بسم الله الرحمن الرحیم
درس تفسیر استاد نظافت
مدرسه علمیه حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجهالشریف) ۹۳/۰۹/۱۲
موضوع: آیات ۱۶ تا ۱۹ سوره کهف (نکات اخلاقی-تربیتی داستانهای سوره کهف، داستان اصحابِ کهف)
بِسمِاللهِ الرحمنِ الرَّحیم
الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِین وَ الصَّلَاهُ وَ السَّلَامُ عَلَی سَیدِنَا وَ نَبِینَا مُحَمَّدٍ (اللّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد) وَ عَلی آلِهِ الطَیِّبینَ الطَّاهِرِین وَ لَعنهُ اللهِ عَلَی أعدائِهِم أجمَعینِ مِنَ الان إلی قیامِ یَومِ الدّین
رَبِّ اءَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَاءَخْرِجْنی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِّی مِن لَّدُنکَ سُلْطَناً نَّصِیراً. أللهمَّ وَ انطِقْنی بالهُدی، و اَلْهِمْنِی التَّقوی و وَفِّقْنی لِلَّتی هیَ اَزْکی.
وَإِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَمَا یَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ فَأْوُوا إِلَى الْکَهْفِ یَنشُرْ لَکُمْ رَبُّکُم مِّن رَّحمته ویُهَیِّئْ لَکُم مِّنْ أَمْرِکُم مِّرْفَقًا ﴿۱۶﴾
وَتَرَى الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَت تَّزَاوَرُ عَن کَهْفِهِمْ ذَاتَ الْیَمِینِ وَإِذَا غَرَبَت تَّقْرِضُهُمْ ذَاتَ الشِّمَالِ وَهُمْ فِی فَجْوَهٍ مِّنْهُ ذَلِکَ مِنْ آیَاتِ اللَّهِ مَن یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَمَن یُضْلِلْ فَلَن تَجِدَ لَهُ وَلِیًّا مُّرْشِدًا ﴿۱۷﴾
خلاصه مباحث جلسه قبل؛ (عُزلت مثبت و منفی)
خب نکات اخلاقی تربیتی این آیه را عرض کردیم مهمترینش بحث عزلت هست که جمع بندیاش این شد، دو نوع عزلت داریم، عزلت مثبت و ستایش شده، عزلت منفی و نکوهش شده. برای عزلت مثبت گفتیم آنوقتی که حفظ دین انسان، اقتضایش این است که انسان کنارهگیری کند از جامعه آنموقع عزلت خوب است. یا وقتی که حضور در اجتماع فایدهای ندارد، باز هم عزلت خوب است، آدم وقتش را هدر نمیدهد. عزلت منفی کجاست؟ وقتی که حضور مفید است. حق ندارد مؤمن از اجتماع کناره بگیرد، اجتماع بر گردن او حق دارد، خانواده بر گردن او حق دارد. عزلت منفی آنجایی است که از باب حوصله نداشتن است، حلم نداشتن است. میگویند خب روی خودت کار کن، تمرین کن حلم را، صبر را. عزلت منفی آنجایی است که عزلت سبب میشود آدم سربار اجتماع شود. سربار میشود یعنی باید برود سر سفرهی دیگران بنشیند، کسب و کار و تجارت و اینها را میگذارد کنار میرود توی یک غار عبادت میکند، این عزلت منفی است. در روایت داریم: حضرت عیسی مسیح (علی نبینا و آله و علیهالسلام) به یک فردی گفتند: ما تَصنَعُ ؟ گفت: أتَعَبَّدُ، عبادت خدا را میکنم. قَالَ: فمَن یَعودُ علَیکَ، گفت: چه کسی میآید به تو سر بزند، کمکت کند؟ قالَ: أخی، حضرت فرمودند: أخوکَ أعبَدُ مِنکَ. آن برادرت که به تو سر میزند و کمکت میکند و برای تو غذا میآورد، او از تو عابدتر است.
اگر عُزلت سبب بی رحمی نسبت به خانواده بشود، یعنی انسان خانوادهاش را در عسر و حرج قرار بدهد، تلاش اقتصادی نکند، این هم باز دوباره عزلت منفی است، که به نظر میرسد گذشته گفتیم داستان علاءبن زیاد که حضرت فرمودند: أما رَحِمتَ أهلَکَ ووَلَدَکَ (آیا رحم نمیکنی به خانوادهات؟!).
همسران طلبهها باید بدانند که وظیفهشان از دیگران سنگینتر است؛
﴿یا أَیُّهَا اَلنَّبِیُّ قُلْ لِأَزْوٰاجِکَ إِنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ اَلْحَیٰاهَ اَلدُّنْیٰا وَ زِینَتَهٰا فَتَعٰالَیْنَ أُمَتِّعْکُنَّ وَ أُسَرِّحْکُنَّ سَرٰاحاً جَمِیلاً﴾ )أحزاب، ۲۸)
ای پیامبر! به همسرانت بگو: اگر شما زندگی دنیا و زیور و زینتش را میخواهید بیایید تا برخوردارتان نمایم و با روشی پسندیده رهایتان کنم.
پیامبر که نمیتواند دست از آرمانش بردارد. بزرگان خُلقشان جبران میکند. خیلیها آرزو دارند با اینها زندگی کنند. آرزو دارند مقام معظم رهبری را، یک لحظه ببینند، یک ثانیه، ولو از دور. خُب زن ایشان باید دردسرهای همسری چنین فردی را تحمل کند دیگر. هرکه غنیمت میخواهد قرامتش را هم باید بپردازد. دیگران حاضرند از دور یک ثانیه ببینند، تو همیشه با ایشانی، خب دردسر هم دارد زندگی با ایشان. بعد نکتهی دیگر این است که مردان خدا زنهایشان را رشد میدهند، از نظر فرهنگی، از نظر معنوی، وقتی انسان همسرش را از نظر فرهنگی و معنوی رشد بدهد، او هم همینجور دارد میآید بالا، یعنی وقتی مردش را نمیبیند احساس میکند مردش را فرستاده. ببینید شما اگر خانمت بگوید برو سبزی بگیر توی این مدتی که رفتی سبزی بگیری ناراحت نیست چون خودش شما را فرستاده، اگر بگوید برو نان بگیر. حالا اگر زن شما حس کند که او گفته برو تو خط مقدم جنگ نرم، او گفته برو برای دفاع از اسلام کاری کن. احساس کند که عشقش این است که تو داری این کار را میکنی، تحملش میآید بالا. مثل امیرالمؤمنین (علیه السلام) و حضرت زهرا (سلام الله علیها). حضرت زهرا (سلام الله علیها) دغدغهی اسلام را دارد. امیرالمؤمنین (علیه السلام) هم دغدغهی اسلام را دارد. لذا امیرالمؤمنین میرود، ممکن است هفتهها، روزها همسرش را نبیند! دوتا بچهی کوچک، بعدا سه تا، اینها را نبیند. حتی امیرالمؤمنین گاهی شده از گرسنگیِ خانوادهاش خبر ندارد! خب از گرسنگی خانواده خبر ندارد اشکال ندارد. چون خانمش باهاش هماهنگ است، بنابراین عیبی ندارد. اگر ما همسرانمان را رشد بدهیم مشکلی ایجاد نمیشود. مشکل از آنجا است که ما میتازیم میرویم جلو و کُفّیتمان با همسرمان باقی نمیماند، این یکی از آسیبهای طلبگی است، که این کُفّیت با همسر باید حفظ بشود، راه حفظ کفیت با همسر چیست؟ این است که این زن را رشد بدهد، بعد مشکلی پیش نمیآید.
فرزندان هم همینطور. وقتی زن آدم رشد بکند، خود به خود این اتفاق میافتد.
ببینید هرکسی به تناسب، به شرایط خودش باید به فکر این باشد که بار خانوادهاش سبک بشود. یعنی به تناسب شرایطش. مقام معظم رهبری به تناسب شرایطش، چون در جایگاه بالایی است باید همسطح فقرا باشد، ولی در عین حال باید بار خانواده را سبک کند به تناسب شرایطش. چه جور یک فقیر مؤمن و فرودست جامعه باید بار خانوادهاش را به تناسب شرایط خودش و امکاناتش سبک بکند، هرکسی این وظیفه و رسالت را دارد، که خانوادهاش را در عسر و حرج قرار ندهد. تکلیفی که خود انسان دارد خانواده اینقدر ندارد. مثلا توی روایات داریم ائمه معصومین(علیهمالسلام) گاهی میپذیرفتند که همسرشان یک چیزهایی داشته باشد که در شأن امام نیست، ولی در شأن همسر امام هست. یعنی باز باید تفاوت مراتب امام و همسرش را درنظر گرفت، تفاوت مراتب همسر امام و همسر دیگران را باید درنظر گرفت. یعنی من نباید بگذارم زنم عین دیگران باشد، باید غرامت زن طلبه بودن و زن امام بودن را و زن عالم بودن را بپردازد، خب، ولی درعین حال نباید بگوییم تو مثل من باش. داریم دیگر… مواردی از این دست هست که بزرگان میپذیرفتند آنچه را که همسرشان میخواست. خب از بحث خیلی دور نشویم.
نشر رحمت الهی؛ نتیجه قیام برای خدا و هجرت و عزلت مورد رضایت او؛
عزلت منفی یکی از آن مواردش جایی است که انسان نسبت به اغاثه مستغیث و دفع ظلم بی تفاوت بشود. یعنی چون رفته است در غار، دارد عبادت میکند، مستضعفان را رها کرده زیر پای ستمگران دارند له میشوند! اینها از موارد عزلت منفی است. خب در ادمهی آیه داریم که این رهبرشان گفت: ﴿فَأْوُوا إِلَى الْکَهْفِ یَنشُرْ لَکُمْ رَبُّکُم مِّن رَّحمته﴾ شما به غار پناه ببرید تا پروردگارتان از رحمتش برای شما بگستراند، رحمتش را بر شما بگستراند. نشر یعنی بَسط، تا رحمتش را برای شما مبسوط کند، بعد گفت: ﴿ویُهَیِّئْ لَکُم مِّنْ أَمْرِکُم مِّرْفَقًا﴾ مرفق اسم حالت است یعنی وسیله لطف و راحتی. مرفق یعنی وسیله لطف و راحتی، یعنی به غار پناه ببرید. نتیجه به غار پناه بردن و این عُزلت مثبت خب، نتیجهاش چیست؟ نتیجهاش این است که رحمت پروردگار برشما گسترش پیدا میکند و وسیله لطف و راحتی هم برای شما فرآهم میشود. نگران نباشید دارید از قصر پادشاه و محل امکانات، خدا بلد است، خدا بلد است وسیله جور کند، خدا وسیله ساز است. خب، نکته اخلاقی تربیتی این آیه این است که، نتیجه قیام برای خدا و هجرت و عزلت مورد رضایت پروردگار نشر رحمت خدا بر انسان است. رحمت خدا بر انسان منتشر میشود. علتش هم این است که قاعده این عالم این است. اصلا سختیها زودگذر است. هیچگاه قرار نیست سختیها دائم بماند. میروی تو غار، تو این امید را داری خدای متعال تو را در این شرایط سخت همیشه نگه نمیدارد و میتواند خداوند همان شرایط سخت را برای انسان آسان کند. خدا میتواند، هم در شرایط سخت را انسان، از شرایط سخت عبور بدهد.
﴿…سَیَجْعَلُ اَللّٰهُ بَعْدَ عُسْرٍ یُسْراً﴾ (طلاق، ۷)
وَ هم ﴿فَإِنَّ مَعَ اَلْعُسْرِ یُسْراً﴾ (شرح، ۵) یعنی احاله به آینده میدهد میگوید آقا صبر کن، اینجوری نمیماند خوب میشود. ﴿فَأْوُوا إِلَى الْکَهْفِ یَنشُرْ لَکُمْ رَبُّکُم مِّن رَّحمته﴾ یعنی فعلا سختی را تحمل بکنید، فرار بکنید، خداوند بعدا گسترش میدهد. و هم که در متن آن شرایط سخت، خدای متعال میتواند برای انسان این رفاه را فرآهم بکند. نکتهای که اینجا دارد این است که نیازی به جعل مرفق هست، ﴿ویُهَیِّئْ لَکُم مِّنْ أَمْرِکُم مِّرْفَقًا﴾ یعنی خدا کارش را با اسباب انجام میدهد. منتهی چه جوریاش را ما نمیفهمیم. چه جوریاش را نمیفهمیم ولی خدا اسبابش را فرآهم میکند. کمااینکه برای مثلا اصحاب کهف اسبابش فرآهم شد، اسبابش این بودش که مثلا تو آیه بعد داریم، اینها غارشان در یک شرایطی بود، خودشان را اصلا این غار را از قبل انتخاب نکردند که، اینهایش را نمیدانستند، ولی اینها هدایت شدند به پناه بردن به غاری که خورشید مستقیم برآن نمیتابید. بعد خدای متعال اینها را در یک خواب پر از آسایش فرو برد. اینها میشود اسباب دیگر، یعنی کار بدون سبب نیست، خدا با سبب کار میکند. درحقیقت این به خدا خوشبین است، میگوید خدای متعال برای شما اسباب را فرآهم میکند.
حُسنِ ظَنّ به خداوند، منشاء همه فضائل؛
نکتهی دیگر این است که این اینقدر امیدوار است این رهبرشان میگوید ﴿َینشُرْ لَکُمْ﴾ نمیگوید عسی یَنشُرْ لَکُمْ، عسی أن یَنشُرْ لَکُمْ، عسی أن یُهَیِّئْ لَکُمْ، میگوید ﴿یَنشُرْ لَکُمْ﴾، امیدوار است به رحمت پروردگار، این حُسنِ ظنّ دارد و چقدر در روایت داریم که خدای متعال فرمود «انا عند حسن ظن عبدی المومن»، یعنی هرجور که به خدا گمان داشته باشی همینجور با تو تا میکند، اگر بدبین باشی همان میشود، اگر خوشبینی همان میشود. اصلا بعضیها گفتند منشأ همه رذایل اخلاقی سوء ظن به خداست، و منشأ همه فضائل، حسن ظن به خداست. در نامه امیرالمؤمنین (علیهالسلام) به مالک اشتر داریم که ای مالک با آدمهای بخیل و حریص و ترسو مشورت نکن؛ بعد حضرت میفرماید که «انَّ البخلَ و الجُبنَ وَ الحِرصَ غَرائِزُ شَتّی یَجمَعُها سُوءُ الظَّنِّ بِالله؛ بخل و ترس و حرص، غرائز و تمایلات متعددی هستند که جامع آنها سوء ظن به خدای بزرگ است» ، اینها خصلتهای به ظاهر متفاوتی است، بخل با حرص با ترس فرق میکند خصلتهایش، ماهیتش فرق میکند. ولی فرمود یَجمَعُها سُوءُ الظَّنِّ بِالله، اما یک عامل دارد بدبینی به خدا. آنوقت حالا امیرالمؤمنین (علیهالسلام) فرمود «الْبُخْلُ جَامِعٌ لِمَسَاوِی الْعُیُوبِ» خود بخل همه عیبها را در درون خودش دارد، یعنی بخل به تنهایی کفایت میکند که انسان گرفتار همه عیوب بشود؛ پس بدبینی به خدا حرص و بخل و ترس میآورد، یعنی بدبینی به خدا همه رذائل درپی میآورد، از آن طرفش خوشبینی به خدا همه چیز را حل میکند، چون انسان توکل میکند مطابق با نقشه حرکت میکند. ببینید اگر ما اعتماد داشته باشیم به خدای متعال، خب خدای متعال میگوید این کار را بکن، به وعدهاش ایمان داشته باشیم، خوشبین باشیم، هم مشکل دنیایمان حل میشود هم مشکل آخرتمان. خدای متعال نمیخواهد بندهاش ذلیل بشود در این دنیا، نمیخواهد بندهاش در بن بست گیر کند، ﴿وَمَن یَتَّقِ اللَّـهَ یَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ﴾ این حسنِ ظن یک درس است که اعتماد به وعدههای پروردگار داشته باشیم.
در کنار حسن ظن به خداوند، دعا هم لازم است؛
حالا بعد که اینها وارد کهف شدند، دارد ﴿رَبَّنَا آتِنَا مِن لَّدُنکَ رَحْمَهً وَهَیِّئْ لَنَا﴾، در ابتداء هم، همین را گفته بود، میخواهم بگویم در آنجا خلاصه داستان بود. أ﴿َوَى الْفِتْیَهُ إِلَى الْکَهْفِ فَقَالُوا رَبَّنَا آتِنَا مِن لَّدُنکَ رَحْمَهً وَهَیِّئْ لَنَا مِنْ أَمْرِنَا رَشَدًا﴾، آنجا هم رحمت خواستند. آنجا دعاست، اینجا انگار استجابت آن دعا را، امید به استجابت آن دعاست.
﴿وَتَرَى الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَتْ تَزٰاوَرُ عَنْ کَهْفِهِمْ ذٰاتَ اَلْیَمِینِ وَ إِذٰا غَرَبَتْ تَقْرِضُهُمْ ذٰاتَ اَلشِّمٰالِ وَ هُمْ فِی فَجْوَهٍ مِنْهُ ذٰلِکَ مِنْ آیٰاتِ اَللّٰهِ مَنْ یَهْدِ اَللّٰهُ فَهُوَ اَلْمُهْتَدِ وَ مَنْ یُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ وَلِیًّا مُرْشِدا﴾ً)کهف، ۱۷)
دوتا وعده داد، یکی اینکه ﴿یَنشُرْ لَکُمْ رَبُّکُم مِّن رَّحمته﴾ یکی ﴿ویُهَیِّئْ لَکُم﴾ خب، بعد اینها که رفتند در غار، همین را از خدا خواستند، او قاطع گفت خدا این کار را میکند، اما اینها این را از خدا خواستند. این نکتهی مهمی است. درعین اینکه خوشبینی هست اما در خوف ورجاء هم هستند، خدا بداء هم دارد، متوجهاید؟ خوشبینی امّا آنبهآن باید دعا بکنی. او قاطعانه گفت ﴿یَنشُرْ لَکُمْ رَبُّکُم مِّن رَّحمته﴾ اینها هم اعتماد کردند به دستور رهبرشان، به غار پناه بردند، ولی تو غار که رفتند گفتند ﴿رَبَّنَا آتِنَا مِن لَّدُنکَ رَحْمَهً وَهَیِّئْ لَنَا مِنْ أَمْرِنَا رَشَدًا﴾، یعنی هیچ موقع از دعا بی نیاز نمیشویم. این دعا را همیشه باید داشته باشیم.
حسن ظن به پروردگار، یعنی ﴿یریدالله بکم الیسر و لا یرید بکم العسر﴾؛
حسن ظن، یعنی اینکه مثلا میدانیم که اگر شما راست بگویی این ضرر مالی میکنید، خب تکلیفت هست که راست بگویی. متوجهاید؟ اگر امربه معروف بکنی این خطر پیش میآید، باز هم میگویی. اگر گناه نکنی این، احتمال میدهی مشکلی پیش میاد، میگویی تقوا، گفته ﴿یجعل له مخرجا﴾، حسن ظن یعنی این، یعنی مطابق با نقشه برو جلو. حسن ظن به پروردگار حسن ظن به شریعت است. متوجهاید؟ یعنی حسن ظن به دستورات. خدا خیر من را میخواهد. حسن ظن یعنی ﴿یریدالله بکم الیسر و لا یرید بکم العسر﴾، حسن ظن یعنی این. نه اینکه من بگویم که خدای متعال من را جهنم نمیبرد، این معنای حسن ظن نیست، اگر من خطا کردم باید بترسم. پس حسن ظن یعنی ایمان قلبی به همان شریعت میشود. به وعده پروردگار، اینکه گفته نجاتت میدهم، به این دستورات عمل بکن.
اینجا میخواهم بگویم اصلا دیگر در قبال تقصیر و گناه و معصیت دارد مطرح میشود دیگر، این غیر از حسن ظن نیست؟ رجاء، زیر مجموعهی حسن ظن میشود، یعنی نگاه کنید، وقتی که میآییم گناهانمان را، به گناهانمان نگاه میکنیم خوف در ما ایجاد میشود، بعد حالا آیا ناامید بشویم؟ میگوییم آقا گناهانمان از رحمت خدا کوچکتر است، رحمت خدا واسعه هست، این قابل بخشش هست، برای اینکه ناامید نشویم ادامه میدهیم کارمان را.
اگر حسنِ ظَنّ داشته باشی، رجاء پیدا میکنی؛
اگر حسن ظن داشته باشی، رجاء پیدا میکنی. آنوقت حالا رجاء معنیاش این نیست که بنشینی، به اندازهای که رجاء داری فعالیت میکنی. این هم چیزی است که باز در جامعه بد جا افتاده است. رجاء علامت دارد، خوف هم علامت دارد. رجاء صادق نشانهاش، امیرالمؤمنین در خطبه ۱۶۰ فرمودهاند: کَذَبَ و العظیمِ! ما بالُهُ لا یَتَبَیَّنُ رجاؤهُ فی عَمَلِهِ ؟! فکُلُّ مَن رجا عُرِفَ رجاؤهُ فی عَمَلِهِ… خوف هم علامت دارد. اصلا آقا این خوف و رجاء فقط برای عمل است، چون دنیا جای عمل است، خب، خوف زیادی آدم از عمل میاندازد، رجاء زیادی آدم از عمل میاندازد. فقط برای اینکه تو را…، شفاعت هم مال عمل است. شفاعت هم برای امیدوار کردن است که بدوی. چون اگر ندوی تمام است دیگر.
خوف بد است، خوف بد است. معیار، عمل است، چون دار عمل است اینجا. شفاعت اگر رکود آورد، شفاعتی که میخواهند نیست، خوف اگر رکود آورد، خوفی که میخواهند نیست، رجاء اگر رکود آورد همینطور. معیار عمل است. عَمِلَ عملا صالحا، معیار این است به نظر من. لذا میگویند توازنش که حفظ بشود، به عمل بیشتر منجر میشود. اینکه میگویند خوف و رجاء توازن داشته باشد، چون یکم که میرود بالاتر عمل را تحتالشعاع قرار میدهد.
هرکس را که خدا هدایت کند او هدایت میشود؛
﴿وَتَرَى الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَت تَّزَاوَرُ عَن کَهْفِهِمْ ذَاتَ الْیَمِینِ وَإِذَا غَرَبَت تَّقْرِضُهُمْ ذَاتَ الشِّمَالِ وَهُمْ فِی فَجْوَهٍ مِّنْهُ…﴾ (کهف، ۱۷)
فجوه یعنی مکان وسیع، المتسع منالارض، ساحت الدار را میگویند فجوه، یعنی آن وسط خانه را میگویند فجوه. اینها وسط آن غار بودند، غار هم نه مقابل شرق بود درش، نه مقابل غرب بود، بلکه به طرف شمال بود، لذا خورشید که میتابید مستقیم بر اینها نمیتابید، نه هنگام طلوع، نه بعدازظهر. خانههای شمالی جنوبی اینجوری است، یک طرف رو به شرق خورشید که باشد یک طرف صبحها آفتاب است یک طرف بعدازظهرها آفتابگیر است. این دهانهی غار یک جوری است که نه صبح آفتاب میافتاد، نه بعداز ظهر و باد هم میوزید، خدای متعال هم که، بعد میگوید ﴿نُقَلِّبُهُمْ ذٰاتَ اَلْیَمِینِ وَ ذٰاتَ اَلشِّمٰال…﴾، هی برشان میگردانده، که دیگر پشتشان هم نپوسد، بدنشان هم آسیب نبیند.
﴿ذَلِکَ مِنْ آیَاتِ اللَّهِ مَن یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ﴾
میگوید این از نشانههای خداست. چه از نشانههای خداست؟ اینکه اینها وارد چنین غاری شدهاند. بعد لذا میگوید هدایت الهی، هرکس را که خدا هدایت کند او هدایت میشود. اینکه اینها از این طرف بروند، تو این غار بروند، بعید است که این محاسبات را آن رهبرشان داشته و این چیزها، چون آنها که نمیدانستند قرار است که سیصدسال اینجا بخوابند که، آنها این حرفها را نمیدانستند. هدایت الهی، نقشهی جامع پروردگار، مکر بزرگ پروردگار همین است. این اعتماد یعنی همین، حسن ظن به پروردگار یعنی همین، یعنی میدانی او یک کاری با تو دارد. یک نقشهای دارد و همهی جوانب را هم در نظر دارد.
همهی جوانب را درنظر دارد، و مکرو ومکرالله، نقشهی خدا واسع است. خدا خیرالماکرین است. خیرالماکرین بودن خدا این است که توسط دشمنانش نقشهی خودش را به اجرا میگذارد! یعنی بخشهایی از پازل گستردهی پروردگار را دشمنانش اجرا میکنند، این خیرالماکرین بودن خداست. در دوران معاصرِ ما آمریکا به نفع شیعه کار کرد، هم در افغانستان هم در عراق، ما نمیتوانستیم القاعده را، طالبان را سرنگون کنیم. برای اولین بار شیعه در افغانستان مذهبش رسمی است. این نتیجهی اشغال افغانستان توسط آمریکا است. چه میخواهیم دیگر، چه از این بهتر؟ عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد. الآن آزادی عملی که افغانیها، شیعیان افغانستان دارند در طول تاریخ نداشتهاند. مگر در عراق هم به نفعش نشد، یعنی خدای متعال اگر تو اعتماد بکنی، آنطوری که دوست دارد پیش میبرد. هزینهاش را او کرد، استفادهاش کلا برای ما شد.
تنها خدا ولیِّ مُرشد است؛
بله، همه چیز الآن دارد به نفع ما پیش میرود. همه چیز دارد به دست ما میآید، عراق، لبنان، سوریه، نگاه کنید، درحقیقت یک کشتی، عالم را مثل یک کشتی بزرگ در نظر بگیرید، خب، که خدای متعال این کشتی را دارد چکار میکند؟ درعینی که دارند در آن آدمها بازی میکنند و مشغول کار خودشان هستند، خدا این کشتی را آنجوری که میخواهد دارد میبرد جلو. به شرطی که مؤمنین که مجری عبدالله هستند، امتالله هستند، نقشهی خدا را بهم نزنند، اگر مؤمنین نقشهی خدا را بهم نزنند، خدا یک جوری میبرد که خودتان نمیفهمید چه جوری میبرد. به هرحال این هدایت الهی بود ﴿مَن یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ﴾، ﴿وَمَن یُضْلِلْ﴾ هرکس که او را، خدای متعال گمراه کند، ﴿فَلَن تَجِدَ لَهُ وَلِیًّا مُّرْشِدًا﴾ برای او ولی مرشدی نخواهی یافت. یعنی خدای متعال ولی و سرپرست انسانهاست، یعنی تو خودت را سپردی به پروردگار، دارد تو را میبرد جلو. این منافی با تفکر و تدبر و نقشه کشیدن خود انسان نیست، ولی با هم نقشهی خودت، با نقشهی، گاهی وقتها نقشهی تو را خراب میکند، گاهی خدا نقشهی آدم را خراب میکند. گاهی نقشهات نتیجه میگیرد. گاهی وقتها دشمنت موفق میشود. گاهی دشمنت، تو نمیدانی تو کارت را بکن، آن مقداری که میفهمی برو جلو. بعد میبینی خدا ولّیِ مُرشدت است. حالا اگر کسی را خدا گمراه بکند، او اصلا ولی مرشد نخواهد داشت، یعنی دیدش محدود است. کسی که توی اضلال پروردگار قرار بگیرد، من گاهی تشبیه کردم گفتم مثل اینهایی که دَر میروند از پلیس با ماشین، آخرش تصادف میکند، از همه جا نمیتواند در برود، از این میلان میرود، از دوتا میلان، از چهارمی به بن بست میخورد. کفار هم اینجوری هستند. اگر کسی ولی مرشدش پروردگار نباشد، کشتیاش به گل مینشیند، به بن بست میرسد. ولی خدای متعال مؤمن را نجات میدهد، نمیگذارد مؤمن در بن بست بماند.
بله، خدا رشد میدهد. تنها خداست که میتواند یک دستورالعملی بدهد که هم دنیایت را تضمین بکند هم آخرت. دیگران تو دنیایش هم محدود هستند. ولو اگر بشود دنیاست، ولی در دنیایش هم محدود هستند. تنها خداست که میتواند، یعنی تو خاطرت جمع است که همه چیز با هم دست اوست. ﴿ربنا آتنا فیالدنیا حسنه و فیالآخرت حسنه﴾.
خب، ﴿وَتَحْسَبُهُمْ أَیْقَاظًا وَهُمْ رُقُودٌ﴾، رقود جمع راقد یعنی نائم. ایقاظ جمع یقظ و یقظان، یعنی بیدار. میگوید وقتی آنها را نگاه میکنی، فکر میکنی آنها بیدار هستند، ولی آنها خواب هستند.
چشمهایشان باز بوده، یعنی ارادهی پروردگار این بوده، هم چشمهایشان باز بوده هم ﴿وَنُقَلِّبُهُمْ ذَاتَ الْیَمِینِ﴾ مثل مادری که مهربان است این بچه را هی برمیگرداند، یا مریضها را دیدید برشان میگردانند، که زخم بستر نگیرند. اینها چون ۳۰۹ سال قرار است بخوابند، خدا مدام اینها را میچرخوانده، ﴿وَنُقَلِّبُهُمْ ذَاتَ الْیَمِینِ وَذَاتَ الشِّمَالِ﴾ به طرف راست به طرف چپ.
﴿وَکَلْبُهُم بَاسِطٌ ذِرَاعَیْهِ بِالْوَصِیدِ﴾ سگشان هم، سگ که نماد وفاداری هم هست این ذراعیه یعنی دستهایش را گسترانیده بود دم دهانهی غار، وصید همین دهانهی غار هست. حالا این سگ چگونه سیر میشده است؟ ظاهرا سگ بیدار بوده.
ظاهرا سگ بیدار بوده، از اسبابِ حفظ اینها بوده، خود اینها را هم اگر کسی میدیده وحشت تو دلش میافتاده..
به نظر من معجزهی الهی به احتمال قوی این است که این سگ بیدار بوده
خب در طول آن مدت دیگر، آنها میگوید ﴿وَتَحْسَبُهُمْ أَیْقَاظًا، وَکَلْبُهُم بَاسِطٌ﴾، اعجازش این است که این سگ بوده، این سگ یک وسیلهی حفاظتی بوده، یک وسیلهی حفاظتی چشمهای اینها باز بوده. حالا ادامهاش را نگاه کنید ﴿لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَیْهِمْ﴾ اگر به اینها نگاه میکردی، خب ﴿لَوَلَّیْتَ مِنْهُمْ فِرَارًا﴾ اینقدر ترس در تو ایجاد میشد پا به فرار میگذاشتی. ﴿وَلَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْبًا﴾ ملئت مبالغه است، تأکید است، نمیگوید میترسیدی، باید میگفت میترسیدی فرار میکردی! نمیگوید رُعِبتَ، میگوید مُلئتَ رُعبا، یعنی خدای متعال چون آخه ترس قبل از فرار است. میترسند، فرار میکنند. میگوید فرار میکردی…! آدم گاهی در برابر ترسش مقاومت میکند، بعد میگوید فرار بکنم یا فرار نکنم؟ آنقدر ترس شدید است که تا میبیند فرار میکند، و همینجور دلش پر از ترس هم هست. چون آدم وقتی فرار میکند ترسش کم میشود، اینقدر ترس شدید است که بدون تأمل فرار میکند، و این در او… یعنی این ترس با فرار رفع نمیشود.
در قرآن هم داریم که اصلا خدای متعال خیلی از یاریهای مؤمنینش همینجوری است. مثلا داریم ﴿سَنُلْقِی فِی قُلُوبِ اَلَّذِینَ کَفَرُوا اَلرُّعْبَ بِمٰا أَشْرَکُوا بِاللّٰهِ﴾ ما در دل کفار ترس میاندازیم.
فرمود أنا منصورُ بالرعب
روش جنگ روانی یعنی همین، یعنی اگر بخواهی خداگونه عمل کنی یک کاری بکن که دشمنت بترسد، لذا رجز خواندن همینجوری بوده. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمود خزاب بکنید که ترس ایجاد بشود در دل دشمن. امیرالمومنین(علیهالسلام) فرمود در نهجالبلاغه، یک کاری نکنید که دشمنتان طمع پیدا بکند. وَ فِعْلُکُمْ یُطْمِعُ فِیکُمُ الْأَعْداءَ، کارهایتان دشمنتان را به طمع بیاندازد. ﴿وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّهٍ وَمِن رِّبَاطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ…﴾، باید بترسانی دشمنت را. خود این یک سیاست است، ترساندن. بعد اینکه فرشتهها چگونه کمک میکردند، مداخلهی عملی میکردند؟ فرشتهها یکی از کارهایشان، ترس ایجاد کردن بود. دشمن میترسیده. حالا نقلیاتی هم بود از جنگ حزبالله با صهیونیستها که اینها یعنی سربازهای اسرائیلی چیزهای عجیب غریب میدیدند. همین باعث ترس آنها میشد!
در جنگ خودمان هم همینجوری بود. یعنی واقعا از قایقهای تندرو چقدر میترسیدند، با اینکه این قایقها پر مواد هم اگر باشند اصلا این ناو هیچکاریش نمیشود، بعد آن ناو هواپیمابر، بعد نشسته، برای چه میترسد. اصلا رمز پیروزی همین بوده واقعا. یعنی گاهی وقتها بچهها با آفتابه اسیر میگرفتند.
خیلی عجیب است، میگویند به کاوه گفته بودند آن زمانی که دوباره کوملهها شلوغ کردند، یکی از این رفقایش میگوید که گفت بنشین برویم ببینیم، گفتم خب بشین بریم، الآن آنجا وضعیت خراب است، گفت سوار شدیم و رفتیم، بعد گفت رسیدیم وسط معرکه آنها، آنها هم پشت دوشکا بودند، کاوه پیاده شد رفت طرف یکی از آنها که بزندش، با کمال تعجب آن فرد از پشت دوشکار فرار کرد! از خودِ شهید کاوه خیلی رُعب عجیبی تو دل آنها افتاده بود!
اینها کار خداست دیگر. الآن اسم آقای سلیمانی را بلند کرده، ترس ایجاد میشود دیگر. گفتند آمریکا گفته که، این کاروان پیاده مثل مار سیاه افعی است، گفته این برای ما مثل یک افعی میماند، این خط عابران پیاده، ترس ایجاد میکند.
خب، ﴿وَکَذَلِکَ بَعَثْنَاهُمْ لِیَتَسَاءلُوا بَیْنَهُمْ﴾، یعنی مثل همین، همینجور که اینها را، به همین راحتی اینها را خواباندیم، ۳۰۹ سال، بَعَثْنَاهُمْ برای ما فرقی نمیکند باز دوباره زندهشان کردیم. ﴿ضربنا علی ائعذانهم﴾، خواباندیم اینها را، حالا بیداری هم دست خداست. اینجا بعث است، آنجا فرمود ضَرَبنا، برای خوابیدن فرمود ما خواباندیمشان، هیچکس خودش نمیخوابد، برای بیدار شدن هم میگوید ما بیدارشان کردیم. این لامش هم که قبلا بحث شد لام غایت است دیگر. کذلک هم اشارهاش ظاهرا به همین خواب است، به ضربنا است، مثل همین خواباندن بیدارشان کردیم.
همانطور که خواباندن آنها معجزه بود، بیدار کردن آنها هم معجزه است؛
بله، معجزه است، اگر خدا نخواهد کسی نمیتواند از خواب بلند شود. یا اگر خدا نخواهد کسی نمیخوابد. الآن مواردی هم هستند، افرادی میگویند نمیخوابند، تلویزیون هم گفتند نشان داده، نمیخوابند. این ارادهی پروردگار است، این خوابیدن ما یک معجزه است، بیدار شدن هم یک معجزه است. ﴿وَکَذَلِکَ بَعَثْنَاهُمْ لِیَتَسَاءلُوا بَیْنَهُمْ﴾ غایتش هم این است که از یکدیگر سوال کنند. آنوقت این هم یک نکتهایست، همینجور که بَعث برای قیامت بهکار میرود، برای بیدار شدن هم بهکار میرود. که میگویند بیدار شدن از خواب، اگر کسی این را توجه دارد نباید قیامت را انکار بکند. این یک مدل کوچکی از آن بَعث هست.
﴿قَالَ قَائِلٌ مِّنْهُمْ﴾ بعد اینها اختلاف کردند، دو دسته شدند، یکی از اینها گفت ﴿کَمْ لَبِثْتُمْ؟﴾ چقدر اینجا بودیم؟ ﴿قَالُوا لَبِثْنَا یَوْمًا أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ﴾ یک روز یا نصف رو اینجا بودیم. بعد یک گروه دیگر گفتند نه ﴿رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثْتُمْ﴾ خدا داناتر است. از این آیه استفاده میشود که سطح معرفتی اینها یکسان نبوده. بعضیهاشان آدمهای دقیقتری بودند. اینکه انسان به پروردگار نسبت بدهد، زود اظهار نظر نکند، بگوید خدا داناتر است، این نشان سطح بالاتر معرفتی است که میگوید خدا داناتر هست. ﴿رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثْتُمْ﴾ و این خیلی نکتهی مهمی است که انسان زود اظهار نظر نکند. یعنی اینها گفتند دو گروه هستند یک گروهشان گفتند ﴿لَبِثْنَا یَوْمًا أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ﴾ یک گروهشان هم گفتند نه ﴿رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثْتُمْ﴾ اختلافشان همین بوده. ممکن است یکی بگوید آنها از باب ادب گفتند ﴿رَبُّکُمْ أَعْلَمُ﴾ ولی ظاهرا این نبوده، برای اینکه اینها در مقام اِحصاء بودند، به نظرم علامه طباطبائی (رحمهالله) این را میگوید. اینها در مقام، در آیهی قبل این را داشتیم دیگر ﴿لِنَعْلَمَ أَیُّ الْحِزْبَیْنِ أَحْصَى﴾ واقعا بحث جدی بوده، ما چقدر اینجا بودیم، متوجهاید؟ کدام یک شمارشگرتر هستند، اِحصاء یعنی شمارشگرتر، ترجمهی فارسی قشنگش چیست؟ شمارشگریِ بیشتر داشتن یا حسابگرتر بودن.
در مقام اِحصاء بودند واقعا، یعنی هر دو گروه میخواستند بدانند واقعا قضیه چیست؟ ما چند وقت است اینجاییم؟ به شک افتادهاند، به تردید افتادهاند، درست. ولی او میگوید یانصفِ روز یا بعض روز، این میگوید که نه…
بحث بوده، تو آیه قبل هم داشتیم ﴿لِنَعْلَمَ أَیُّ الْحِزْبَیْنِ أَحْصَی﴾ دو حزب شدند، دو گروه شدند و هم اینی که میگوید خدا داناتر است، این خیلی محتاطتر است. این خیلی دقیقتر است که آدم زود نظر ندهد، همینجوری، وَلا تَقفُ ما لَیسَ لَکَ بِهِ عِلمٌ، اینکه آدم بخواهد به خطا نرود. حرفش به اشتباه گفته نشود، قاطعانه، او دارد قاطع میگوید ﴿لَبِثْنَا یَوْمًا أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ﴾ این میگوید ﴿رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثْتُمْ﴾.
همراه بردن امکانات در کنار توکل به خدا؛
﴿فَابْعَثُوا أَحَدَکُم بِوَرِقِکُمْ هَذِهِ إِلَى الْمَدِینَهِ فَلْیَنظُرْ أَیُّهَا أَزْکَى طَعَامًا فَلْیَأْتِکُم بِرِزْق﴾
ورق گفتند درهمهایی که نقش پادشاه رویش بوده است، این میشود ورق. گفت برانگیزید یکی از خودتان را همراه با این پول، تا برود توی شهر. پس معلوم است که اینها پول همراهشان بوده، یعنی درست است اهل توکل به پروردگار هستند، ولی بدون امکانات حرکت نمیکنند. بدون پول راه نمیافتند، نمیگویند خدا بزرگ است. نه آدم میخواهد برود یک جایی امید هم دارد که خدای متعال قرار است بهش لطف بکند، نجاتش بدهد، ولی پول را همراهش برداشته.
اول بیا فکر غذامان را بکن. ول کن اینها را، الآن چیزی که مهم است، این است که الآن نیاز ما چیست؟ نیاز چیست؟ یعنی این بحث نتیجهای ندارد. الآن گرسنهاند، او میگوید ﴿رَبُّکُمْ أَعْلَمُ﴾ اینجوری بحث را میخواباند. پس حالا یک کسی را بفرستیم برود توی شهر…
بعضیها شانس هم دارند یک جورایی تو این کار، فرار نکردن و عرضم به حضور که…، رفته بودیم یک جلسهی تفسیر بود آیتالله میبدی، داشتند در مورد سورهی زلزال صحبت میکردند یک دفعه زلزله شد، زلزلهی شدیدی که داشت اصلا همه چیز میلرزید، ظرف دو دقیقه دیدیم همه دارند له میشوند، همه داشتند فرار میکردند از یک دری، ایشان نشسته بود، تکان از جایش نخورد، و بعد وقتی زلزله خوابید، یک عده تردید داشتند برگردند یا برنگردند، وقتی برگشتند، گفت این آیتی از آیات خدا بود که ما این سوره را که شروع کردیم این اتفاق افتاد. بعد ایشان میگفت من هرگز فرار نمیکنم، ایشان سرکلاس میگفت هرگز فرار نمیکنم، تا حالا من فلان زلزله را مثلا بودم فرار نکردم.اگر قرار است بیاید میآید. البته یک نگاه اینجوری هم بعضیها دارند. البته موقعیت فرق میکند. امام میفرمودند اگر همه پناهگاه داشتند باید این کار را انجام داد. او میگوید من رهبر این کشور هستم، من بروم توی پناهگاه، خبرش پخش بشود، بقیهی مردم چکار میکنند؟ او میخواهد مواسات داشته باشد با زیردستانش. وظیفهی ما چیست؟ بله یک وقت هست مثلا فرار میکنند دارند هم را له میکنند، این بد است. بخشی از تلفات زلزله مال همین است، آدمها هم را له میکنند. از ترس، این بد است. اما حالا اینکه تیر دارد میآید من کلاهخود نگذارم؟! اصلا من بعضی از این عکسهای شهدا را اصلا قبول ندارم. عکسهای شهدا که کلاهخود ندارد و خورده و اینها، واقعا اگر کوتاهی کرده و کلاهخود نگذاشته، اگر ماسک شیمیایی را نگذاشته، اینها اصلا منطق ندارد که، برای اینکه، امام حسین(علیهالسلام) تمام قواعد نبرد را رعایت کردند، پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) تمام قواعد را رعایت میکردند.
یک نکتهی دیگر هم هست، سطح ایمان هم فرق میکند، معرفت افراد فرق میکند. یکی این را باید بگوییم یکیش هم این است که اصلا یک جاهایی هست فرار کردن مضر است، دشمنت شیر میشود، فایدهای ندارد، و الا درست است که مثلا ما بگوییم که آقا ما تو پناهگاه نمیرویم خب بعد اگر یک اتفاقی افتاد چه جواب بدهیم. این به نظرم از امیرالمؤمنین (علیهالسلام) است که فرمود: افر من قضاء الله الی قدر الله؛ از قضای الهی به قدر الهی پناه می برم. اینها خلاف عقل رفتار نمیکردند. مگر یک حکمت دیگری باشد، به نظر من یک عنوان دیگری، ثانوی پیدا بکنند. اصلش این است، لذا ما تو جبهه هم از این اشتباهات داشتیم، چرا اگر یک عنوان دیگری داشته باشد، مثلا من کنار سردار قائمی بودم، هواپیماها آمده بودند، ایشان داشتند حرف میزدند، حالا ما میخواهیم فرار بکنیم، هنوز داشتند صحبت میکردند،ایشان فرار نمیکرد! ما هم همینجور مانده بودیم چکار کنیم، فرماندهی لشکر اگر حالت اضطراب و ترس داشته باشد دیگر وای به حال بقیه، او الآن دارد به همه روحیه میدهد. ولی خود ایشان تأکید داشت آقایان کلاهخود داشته باشید، آقا سرت را از خاکریز نیاور بالا، آقا… همینجور سفارشهای متعدد، همین بود دیگر، بسیجیها تنبلی میکردند. اصلا مسخره میکردند همدیگر را، تو چرا مثلا خیز رفتی، ما خیز نرفتیم! هرکس خیز نرفته تیر خورده آقا…
والسَّلامُ علیکُم وَ رَحمه اللهِ و برَکاتُه
اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد