حجت الاسلام و المسلمین نظافت ، ریاست مدرسه ی علمیه ی حضرت مهدی عج در ظهر شهادت امام موسی بن جعفر علیه السلام به بیان ویژگی های زندگی آن امام همام پرداختند. ایشان با بیان جامعیت باب الحوائج موسی بن جعفر علیه السلام در زندگی عبادی و سیاسی ، سیره ی آن امام همام را بررسی نمودند. در ادامه به طور مشروح این سخنان را از نظر می گذرانیم.
دین ما دین جامعیت ، عقلانیت و اعتدال است. ائمه معصومین که از پدر به ما مهربانتر همیشه نگران افراط و تفریط ما بوده اند. هر کسی باید از خود بپرسد اگر من بخواهم افراط کنم چه باید کنم و اگر بخواهم تفریط نمایم چگونه عمل می کنم؟
الکافی (ط – الإسلامیه) ؛ ج۶ ؛ ص۵۴۱
وَ خَیْرُ الْأُمُورِ أَوْسَطُهَا [۱]
[۱] کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی (ط – الإسلامیه)، ۸جلد، دار الکتب الإسلامیه – تهران، چاپ: چهارم، ۱۴۰۷ ق.
روایت دیگری که از امام کاظم نقل شده است این است که
الأمالی( للصدوق) ؛ النص ؛ ص۶۶۸
وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ قَالَ قَالَ الصَّادِقُ ع
مَنِ اسْتَوَى یَوْمَاهُ فَهُوَ مَغْبُونٌ وَ مَنْ کَانَ آخِرُ یَوْمَیْهِ شَرَّهُمَا فَهُوَ مَلْعُونٌ وَ مَنْ لَمْ یَعْرِفِ الزِّیَادَهَ فِی نَفْسِهِ کَانَ إِلَى النُّقْصَانِ أَقْرَبَ وَ مَنْ کَانَ إِلَى النُّقْصَانِ أَقْرَبَ فَالْمَوْتُ خَیْرٌ لَهُ مِنَ الْحَیَاهِ.[۱]
[۱] ابن بابویه، محمد بن على، الأمالی (للصدوق)، ۱جلد، کتابچى – تهران، چاپ: ششم، ۱۳۷۶ش.
هر کس نبیند که امروزش از دیروزش بهتر است ضرر کرده است. عمرش رفته است و پیشرفتی نکرده است. ثانیه به ثانیه و روز به روز و هفته به هفته انسان باید رو به زیادی باشد. زیادی در نفس نه در مغز و افکار. تمام وجود و حالات و افکار من رو به زیادی باشد. اگر کسی در خود زیادی نمی بیند در نقصان است و کسی که به سوی نقصان برود بمیرد بهتر است. این یعنی درجا زدن یعنی عقب رفت. یعنی عقب ماندن. چون در دنیایی که زندگی می کنیم تنها نیستیم. ما اگر بایستیم عقب می مانیم. یکی از گرفتاری های ما طلبه ها این است که روی وقت حساس نیستیم. چیزی گرامی تر از قلب و وقت آدمی نیست. وقت را که می دهد باید قلبش رشد کند.
چه کنیم که امروزمان از دیروزمان بهتر باشد ؟
همان چه یاد گرفته ایم عمل کنیم .
بحار الأنوار (ط – بیروت) ؛ ج۷۵ ؛ ص۱۸۹
وَ قَالَ ع مَنْ عَمِلَ بِمَا یَعْلَمُ عَلَّمَهُ اللَّهُ مَا لَمْ یَعْلَمْ.[۱]
[۱] مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوارالجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار (ط – بیروت)، ۱۱۱جلد، دار إحیاء التراث العربی – بیروت، چاپ: دوم، ۱۴۰۳ ق.
خدا هم میتواند معلم ما باشد. ائمه معصومین نیز می تواند معلم ما باشد. یک دبستانی نمی تواند بگوید برای حل مسائل ریاضی دانشگاه استاد ندارم. به او خواهند گفت همین ها را یاد بگیر تا به آن مرحله برسی. گاهی شیطان ما را اینگونه بازی میدهد.
الإنسان : ۳ إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُورا
کفر و شکر آگاهی یعنی چه ؟ شکر آگاهی یعنی عمل به آن. به جریان انداختن آن. خیلی از بزرگان استفاده شان از حرم امام رضا علیه السلام پیوسته است. این نقص ماست که از سرچشمه نمی توانیم بنوشیم.
آنچه که در سیره ی امام کاظم علیه السلام می بینیم همین جامعیت است. سفارش به جامعیت می کردند و خودشان نیز همینگونه بودند. امام کاظم ع نسبت به امور سیاسی جامعه و مسائل کلان کاملا حساس بودند. اهل مبارزه بودند. و نتیجه مبارزات پیدا و پنهان این شد که نتوانستند ایشان را تحمل کنند.
جنبه ی سیاسی امام :
از شاگردان امام کاظم علیه السلام کسی بود که بار شتر می برد و کرایه می داد و درآمدی داشت. حضرت فرمودند کارهایت درست است بجز یک کار. اینکه شتر به او قرض داده ای و امید داری به زنده بودنش و باز گرداندن پولت.
وسائل الشیعه ؛ ج۱۶ ؛ ص۲۵۹
مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ بْنِ عَبْدِ الْعَزِیزِ الْکَشِّیُّ فِی کِتَابِ الرِّجَالِ عَنْ حَمْدَوَیْهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ الرَّازِیِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ صَفْوَانَ الْجَمَّالِ أَنَّ أَبَا الْحَسَنِ مُوسَى ع قَالَ لَهُ کُلُّ شَیْءٍ مِنْکَ حَسَنٌ جَمِیلٌ مَا خَلَا شَیْئاً وَاحِداً قُلْتُ أَیُّ شَیْءٍ قَالَ إِکْرَاؤُکَ جِمَالَکَ مِنْ هَذَا الرَّجُلِ یَعْنِی هَارُونَ- إِلَى أَنْ قَالَ یَا صَفْوَانُ أَ یَقَعُ کِرَاؤُکَ عَلَیْهِمْ قُلْتُ نَعَمْ قَالَ أَ تُحِبُّ بَقَاءَهُمْ حَتَّى یَخْرُجَ کِرَاؤُکَ قُلْتُ نَعَمْ قَالَ فَمَنْ أَحَبَّ بَقَاءَهُمْ فَهُوَ مِنْهُمْ وَ مَنْ کَانَ مِنْهُمْ کَانَ وَرَدَ النَّارَ قَالَ صَفْوَانُ فَذَهَبْتُ فَبِعْتُ جِمَالِی عَنْ آخِرِهَا الْحَدِیثَ.[۱]
[۱] شیخ حر عاملى، محمد بن حسن، تفصیل وسائل الشیعه إلى تحصیل مسائل الشریعه، ۳۰جلد، مؤسسه آل البیت علیهم السلام – قم، چاپ: اول، ۱۴۰۹ ق.
علی بن یقطین به مرحله وزارت هارون الرشید رسید. هارون نمی دانست که او مرید امام است. حضرت فرمودند تو یک کار کن و من ضمانت میکنم که فقیر نشوی و زندانی نشوی و … . به شرطی که هوای شیعیان را داشته باشی. اموال و خمس و … را برای امام می فرستاد.
امام علی بن یقطین را نفوذ دادند تا خون شیعیان را حفظ کنند.
علی بن یقطین به حج می رود. کمال حج به زیارت امام است. به دیدار امام می رود. امام اجازه نمی دهند. ناراحت می شود. میگویند به یکی از یاران ما ابراهیم جمال اجازه ملاقات نداده ای. فقیری بود. گفت چه کنم؟ امام گفتند به قبرستان بقیع می روی. سوار شتری می شوی. با کرامت امام خودش را در خانه ابراهیم جمال دید. جریان را شنید. ابراهیم گفت راضی ام. این وزیر صورتش را به زمین گذاشت. گفت پایت را به روی صورتم بگذار. میخواست مطمئن شود که امام راضی می شود. اصرار کرد و وقتی پایش را روی صورت علی بن یقطین گذاشت گفت خدایا شاهد باش.
ما گاهی مثل شیطان می شویم. در برابر خدا سجده می کنیم اما در برابر کسی که خدا گفته سجده کن و سر خم کن و احترام بگذار ، کم می آوریم. در نامه ۳۱ می خوانیم
نهج البلاغه (للصبحی صالح) ؛ ؛ ص۴۰۳
حَتَّى کَأَنَّکَ لَهُ عَبْدٌ وَ کَأَنَّهُ ذُو نِعْمَهٍ عَلَیْک[۱]
[۱] شریف الرضى، محمد بن حسین، نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ۱جلد، هجرت – قم، چاپ: اول، ۱۴۱۴ ق.
با دوست مومن به نحوی باش که گویی بنده ی او هستی.
امام از کنار خانه ای رد می شدند. صدای لهو و لعب می آمد. خدمتکار در خانه بود. امام پرسیدند صاحب خانه عبد است یا آزاد. گفت آزاد است. امام فرمودند راست میگویی. اگر عبد بود از مولایش می ترسید. وقتی صاحب خانه جریان را شنید به سمت امام دوید و توبه کرد. معروف شد به بشر حافی.
در بحار الانوار دارد که یکی از فرزندان عمر بن خطاب امام کاظم را اذیت میکرد. امیر المومنین را سبّ می کرد. اطرافیان امام گفتند بگذار بکشیمش. امام آنها را نهی کن. روزی حضرت به سر کشاورزی اش رفتند. نزد او نشستند. با او گرم گرفتند. خندیدند. گفتند غرامت این مزرعه را که لگد مال کردم چقدر است ؟ گفت صد دینار. گفتند امید داری چقدر بدهم. گفت ۲۰۰ دینار. امام ۳۰۰ دینار دادند. امام بازگشتند. شب به مسجد رفتند. دیدند او نشسته است. همان شخص بلند گفت . الله یعلم حیث یجعل رسالته. دوستانش به او اعتراض کردند. گفت نظرم عوض شده است. برای امام دعا می کرد. دوستانش با او بحث می کردند. امام که به منزل بازگشت به دوستانش گفت کدام بهتر بود. کاری که شما کردید یا کاری که من کردم ؟
الإرشاد فی معرفه حجج الله على العباد ؛ ج۲ ؛ ص۲۳۳
أَخْبَرَنِی الشَّرِیفُ أَبُو مُحَمَّدٍ الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ جَدِّهِ عَنْ غَیْرِ وَاحِدٍ مِنْ أَصْحَابِهِ وَ مَشَایِخِهِ أَنَّ رَجُلًا مِنْ وُلْدِ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ کَانَ بِالْمَدِینَهِ یُؤْذِی أَبَا الْحَسَنِ مُوسَى ع وَ یَسُبُّهُ إِذَا رَآهُ وَ یَشْتِمُ عَلِیّاً ع فَقَالَ لَهُ بَعْضُ جُلَسَائِهِ یَوْماً دَعْنَا نَقْتُلْ هَذَا الْفَاجِرَ فَنَهَاهُمْ عَنْ ذَلِکَ أَشَدَّ النَّهْیِ وَ زَجَرَهُمْ أَشَدَّ الزَّجْرِ وَ سَأَلَ عَنِ الْعُمَرِیِّ فَذُکِرَ أَنَّهُ یَزْرَعُ بِنَاحِیَهٍ مِنْ نَوَاحِی الْمَدِینَهِ فَرَکِبَ فَوَجَدَهُ فِی مَزْرَعَهٍ فَدَخَلَ الْمَزْرَعَهَ بِحِمَارِهِ فَصَاحَ بِهِ الْعُمَرِیُّ لَا تُوطِئْ زَرْعَنَا فَتَوَطَّأَهُ أَبُو الْحَسَنِ ع بِالْحِمَارِ حَتَّى وَصَلَ إِلَیْهِ فَنَزَلَ وَ جَلَسَ عِنْدَهُ وَ بَاسَطَهُ وَ ضَاحَکَهُ وَ قَالَ لَهُ کَمْ غَرِمْتَ فِی زَرْعِکَ هَذَا فَقَالَ لَهُ مِائَهُ دِینَارٍ قَالَ وَ کَمْ تَرْجُو أَنْ تُصِیبَ فِیهِ قَالَ لَسْتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ قَالَ إِنَّمَا قُلْتُ لَکَ کَمْ تَرْجُو أَنْ یَجِیئَکَ فِیهِ قَالَ أَرْجُو فِیهِ مِائَتَیْ دِینَارٍ قَالَ فَأَخْرَجَ لَهُ أَبُو الْحَسَنِ ع صُرَّهً فِیهَا ثَلَاثُمِائَهِ دِینَارٍ وَ قَالَ هَذَا زَرْعُکَ عَلَى حَالِهِ وَ اللَّهُ یَرْزُقُکَ فِیهِ مَا تَرْجُو قَالَ فَقَامَ الْعُمَرِیُّ فَقَبَّلَ رَأْسَهُ وَ سَأَلَهُ أَنْ یَصْفَحَ عَنْ فَارِطِهِ فَتَبَسَّمَ إِلَیْهِ أَبُو الْحَسَنِ ع وَ انْصَرَفَ قَالَ وَ رَاحَ إِلَى الْمَسْجِدِ فَوَجَدَ الْعُمَرِیَّ جَالِساً فَلَمَّا نَظَرَ إِلَیْهِ قَالَ اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالاتِهِ قَالَ فَوَثَبَ أَصْحَابُهُ إِلَیْهِ فَقَالُوا مَا قِصَّتُکَ قَدْ کُنْتَ تَقُولُ غَیْرَ هَذَا قَالَ فَقَالَ لَهُمْ قَدْ سَمِعْتُمْ مَا قُلْتُ الْآنَ وَ جَعَلَ یَدْعُو لِأَبِی الْحَسَنِ ع فَخَاصَمُوهُ وَ خَاصَمَهُمْ فَلَمَّا رَجَعَ أَبُو الْحَسَنِ إِلَى دَارِهِ قَالَ لِجُلَسَائِهِ الَّذِینَ سَأَلُوهُ فِی قَتْلِ الْعُمَرِیِّ
أَیُّمَا کَانَ خَیْراً مَا أَرَدْتُمْ أَوْ مَا أَرَدْتُ إِنَّنِی أَصْلَحْتُ أَمْرَهُ ِالْمِقْدَارِ الَّذِی عَرَفْتُمْ وَ کَفَیْتُ بِهِ شَرَّهُ[۱][۲]
[۱] ( ۱) اخرجه الخطیب البغدادیّ فی تاریخه ۱۳: ۲۸، باختلاف یسیر، و رواه مختصرا أبو الفرج الأصفهانیّ فی مقاتل الطالبیین: ۴۹۹، و ابن شهرآشوب فی المناقب ۴: ۳۱۹، و الطبرسیّ فی إعلام الورى: ۲۹۶، و نقله العلّامه المجلسی فی البحار ۴۸: ۱۰۲/ ۷٫
[۲] مفید، محمد بن محمد، الإرشاد فی معرفه حجج الله على العباد، ۲جلد، کنگره شیخ مفید – قم، چاپ: اول، ۱۴۱۳ ق.
در دام سنی ستیزی نیفتید.
الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا علیه السلام ؛ ؛ ص۳۵۶
وَ کُونُوا زَیْناً وَ لَا تَکُونُوا شَیْناً حَبِّبُونَا إِلَى النَّاسِ وَ لَا تُبَغِّضُونَا جُرُّوا إِلَیْنَا کُلَّ مَوَدَّهٍ وَ ادْفَعُوا عَنَّا کُلَّ قَبِیحٍ وَ مَا قِیلَ فِینَا مِنْ خَیْرٍ [۱]
[۱] منسوب به على بن موسى، امام هشتم علیه السلام، الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا علیه السلام، ۱جلد، مؤسسه آل البیت علیهم السلام – مشهد، چاپ: اول، ۱۴۰۶ ق.
جنبه ی عبادی امام :
امام با حضور در اجتماع مثل اجداد طاهرینش از اشک و آه و عبادت غافل نبود. اولین بار امام را در بصره به زندان انداختند. نقل شده است که امام فرمود خدایا . تو میدانی که دنبال فرصتی برای عبادت بودم. ممنونم که ایجادش کردی.
دارد که امام سجده ی طولانی می کردند.
بحار الأنوار (ط – بیروت) ؛ ج۹۹ ؛ ص۱۷
کَانَ یُحْیِی اللَّیْلَ بِالسَّهَرِ إِلَى السَّحَرِ بِمُوَاصَلَهِ الِاسْتِغْفَارِ حَلِیفِ السَّجْدَهِ الطَّوِیلَهِ
[۱] مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوارالجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار (ط – بیروت)، ۱۱۱جلد، دار إحیاء التراث العربی – بیروت، چاپ: دوم،
۱۴۰۳ ق.
راوی میگوید با آقا می رفتیم. از مرکب پایین آمدند و به سجده افتادند. طولانی. گفتند یاد یکی از نعمات الهی افتادم. سایر ائمه هم وقتی به یاد نعمات می افتادند سجده می کردند.
هارون به زندان بان گفت این پارچه چیست که از این بالا در زندان می بین. زندان بان گفت این موسی بن جعفر است. دارد که امام روزی ۵۰۰۰ بار استغفار می کردند.
کنیزی زیبا رو را کنار امام قرار دادند تا امام را اذیت کند. دیدند کنیز هم به سجده افتاده است.
میشود روزی نگاه به ما عبادت بشود ؟ میشود عمرمان با برکت شود ؟ میشود با نگاه به ما منقلب شوند ؟
امام می فرمود :
الکافی (ط – الإسلامیه) ؛ ج۳ ؛ ص۳۲۳
أَحْمَدُ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِی جَرِیرٍ الرَّوَّاسِیِّ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ مُوسَى ع وَ هُوَ یَقُولُ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ الرَّاحَهَ عِنْدَ الْمَوْتِ وَ الْعَفْوَ عِنْدَ الْحِسَابِ یُرَدِّدُهَا.[۱]
[۱] کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی (ط – الإسلامیه)، ۸جلد، دار الکتب الإسلامیه – تهران، چاپ: چهارم، ۱۴۰۷ ق.
حوائجمان از از باب الحوائج بخواهیم.