش این است که میگوید نیروهای ارزشی جامعه، اینها اهل عمل نیستند، منتهی حضرت متواضعانه خودش را قاطی اینها میکند، میگوید «لَا نَنْتَفِعُ بِمَا عَلِمْنَا»، میگوید مجموع ما، همه ما، سودی نمیبریم از علممان، این جلسه سخنرانی است که بنده میکنم و شما میشنوید، اگر مواظب نباشید روز قیامت بر علیه شما حجت میشود و برعلیه بنده، میگوید خودت گفتی، به شما میگویند شنیدی، در این دعاهای امام زمان(علیه السلام) «اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفیقَ الطّاعَهِ» ، که در حق شیعیان هست، در حق شنوندهها چه میگویند حضرت؟ «وَ عَلَی الْمُسْتَمِعینَ بِالاْتِّباعِ وَالْمَوْعِظَهِ» ، میگوید خدایا یک کاری کن کسانی که مستمع هستند اهل پیروی باشند، موعظه پذیر باشند، به اندازهای که دلتان آمادگی دارد، چون اینها نور است، من که چیزی بلد نیستم، من دارم سخنان امیرالمؤمنین را میخوانم، به همان اندازه تحت تأثیر قرار میگیرید، دلتان نرم میشود، وقتی نرم شد تصمیم بگیرید، و الا هیچ، از اینجا بروید بیرون، نه اصلاً نروید بیرون، چای میآورند دور هم، احوالپرسی میکنید، اصلاً کلاً میروید در یک عالم دیگری، هیچ، تمام شد، باز هفته بعد، لذا هرکسی برای خودش یادداشت کند، یک تصمیم تازه، یک تصمیم تازه، آن وقت است که این جلسات حجت علینا نمیشود، حجت لنا میشود، یعنی شما میگویید که به ما اینطور مطلب رسید، ما اینطور عمل کردیم؛
سؤال نکردن ندانستهها؛ مشکل چهارم زمانه منحرف
امیرالمؤمنین گله میکند، میگوید ما سود نمیبریم از آنچه که میدانیم، بعد فرمود «وَلَا نَسْأَلُ عَمَّا جَهِلْنَا» ، مشکل دیگر نیروهای ارزشی جامعه چیست؟ یک چیزهایی را هم نمیدانیم ولی سؤال نمیکنیم. اینجا اشاره به نیروهای خودسر جامعه دارد که دلسوز هستند ولی بدون آگاهی فعالیت میکنند؛ میخواهد اَبرویش را درست کند میزند چشمش را هم کور میکند، نداریم همچین بچههای؟ دو گروه هستند یک عده از نیروهای ارزشی بی بخار، تنبل، کم کار، یک عدهای میدانند، بلد هم هستند، یک عدهای پر کار و بی سواد، خب حالا اشک هم بریزد آدم، آن وقت این اشکها به ضرر است، چرا؟ چون شما یک عذاب وجدانی داری، اشک که میریزی دیگر عذاب وجدان نداری، میگویی الحمدلله گریه که کردیم، آن اشک میشود به ضرر، چون عذاب وجدان داشته باشید باز یک کمی کفاره گناه میشود همین، آدم به خودش غر بزند، نق بزند، از خودش ناراحت باشد «لَا أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیَامَهِ، وَلَا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَهِ» ، قرآن آن نفسی که خودش را سرزنش میکند آن هم زیاد، لوام، میگوید قسم به این نفس، به به، و الا ما هم کمبود داشته باشیم، خطاکار هم باشیم، طلبکار هم باشیم که چه؟ که گفتند اگر یک قطره اشک برای امام حسین بریزی همه گناهانت بخشیده میشود، قطره دوم حتماً فرشتهها میآیند به خدمت ما، اگر کسی چنین تصوری دارد بداند که گناه شناس نیست، بله، اشک آن خاصیتها را دارد؛ امروز نزد یکی از اساتید بودیم صحبت از خدماتشان شد، بعد ایشان فرمود دعا کن ظرفمان سوراخ نباشد، یعنی ظرف خوبیها که جمع بشود، به هرحال امیرالمؤمنین میگوید «وَلاَ نَسْأَلُ عَمَّا جَهِلْنَا» ، میگوید ما سؤال نمیکنیم، آخر هم فرمود «وَلاَ نَتَخَوَّفُ قَارِعَهً حَتَّى تَحُلَّ بِنَا» ، فرمود یک مصیبتهایی، خطراتی ما را دارد تهدید میکند، ولی نمیترسیم، چرا نمیترسیم؟ چون سرگرم هستیم دیگر، آنهایی که، مثال زلزله را نگاه کنید، زلزله یکباره اتفاق میافتد، از قبل باید فکر کنند، سیل که میآید دیگر نمیشود جلوی سیل را گرفت، از قبل باید فکر کنند، خب باران که میآید از قبل باید فکر کنند، اگر الآن نگاه کند آسمان را میگوید خب بارانی نیست، تمام، هیچ، ولی اگر مثل هواشناسها رصد بکند، میفهمد چه بارانی قرار است بیاید، چه خطراتی تهدید میکند، حضرت میگوید مصیبتهای کوبندهای دارد جامعه را تهدید میکند، نمیترسیم؛
نمیشود کنار کشید؛ ما در برابر خون شهیدان مسئول هستیم
به مناسبت سالگرد پیروزی انقلاب میخواستم همین نکته را توجه بدهم که ما مسئولیت داریم، ما در برابر خون شهیدان مسئول هستیم، روز قیامت باید جواب بدهیم، نمیشود کنار کشید، نمیشود بیتفاوت بود، و میخواهیم وظیفهمان را عمل بکنیم، دنبال انجام وظیفه هستیم، خب، پیروزی انقلاب و پیروزی در جنگ نشان داد تأثیر توسلات و امدادهای غیبی را، امشب یک جایی صحبتی از امام دیدم، من نشنیده بودم تا الآن، گفته بودند پیروزی انقلاب کار من نبود کار ملت هم نبود، خیلی جالب است، آن کسی که آزاد از خلق خداست، چقدر سفت به مردم میگوید کار شما هم نبود، بعد میگوید کار من هم نبود؛ کار خدا بود، واقعاً هم اینطور است، منتهی توسلات برای چه کسانی اثر دارد؟ برای کسانی که در میدان هستند، دست از تلاش برنمیدارند، برای آنها اثر دارد، خدا به کمک اینطور آدمها میآید، «کَم مِّن فِئَهٍ قَلِیلَهٍ»، آن جمعیت کم، بعد میبینید میتوانند کارهای کارستان بکنند.
اللهم صل علی محمد وآل محمد