محفل هفتگی سلوک علوی جلسه سوم / ۲۴ دیماه۱۳۹۴
بِسمِ اللهِ الرَّحمَنِ الرَّحیم
شرح خطبه اول نهجالبلاغه
یاد نعمتهای الهی؛ راه فرار از دام شیطان
«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَا یَبْلُغُ مِدْحَتَهُ الْقَائِلُونَ وَ لَا یُحْصِی نَعْمَاءَهُ الْعَادُّونَ» ، حمد و سپاس مخصوص خدایی است که گویندگان به مدح او نمیرسند؛ اولیاء خدا همیشه ما را متوجه به نعمتها برای حمد میکنند. علماء مدام ما را متوجه به نعمتها کردند تا در دام شیطان نیفتیم و مدام فکر نکنیم که کم داریم. به کمبودها توجه نکنیم؛ بلکه مدام توجه داشته باشیم به داشتههایمان؛ پس نعمتها امید آور است، «یا مَنْ یُعْطِی مَنْ سَأَلَهُ، یا مَنْ یُعْطِی مَنْ لَمْ یَسْأَلْهُ وَ مَنْ لَمْ یَعْرِفْهُ» ، بسیاری از این نعمتها از سر درخواست و معرفت ما نبوده، ما خدا را نمیشناختیم و این نعمتها را از او نخواستیم، حالا که ما را آورده، اگر او را بشناسیم و اگر اطاعت کنیم از او، او با ما چه خواهد کرد؟
خوف و رجاء؛ آثار توجه به نعمتها
توجه به نعمتها هم خوف ایجاد میکند، هم امید؛ چون میدانیم که خدای متعال نعمتها را بیحساب نمیدهد، «لَتُسْأَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیم» ، از این نعمتها سؤال میکند؛ انسان مسئولیت دارد. روز قیامت نگه میدارند انسان را، میگویند بایستید، «وَقِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْئُولُونَ» ، اینها را نگه دارید، اینها باید پاسخ بدهند، پاسخ بدهند که با این نعمتها چه کردند، آیا بندگی کردند؟ آیا در مسیر سعادتشان از این نعمتها استفاده کردند یا نه؟
نمیتوانید شکر این نعمتها را بهجا آورید
«ولاَ یُؤَدِّی حَقَّهُ الُمجْتَهِدُونَ» ، حق خدا را مجتهدین نمیتوانند ادا کنند، یعنی با این همه نعمت هرچقدر هم انسان اهل اجتهاد و کوشش باشد برای حمد و شکر باز نمیتواند آنچنانکه شایسته است حمد خدا را به جا بیاورد، چرا؟ چون باز خود این حمد و شکر، این با یک نعمت دارد انجام میگیرد، و باز خود آن نعمت باز یک حمد و شکر دیگری میخواهد، فقط راهش همین است که انسان اعتراف کند، بگوید «خدایا من نمیتوانم حامد تو باشم و شاکر تو باشم» و از خدای متعال طلب مغفرت کند برای کاستیهایش نسبت به حمد و شکر.
بدون شناخت خدا، انسان راه به جایی نمیبرد
«أَوَّلُ الدِّینِ مَعْرِفَتُهُ وَ کَمَالُ مَعْرِفَتِهِ التَّصْدِیقُ بِهِ وَ کَمَالُ التَّصْدِیقِ بِهِ تَوْحِیدُهُ» ، ابتدای دین شناخت خداست، بدون شناخت خدا انسان راه به جایی نمیبرد، اصلاً کارهای خوب را انجام دادن به اندازهای که انسان معرفت دارد به همان اندازه ارزشمند است، همه ما نماز میخوانیم، اولیاء خدا هم نماز میخوانند، امام زمان (عجلاللهتعالیفرجهالشریف) ایشان هم نماز میخوانند، ظاهر نمازها با هم تفاوتی ندارد، ولی نماز ما کجا نماز امام زمان کجا؟! چه چیزی این عملهای خوب را از یکدیگر متفاوت میکند؟ آن معرفت است. اصلاً دستاورد زندگی انسان معرفت است. اگر انسان بمیرد و چشم دلش بینا نشده باشد و معرفت پیدا نکرده باشد کور مرده است و هرکس در این دنیا کور باشد در آخرت هم کور است؛ «وَمَن کَانَ فِی هَذِهِ أَعْمَى فَهُوَ فِی الآخِرَهِ أَعْمَى» . بنابراین گفتند زیاد به دنبال شناخت خدا باشید و در عصر غیبت گفتند این دعا را زیاد بخوانید :
«اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی نَفْسَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی نَفْسَکَ لَمْ أَعْرِفْ رَسُولَکَ؛ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی رَسُولَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی رَسُولَکَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَکَ؛ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی حُجَّتَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی حُجَّتَکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینِی»
اگر معرفت نباشد اعمال ما تقلید است. اگر معرفت نباشد اعمال ما دوام پیدا نمیکند، این اعمال ما عمق ندارد. اگر معرفت نباشد این اعمال منجر به عُجب میشود؛ بنابراین انسان باید دنبال معرفت باشد.
آیات انفُسی و آفاقی؛ راه کسب معرفت الهی
خدای متعال با دو نوع نشانه به انسان معرفت میدهد؛ «سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَفِی أَنفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ» ؛ فرمود نشانهها را نشان میدهیم، این نشانهها، هم در بیرون از وجود انسانهاست؛ یعنی در طبیعت، در زمین و آسمان و کوه دریا هست و هم در وجود خود انسان و بهترین آیات همین آیات انفُسی است. «مَنْ عَرَفَ نفسَه فقد عَرَفَ ربَّه» . خدای متعال در وجود انسان نشانهها و آیاتی قرار داده که اگر کسی به آن آیات و نشانهها توجه کند به خدا متوجه میشود. همین که انسان بی قرار است و به کم قانع نیست، هرچه به او میدهند باز یک چیز دیگری میخواهد، این خودش معنا دارد؛ حیوان اینطور نیست، حیوان دغدغهاش به قول امیرالمؤمنین(ع) «همُّها علفُها» ، همتش شکمش است، وقتی که به غذا و علفش میرسد دیگر آرام میگیرد. دیگر حیوانات اینچنین نیستند که زیاده خواه باشند، اهل چشم و همچشمی و حرص باشند؛ این خودش معنا دارد؛
چرا انسان هرچه دارد باز هم میخواهد؟
چرا انسان با وجود داراییها باز هم بی قرار است؟ انسان گمشدهاش خداست، خدا را میخواهد، «یَا أَیُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَى رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلَاقِیهِ» ، خدا به انسان ظرفیتی داده که وقتی به خدا برسد آرامش پیدا میکند. حالا اگر کسی این ظرفیت عظیم را بخواهد با این دنیای کوچک و حقیر آرام کند، آرامش پیدا نمیکند و مسیر منحرف میشود، لذا گفتند بگویید اعوذ بک من نفس لا تشبع، بنابراین از خدای متعال معرفت بخواهیم، خود خدای متعال هم با این دستوراتی که میدهد، با شرایطی که برای ما فرآهم میکند، ما را آرام آرام به معرفت میرساند، بعد حضرت میفرماید کمال معرفت خدا توحید است، یعنی همین که انسان بفهمد همه کاره خداست، «قُولُوا لا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ تُفْلِحُوا» ، همین که بفهمیم منشأ همه قدرتها اوست، بی نهایت قدرت، بی نهایت رحمت، بی نهایت علم، خدا همه کاره است، و اصلاً ما خدا را هم برای همین میخواهیم، اینکه ما به خدا برسیم و از ظلمت شرک نجات پیدا کنیم خدا را برای همین میخواهیم، پیامبر را برای همین میخواهیم، امیرالمؤمنین را برای همین میخواهیم، «اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ» ، برای اینکه از ظلمتهای متراکمی که وجود انسان را فراگرفته انسان بیرون بیاید باید از خود خدای متعال انسان کمک بخواهد و اگر نورانی نشویم، به نور توحید نرسیم، اینی که میگویند شب اول قبر، قبر انسان تاریک است همین است.
اشاره به خلقت عالم و آفرینش
در ادامه خطبه، امیرالمؤمنین (ع) از ابتدای خلقت عالم میگوید و اشاره میکند به عظمت این عالم و اینکه خدای متعال هفت آسمان را آفریده است، اشاره به همان آیات که خداوند میفرماید «هفت آسمان آفریده»؛ و فرمود که خدای متعال این آسمانها را با ستارهها مزین کرده است، «إِنَّا زَیَّنَّا السَّمَاء الدُّنْیَا بِزِینَهٍ الْکَوَاکِبِ» ، عالم مظهر خداست، جلوه خداست، عظمت عالم عظمت خدا را نشان میدهد، وقتی که شما این خطبه را ملاحظه میکنید باز به عظمت امیرالمؤمنین(ع) پی میبرید که گویا امیرالمؤمنین(ع) شاهد بر این خلقت بوده است و حاضر و ناظر بوده است و ابتدای خلقت را برای ما توصیف میکند!
در ادامه حضرت اشاره میکند به خلقت فرشتگان؛ میفرماید: هنگامی که خدای متعال آسمانها را آفرید «ثُمَّ فَتَقَ مَا بَیْنَ السَّمَواتِ العُلاَ، فَمَلاَهُنَّ أَطْواراً» ، این آسمانها را پر از ستارهها کرد. این عالم پر از ستاره است، پر از فرشته است. حضرت انواع فرشتگان را معرفی مینماید و میفرماید: بعضی از این فرشتهها کارشان عبادت است؛ در قرآن داریم که همان ابتدای خلقت فرشتهها گفتند «نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ» ، ما اهل تسبیح هستیم. فرمود بعضیها سجده میکنند؛ «مِنْهُمْ سُجُودٌ لَا یَرْکَعُونَ وَ رُکُوعٌ لَا یَنْتَصِبُونَ» ؛ بعضیها یکسره در حال سجده هستند، بعضی یکسره در حال رکوع هستند، بعضیها یکسره ایستادهاند در عبادت، تکان نمیخورند؛ تسبیح میکنند و خسته نمیشوند؛ حضرت فرمودند بعضی از فرشتهها حافظ شما هستند «الْحَفَظَهُ لِعِبَادِهِ» ، بعضیها نگهبان درِ بهشت هستند و همینطور مفصّل توضیح میدهند.
خلقت فرشتگان نشان از عظمت خداوند
توجه به فرشتگان باز نشان میدهد عظمت این عالم را، حالا این عالم گل سرسبدش انسان است، همه این عالم برای این است که انسان راهش را پیدا بکند و توجه به فرشتگان هم نشان از عظمت خداست و هم نشان از عظمت انسان است و هم اینکه توجه داشته باشید این فرشتهها موجودات لطیفی هستند و بر ما مهربانند. لذا گفتند بر فرشتگان درود بفرستید چون آن فرشتهها به شما درود میفرستند؛ یک نمونهاش را قرآن میگوید «رَبَّنَا وَسِعْتَ کُلَّ شَیْءٍ رَّحْمَهً وَعِلْمًا» ، خدایا علم تو زیاد است، رحمت تو زیاد است، «فَاغْفِرْ لِلَّذینَ تابُوا» فرشتهها میگویند خدایا مغفرتت را شامل حال این مؤمنین بگردان، اینهایی که آمدند در خط تو ولی بالاخره کاستیها و کمبودهایی و لغزشهایی دارند؛ بعد میگویند خدایا اینها را ببر بهشت، بهشت خانوادگی، «وَ أَدْخِلْهُمْ جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتی وَعَدْتَهُمْ وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبائِهِمْ وَ أَزْواجِهِمْ وَ ذُرِّیَّاتِهِمْ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ» . فرشتهها ما را دوست دارند ما هم آنها را دوست داشته باشیم، ما هم آنها را دعا بکنیم، این هم یک توجهی است که در مقدمات این خطبه امیرالمؤمنین(ع) به ما میدهند.
خلقت آدم از نشانههای عظمت پروردگار
بعد اشاره میکنند به خلقت انسان، فرمود خدای متعال وقتی که میخواست آدم را بیافریند از خاک سخت، از خاک نرم جمع کرد، از خاک شیرین، از خاک شور جمع کرد، اینها را با آب آمیخته کرد. فرمود آن خاکها را با آب مخلوط کرد و یک ملاتی درست کرد، اینقدر این را با رطوبت مخلوت کرد که چسبنده شد و همین شکل انسانی را به او داد؛ بعد شد یک گل خشک، فرمود تا یک مدت معینی آن را گذاشت «ثُمَّ نَفَخَ فِیها مِنْ رُوحِهِ» ، خداوند از روح در این آدم دمید، این روح خدا که میگوییم یعنی روحی به او داد که این روح ظرفیت لقاءالله را دارد، ظرفیت مظهر اسماء و صفات خدا شدن را دارد. اینکه در مورد انسان میگویند روح خدا؛ یعنی خدا روح انسان را به خدا اضافه کرده است و فرموده «خلقتُ مِن رُوحی»، این اشاره دارد به آن عظمت و امتیازهای ویژهای که آن روح دارد. وقتی این روح دمیده شد، آدم زنده شد. همین گِل خشک با اراده الهی زنده شد و ایستاد و شد یک انسانی که ذهن و فکر داشت؛ جوارحی داشت که میتوانست این جوارح را به کار بگیرد؛ دارای معرفت بود. خدا به حضرت آدم معرفتی داد که فرمود به وسیله آن میتواند بین حق و باطل تمییز قائل بشود، انسان قدرت تشخیص حق و باطل را دارد، البته آن عقلی که خدا به انسان داده که به وسیله آن انسان میتواند حق را از باطل تشخیص بدهد اگر انسان از آن عقل مدد بگیرد و پیامبر را تشخیص بدهد و دستش را در دست پیامبر بگذارد، شکوفا میشود. در همین خطبه دارد که امیرالمؤمنین(ع) فرمود انبیا آمدند تا این عقل انسان را شکوفا بکنند و این معرفت انسان را روز به روز بیشتر بکنند. فرمود خدا به انسان قدرتِ ذائقهای داد که بتواند این مزههای گوناگون را تشخیص بدهد. خداوند به انسان حس بویایی و مشام داد که بوهای گوناگون را تشخیص بدهد؛ به او قدرت تشخیص رنگهای گوناگون را داد، «مَعْجُوناً بطِینَهِ الْأَلْوَانِ الْمُخْتَلِفَهِ» ، یعنی آن آدمِ أبوالبشر همه ویژگیهایی که این انسانها دارند، او آمیخته با همه این گلها بود، یعنی ما میبینیم که الآن روحیات گوناگونی داریم، شکلهای گوناگونی داریم، رنگ گوناگونی داریم، همه اینها در آن آدم ابوالبشر نهفته بود، شاهد مطلب اینجاست که فرمود وقتی خدای متعال آدم را آفرید و این همه به او استعداد و ظرفیت و نیروهای مادی و معنوی داد و به آدم معرفت داد، آنوقت بود که از فرشتگان مطالبه کرد که حالا حق این آدم را ادا کنید، آن قول و قراری که با شما داشتم آن وظیفهتان را نسبت به آن انجام دهید، که چکار کنند؟ «فی الْإِذْعَانِ بالسُّجُودِ لَهُ» ، بپذیرند که باید در برابر این آدم خاضع باشند، بپذیرند که باید سجده بکنند دربرابر او، نه سجده پرستش بلکه سجده خضوع و خشوع در برابر آدم؛ چرا؟ «لِتَکْرِمَتِهِ»، به خاطر اینکه این آدم شأن والایی دارد.
فخر فروشی و تعصّب بیجا ممنوع
در ادامه خطبه دارد، خداوند خطاب به فرشتگان فرمود «اُسْجُدُوا للآِدَمَ» ، در برابر آدم سجده کنید، همه فرشتهها چون بنده خدا هستند، مطیع محض پروردگار هستند، همه سجده کردند، ابلیس(علیه اللعنه) سجده نکرد، چرا؟ «اعْتَرَتْهُ الْحَمِیَّهُ» ، فرمود حمیه یعنی حالت غیرت و عصبیت بر شیطان عارض شد. اینکه گاهی به انسان برمیخورد دلیلش این است که انسان عزت خواه است و همت بلندی دارد، دوست ندارد کسی بالاتر از او باشد، ولی راهش را بلد نیست. گاهی این غیرتی که انسان دارد که به او برمیخورد و اینکه دوست دارد عزیز باشد و سطحش بالا باشد، یک حمیهالجاهلیه است؛ گاهی نه، یک حمیتی هست که مطابق با فطرت انسان است. «فَفتَخَرَ علی آدم» ، شیطان فخر فروخت بر آدم، به چه چیزی فخر فروخت؟ به آفرینش الهی که خدا او را از آتش آفریده! به خدای متعال گفت «خَلَقْتَنی مِنْ نارٍ» ، پز داد به همین، فخر فروخت به همین!
شیطان خواست با خلقتش عزت پیدا بکند! با اینکه در خلقت الهی خودش هیچ نقشی نداشته و خدا او را از آتش آفریده بود. همه ما میخواهیم به داشتههای خودمان بنازیم؛ در وجودمان میگردیم دنبال یک چیزی که بگوییم ما داریم و دیگران ندارند و خلقت دیگران را خار بشماریم. «وَاسْتَوْهَنَ خَلْقَ الصَّلْصَالِ» ، اینکه یک موجودی را خدا از گل بیافریند، آن هم حالا خدای متعال عمداً از گل بدبو آفرید، یک کاری کرد که این شیطان اگر قرار است بلغزد درست بلغزد، شیطان مدعی بود دیگر، امیرالمؤمنین (ع) فرمود اگر خدا میخواست به آدم یک بوی خوشِ نفس گیر میداد، اگر میخواست یک منظره محیرالعقول میداد، خیلی خوشتیپ و خوشگل میآفرید، چون آدم ظاهرش اینطوری است دیگر، قرآن میگوید از گل بدبو، «حَمَإٍ مَّسْنُونٍ» ، گل تیره بدبو، چرا اینطور نیافرید؟ فرمود اگر خدا به آدم آن منظره قشنگ را میداد و او را خوشتیپ، خوشگل و خوش بو میآفرید، همه سجده میکردند؛ شیطان هم سجده میکرد. خدای متعال عمداً اینطور آفرید که شیطان آن تعصب و تکبرش بروز بکند. خیلی از ما اینطور هستیم؛ به تیپمان، به قدّمان، به هوششان، به یک چیزهایی مینازیم که ما هیچ نقشی در آن نداریم! عیب ندارد بنازد آدم، اگر کسی میخواهد بنازد بگوید «اِلَهی… کَفَى بِی فَخْرا أَنْ تَکُونَ لِی رَبّا» ، آدم نبازد، بگوید من خدایی مثل تو دارم، تو را انتخاب کردم؛ الحمدلله دربرابر غیر تو سر خم نکردم، «إِلَهِی کَفَى بِی عِزّا أَنْ أَکُونَ لَکَ عَبْدا» ، عزتم این است که من دربرابر تو سر خم کردم، بنده تو هستم؛
راههای مبارزه با عصبیتهای کور و بی منطق
یکی از راههای مبارزه با عصبیتهای کور و بیمنطق این است که بدانی «لاَ یُکَلِّفُ اللّهُ نَفْسًا إِلاَّ وُسْعَهَا» ، هر چه که داری اینها را با حساب به تو دادند، هرچه که داری اینها بیحساب نیست. ثروتت بیشتر است محاسبه داری، هوش بیشتری داری محاسبه داری، قد بیشتری داری، فهم بیشتری داری، هرچه که داری اینها همهاش حساب دارد.
الف. طاعت و کار خود را زیاد مشمار
در نهجالبلاغه حکمتی است که مخصوص نیروهای ارزشی جامعه هست؛ مدعیان، آخوندها در رأسش، قاریهای قرآن، مداحان، بسیجیها و … . اصلاً در این حکمت آسیبشناسی انسان را امیرالمؤمنین (ع) بیان میکنند، میفرمایند: نباش از کسانی که «یَسْتَکْثِرُ مِنْ طَاعَتِهِ مَا یَحْقِرُهُ مِنْ طَاعَهِ غَیْرِهِ» ، طاعت خودش را خیلی زیاد میشمارد؛ عین همین را دیگران انجام بدهند میگوید چیزی نیست، هنر که نکرده! اگر کسی مقاله نوشته باشد یک نگاهی میکنیم بعد میگذاریم کنار؛ اگر خودمان یک مقاله نوشته باشیم اینقدر بهبه و چهچه میکنیم که انگار تخم دو زرده است!
ب. فقط عیبهای دیگران را نبین!
حضرت فرمود «یَسْتَعْظِمُ مِنْ مَعْصِیَهِ غَیْرِهِ مَا یَسْتَقِلُّ أَکْثَرَ مِنْهُ مِنْ نَفْسِهِ» ، اگر دیگران گناه بکنند میگوید وای چه گناهی کردند اینها! گناهان دیگران را خیلی عظیم میشمارد، عین همان گناه از خودش سر بزند میگوید چیزی نیست! چرا؟ چون با خودش میگوید از «من بهتر مگر کسی پیدا میشود؟»، طاعت دیگران را کوچک میشمارد، طاعت خودش را بزرگ میشمارد، گناه دیگران را بزرگ میشمارد، گناه خودش را کوچک میشمارد.
ج. مراقبت از هوسها و نفس اماره در برابر شهوات
حضرت در ادامه فرمود: «غَلَبَتْ عَلَیْهِمُ الشِّقْوَهُ» ، شقاوت بر شیطان غلبه کرد، بر انسان هم همینطور شقاوت غلبه میکند؛ فرقی نمیکند، جن و انس همینطور هستند؛ یعنیچه شقاوت بر شیطان غلبه کرد؟ آیهای در قرآن داریم، جهنمیها میگویند «رَبَّنَا غَلَبَتْ عَلَیْنَا شِقْوَتُنَا» ، میگویند شقاوت ما بر ما غلبه کرد! مگر انسان شقاوت دارد که میگوید شقاوت بر من غلبه کرد؟ برداشت من این است که در وجود موجودات مختار هم مایههای شقاوت هست، هم مایههای سعادت. مایههای شقاوت همین هوسها و نفس اماره و بُعد حیوانی انسان هست. مایههای سعادت عقل و فطرت انسان است.
بندگی خداوند؛ تنها راه عزّت
«غَلَبَتْ عَلَیْهِمُ الشِّقْوَهُ، وَتَعَزَّزَ بِخِلْقَهِ النَّارِ» ، تعزز یعنی شیطان به دنبال این بود که به زور هرطور شده عزت پیدا بکند و بگوید من عزیز هستم، اصلاً همه انسانها و موجوداتِ مختار عزت میخواهند ولی راهش را نمیدانند! آدمها به وسیله نعمتهایی که خودشان هیچ نقشی در آن نداشتهاند میخواهند بگویند ما عزیز هستیم، نقشی در اینها نداشتیم؛ لذا فرمود «مَن کَانَ یُرِیدُ الْعِزَّهَ فَلِلَّهِ الْعِزَّهُ جَمِیعًا» ، اگر کسی عزت میخواهد بداند عزت از راه بندگی خدا به دست میآید، «العزت لله و لرسوله و للمومنین»، شیطان از راه کجی و بدی به سمت عزت رفت، لذا خدای متعال کفار را یا منافقینی که دربرابر مستکبرین سر خم میکنند، مسلمانهایی که به دنبال عزت هستند از طریق شیاطین و مستکبرین، میگوید «أَیَبْتَغُونَ عِندَهُمُ الْعِزَّهَ» ، با آنها سر و سِرّی پیدا میکند میخواهند از این طریق عزت پیدا بکنند، اما این راه عزت نیست.
راه عزت بندگی است، هرکس بندگی خدا بکند خدا به او عزت میدهد، هم در دنیا و هم در آخرت؛
«فَأَعْطَاهُ اللهُ النَّظِرَهَ» ، خدا به شیطان مهلت داد، این اشاره دارد به درخواست شیطان. شیطان یک دعا کرد، گفت «فَأَنظِرْنِی إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ» ،
دلیل مهلت دادن به شیطان
حالا چرا خدا به شیطان مهلت داد؟ اینجا فرمود «اسْتِحْقَاقاً لِلسُّخْطَهِ» برای اینکه کاملاً مستحق خشم و عذاب پروردگار بشود، خدای متعال این مهلت را به او داد. بفهمیم از خدا چه میخواهیم با خیلی از نعمتها آدمها جهنمی میشوند؛ این طور نیست هرکس زنده بماند و عمر طولانی پیدا بکند به نفعش است. فکر نکنید اگر کسی بیمار و گرفتار نمیشود، این شخص را خدا خیلی دوستش دارد؛ و «وَاسْتِتْماماً لِلْبَلِیَّهِ» ، خدای متعال خواست یک بار دیگر به شیطان فرصت بدهد، شیطان میتوانست توبه کند، میتوانست برگردد؛ ولی توبه نکرد. خداوند خواست آزمایشش را نسبت به شیطان کامل و تمام کند. اگر گناه کردیم و خدای متعال گوشمان را نمالید فکر نکنیم به نفعمان است، این که میگویید «وَ لَا تَکِلْنِی إِلَى نَفْسِی طَرْفَهَ عَیْنٍ أَبَداً» ، خدایا به اندازه یک چشم به هم زدن من را به خودم وا مگذار؛ اگر کسی را خداوند متعال به خودش وا گذارد میگوید بگذار بچرد؛ اما کسی را که دوست دارد گوشش را میمالد، خودت را آماده کن.
بعد فرمود «إِنْجَازاً لِلْعِدَهِ» ، خدا مهلت داد، «إِنَّ اللّهَ لاَ یُخْلِفُ الْمِیعَادَ» ، خدا میخواهد وعدهاش را وفا کند، خدا زیر قولش نمیزند، به شیطان گفته «إِنَّکَ مِنَ المُنظَرِینَ» ، تو از مهلت داده شدگانی، مهلت داده و شما هم دنبال این نباشید که شیطان نباشد و کلاً از بین برود، نه، شیطان وسیله رشد و کمال ما است، دارد ما را اذیت میکند اگر ما به خدا پناه ببریم، این شیطان عامل بصیرت هم میشود، «إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَواْ إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِّنَ الشَّیْطَانِ تَذَکَّرُواْ فَإِذَا هُم مُّبْصِرُونَ» ، میگوید شیطان میآید اینها را وسوسه میکند. به جای این که از وسوسه شیطان فریب بخورند و بصیرتشان گرفته بشود، چون اهل تقوا هستند و به خدا پناه بردند، اینها حتی به بصیرت هم میرسند.
اللهم صل علی محمد وآل محمد