درس تفسیر حجتالاسلام و المسلمین نظافت
جلسه پنجم، ۵ آذر ۱۳۹۳
موضوع: نکات اخلاقی-تربیتی داستانهای سوره کهف
بسم الله الرحمن الرحیم
الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِین وَ الصَّلَاهُ وَ السَّلَامُ عَلَی سَیدِنَا وَ نَبِینَا مُحَمَّدٍ (اللّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد) وَ عَلی آلِهِ الطَیِّبینَ الطَّاهِرِین وَ لَعنهُ اللهِ عَلَی أعدائِهِم أجمَعینِ مِنَ الان إلی قیامِ یَومِ الدّین
رَبِّ اءَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَاءَخْرِجْنی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِّی مِن لَّدُنکَ سُلْطَناً نَّصِیراً
اختلاف اصحاب کهف با اقوامشان بر سر چه بود؟
نکات اخلاقی – تربیتی داستان اصحاب کهف را بررسی میکردیم. رسیدیم به آیه ۱۵
﴿هؤُلاءِ قَوْمُنَا اِتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَهً لَوْ لا یأْتُونَ عَلَیهِمْ بِسُلْطانٍ بَینٍ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ اِفْتَری عَلَی اَللّهِ کذِباً﴾ (کهف، ۱۵)
از این آیه میشود فهمید که اختلاف و تفاوت اصحاب کهف بر سر توحید بوده است؛ چون اینها غیرتشان نسبت به خدا و توحید و نقطه مقابل شرک بوده است، چون میگویند این قوم ما از غیر خدا، خدایانی را انتخاب میکردند و اینها از قوم خودشان به این دلیل ناراحت بودند. گاهی ما اختلافاتمان با اقوام بهخاطر مسائل هیچ و پوچ است، به خاطر این است که به ما پول دادند یا ندادند، دعوت کردند یا نکردند! اینها کسانی بودند که غرق در رفاه بودند. حداقل ۶ نفرشان عضو دستگاه حاکم بودند، در قصر بودند و جای خوبی داشتند، ولی وقتی معرفت پیدا کردند و به راه صحیح هدایت شدند دغدغهشان اینها شد؛ یعنی اگر انسان ظرف دلش را پر کند از غصههای ارزشمند، از دغدغههای ارزشمند، خود به خود از این دغدغههای پوچ خالی میشود، وقتی انسان نگران ارزش توحید در جامعه بود، بزرگترین ناراحتیاش شرک بود، اختلافشان به خاطر این میشود، سر چیزهای دیگر اختلاف ندارند. همه آدمها هم غصه دارند و هم اختلاف دارند هم کافرند و هم مؤمناند. آن کسی که غصهاش برای خداست غصه دیگری در حاشیه ندارد، اصلاً دل آدم پر میشود و دیگر جا ندارد، آن کسی که اختلافش به خاطر مسائل توحیدی است، دیگر سر چیزهای دیگر اختلاف پیدا نمیکند. آن کسی که کافر به طاغوت است دیگر نمیتواند کافر به خدا باشد.
﴿لا إِکراهَ فِی اَلدِّینِ قَدْ تَبَینَ اَلرُّشْدُ مِنَ اَلْغَی فَمَنْ یکفُرْ بِالطّاغُوتِ وَ یؤْمِنْ بِاللّهِ فَقَدِ اِسْتَمْسَک بِالْعُرْوَهِ اَلْوُثْقی لاَ اِنْفِصامَ لَها وَ اَللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ﴾ (بقره، ۲۵۶)
همه آدمها به نظر میرسد در جهات بسیار زیادی مشترکاتی دارند، فقط جهت گیریها فرق میکند؛ یعنی شما نگاه کنید، چه چیزی مؤمن دارد که کافر ندارد یا کافر دارد که مؤمن ندارد و فقط جهتگیریهایش فرق میکند، متعلقاتش فرق میکند. همه معبود دارند یکی معبودش پول است و یکی معبودش خداست. همه معشوق دارند، عشق دارند، یکی معشوقش خداست و یکی معشوقش پول است یا دنیا. همه تلاش میکنند. در نهج البلاغه، امیرالمؤمنین (علیهالسلام) میفرماید: همه متزودند، زاد و توشه برمیدارند، یکی برای اینجا و یکی برای آنجا. حالا از این نکته میشود این الهام را گرفت و این توجه را پیدا کرد که اینها دعواشان سرِ قومشان و ناراحتیشان همین است که این قوم ما «هؤُلاءِ قَوْمُنَا اِتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَهً»، بعد باز چیزی که اینها را ناراحت میکند میگوید: «لَوْ لا یأْتُونَ عَلَیهِمْ بِسُلْطانٍ بَینٍ؛ چرا دلیل نمیآورند؟ یعنی اشکال انتخاب مشرکان اتخاذ این انتخاب است و اشکالشان این است که بدون دلیل است، بین مسلط ندارند، سلطان بیّن یعنی بیّن مسلط، یعنی برهان و دلیلی که اثبات بکند حقانیت اینها را. دلیل دارند دلالتشان بیّن نیست! دلالتشان اثبات نمیکند. برای خودشان دلیلی وهمی دارند نه بینه دارند و نه آن بیّنه سلطه دارد؛ یعنی اثبات میکند برای خودشان، میگویند آبائمان اینطوری بودند. توهماتی دارند لذا قرآن میگوید:
﴿قُلْ هاتُوا بُرْهانَکمْ إِنْ کنْتُمْ صادِقِینَ﴾ ﴿نمل، ۶۴﴾
برهانتان را بیاورید اگر راست میگویید یا میفرماید:
﴿یا أَیهَا اَلنّاسُ قَدْ جاءَکمْ بُرْهانٌ مِنْ رَبِّکمْ وَ أَنْزَلْنا إِلَیکمْ نُوراً مُبِیناً﴾ ﴿نساء، ۱۷۴﴾
قرآن برهان است، آیاتی از ایندست مناظرات و گفتگوهای انبیاء را که نگاه میکنیم میبینیم بر بینه و بر دلیل و بر برهان تاکید فراوان دارند؛ بنابراین نکته تربیتیاش این است که باید انسان برای کارهایش حجت داشته باشد و برای عقایدش.
در صورتیکه انسان به چیزی یقین ندارد، باید سکوت کند؛
﴿وَ لا تَقْفُ ما لَیسَ لَک بِهِ علم﴾ ﴿الإسراء، ۳۶﴾
چیزی را که انسان به آن یقین ندارد، علمی ندارد پشت سر آن نظریه قرار نگیرد، وَ لا تَقْفُ، از قفا است وَ لا تَقْفُ یعنی پشت سر این نظریه قرار نگیر؛ چون حجت نداری. چون همه چیز را نمیگویند تو چرا بله یا نه نمیگویی؛ وجه وسط هم دارد، سکوت. خیلی مواقع انسان سکوت میکند.
إنّما الأمور ثلاثه: وَ إِنَّمَا الْأُمُورُ ثَلَاثَهٌ أَمْرٌ بَیِّنٌ رُشْدُهُ فَیُتَّبَعُ وَ أَمْرٌ بَیِّنٌ غَیُّهُ فَیُجْتَنَبُ وَ أَمْرٌ مُشْکِلٌ یُرَدُّ عِلْمُهُ إِلَى اللَّهِ(عزّ و جلّ) وَ إِلَى رَسُولِه.
قال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله: «حَلَالٌ بَیِّنٌ وَ حَرَامٌ بَیِّنٌ وَ شُبُهَاتٌ بَیْنَ ذَلِکَ فَمَنْ تَرَکَ الشُّبُهَاتِ نَجَا مِنَ الْمُحَرَّمَاتِ وَ مَنْ أَخَذَ بِالشُّبُهَاتِ ارْتَکَبَ الْمُحَرَّمَاتِ وَ هَلَکَ مِنْ حَیْثُ لَا یَعْلَمُ»- و فی الخبر المذکور: الوقوف عند الشبهات خیر من الاقتحام فی الهلکات.
راه نجات، تمسک به محکمات است؛
هر چیزی حجت دارد. وقتی قرآن محکم و متشابه دارد، دیگر از قرآن بالاتر که نیست. شما لازم نیست نسبت به همه آیات قرآن نظر بدهید. میگوید: ﴿کلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا﴾ همین کفایت میکند دیگر، مجموعش از خداست. امّا فلان آیه چیست؟ من نمیدانم، متشابه است، من نمیدانم؛ نمیفهمیم لزومی ندارد بگویم، آن کسی که مرض دارد، آن میرود دنبال آیات متشابه! راه نجات تمسک به محکمات است. محکم چیست؟ هر چیزی که انسان بین خودش و خدای خودش حجتی دارد که میتواند از ان دفاع کند. بعد میفرماید:
﴿هؤُلاءِ قَوْمُنَا اِتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَهً لَوْ لا یأْتُونَ عَلَیهِمْ بِسُلْطانٍ بَیّنٍ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ اِفْتَری عَلَی اَللّهِ کذِباً﴾ (کهف، ۱۵)
…چه کسی ظالمتر است از آن کسی است که بر خدا دروغ میبندد؟ یعنی این ادعای اینها ظلم است و بدترین ظلم است، بزرگترین ظلم که خدای متعال از آن به هیچ وجه، به هیچ وجه و به هیچ وجه نخواهد گذشت، همین شرک است.
از بین انواع ظلم، بدترین ظلمها شِرک است؛
امیرالمؤمنین (علیهالسلام) در خطبهای میفرماید: «أَلَا وَ إِنَ الظُّلْمَ ثَلَاثَهٌ: فَظُلْمٌ لَا یُغْفَرُ، وَ ظُلْمٌ لَا یُتْرَک، وَ ظُلْمٌ مَغْفُورٌ لَا یُطْلَبُ»
فَظُلْمٌ لَا یغْفَرُ، شرک است؛ یعنی اگر کسی مشرک بمیرد، قابل درمان نیست و کارش تمام است. ظلم مغفور، ظلم انسان به خودش است؛ همین گناهانی که انسان انجام میدهد؛ آن هم اگر وجه حق الناسی پیدا نکند، ولی گناهان غیر حق الناس، اینها همه را قرآن از آن ظلم به نفس تعبیر کرده است:
﴿وَ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ﴾ (سبإ، ۱۹)
ظلمٌ لا یُترَک، ظلم بنده به بنده است، این ظلم لا یُترک است، نگفتند لا یُغفر است، پس شرک بدتر است. لایُترَک یعنی رها نمیشود تا تکلیفش روشن بشود، امیرالمؤمنین (علیهالسلام) برای حق الناس فرمود ظلم لا یترک است و قصاص دارد. الْقِصَاصُ هُنَاکَ شَدِیدٌ. اما در مورد شرک این را نگفتهاند، یک راست میروی جهنم! قابل درمان هم نیست چون شاکله اساسی هر انسانی عقاید اوست. عقاید او اگر درست باشد بقیهاش قابل درمان است، این هم که گفتند ما را از گناه پرهیز دادند، چون گناهان، عقاید را کمکم خدشه دار میکند.
﴿ثُمَّ کانَ عاقِبَهَ اَلَّذِینَ أَساؤُا اَلسُّوای أَنْ کذَّبُوا بِآیاتِ اَللّهِ وَ کانُوا بِها یسْتَهْزِؤُنَ﴾ (روم، ۱۰)
با شِرک، کمکم انسان به مرحله تکذیب میافتد و الا گناه با آتش جهنم قابل درمان است با غیر آتش جهنم با عذابهای دنیا قابل درمان است، با سختی جان دادن قابل درمان است، همینجور کفاره درست میشود برای انسان اگر کسی مؤمن است و عقایدش صحیح است پس بزرگترین ظلم همین است و قرآن هم همین را میگوید:
﴿إِنَّ اَلشِّرْک لَظُلْمٌ عَظِیمٌ﴾ شرک ظلم عظیمی است.
معنای واژهی «إعْتِزَالْ»، در آیه ۱۶ سوره کهف؛
آیه بعد ﴿وَ إِذِ اِعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَ ما یعْبُدُونَ إِلاَّ اَللّهَ فَأْوُوا إِلَی الکهف ینْشُرْ لَکمْ رَبُّکمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ یهَیئْ لَکمْ مِنْ أَمْرِکمْ مِرْفَقاً﴾ (کهف، ۱۶)
اعتزال به معنای کنارهگیری هست و عزلت هم یک عنوان اخلاقی در روایات ماست؛ یعنی زمانی که کنارهگیری کردید از این قوم و آنچه عبادت میکنند غیر خدا را، پس پناه ببرید به غار تا ربِّ شما از رحمتش برای شما بگستراند، خوب اینجا چند نکته مطرح است یکی اینکه دو تا کناره گیری و عزلت مطرح است، این دستور رهبر اصحاب کهف است آنها به دستور رهبرشان رفتهاند به غار و قبل از اینکه در غار بروند اصلاً بحث کنارهگیری مطرح شد. اعتزال و دو تا کنارهگیری مطرح است، یکی کنارهگیری از مشرکان و یکی از خود بتها از محیط گناه و آنگاهکه کنارهگیری کردند از مشرکان و از بتهایشان پس به غار پناه بردند. در قرآن این تعبیر تکرار شده است یعنی این دو تا اعتزال باهم بوده، در سوره مریم آیه ۴۸ داریم که حضرت ابراهیم فرمود:
﴿وَ أَعْتَزِلُکمْ وَ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اَللّهِ وَ أَدْعُوا رَبِّی عَسی أَلاّ أَکونَ بِدُعاءِ رَبِّی شَقِیا﴾
اینجا هم اصرار دارد. اینجا ما تعبدون نیست، ما تدعون است. کنارهگیری میکنم از شما و ازآنچه از غیر خدا آن را میخوانید…
﴿وَ رَبَطْنا عَلی قُلُوبِهِمْ إِذْ قامُوا فَقالُوا رَبُّنا رَبُّ اَلسَّماواتِ وَ اَلْأَرْضِ لَنْ نَدْعُوَا مِنْ دُونِهِ إِلهاً لَقَدْ قُلْنا إِذاً شَطَطاً﴾ (کهف، ۱۴)
بهجای «لن نعبد» گفته است لَنْ نَدْعُوَا، چون کسی را که بهعنوان معبود قرار داده او را میخواند. یکی از نمادهای مهم پرستش، دعا است. لذا بهجای واژه عَبَد واژه دعا به کار میرود.
یا باز همین آیه ۴۹ سوره مریم دارد:
﴿فَلَمَّا اِعْتَزَلَهُمْ وَ ما یعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اَللّهِ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ یعْقُوبَ وَ کلاًّ جَعَلْنا نَبِیا﴾
باز خدا همینطور گزارش میکند. اینجا خدای متعال بهجای تدعونَ، یَعبُدُون بهکاربرده است؛ یعنی حضرت ابراهیم (علیهالسلام) هم از خود مشرکین کنارهگیری کرده است و هم از بتها.
حضرت یوسف (علیهالسلام) هم فرمود:
﴿قالَ رَبِّ اَلسِّجْنُ أَحَبُّ إِلَی مِمّا یدْعُونَنِی إِلَیهِ وَ إِلاّ تَصْرِفْ عَنِّی کیدَهُنَّ أَصْبُ إِلَیهِنَّ وَ أَکنْ مِنَ اَلْجاهِلِینَ﴾ (یوسف، ۳۳)
یعنی میگوید کنارهگیری، در زندان افتادن، در محیط گناه نبودن، برای من بهتر است از آن چیزی که اینها دعوت میکنند. آنها دعوت به شرک عملی میکردند، هم بتپرست بودن و هم دعوت به گناه میکردند. شرک گاهی عقیدتی است و گاهی عملی، شرک فقط فکری نیست، شرک در صحنه عمل است. اصلاً توحید در صحنه عمل پیاده میشود. اینطور نیست که بگوییم فقط یک امر عقیدتی است. لذا برای پدر و مادر داریم:
﴿وَ إِنْ جاهَداک عَلی أَنْ تُشْرِک بِی ما لَیسَ لَک بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما وَ صاحِبْهُما فِی اَلدُّنْیا مَعْرُوفاً وَ اِتَّبِعْ سَبِیلَ مَنْ أَنابَ إِلَی ثُمَّ إِلَی مَرْجِعُکمْ فَأُنَبِّئُکمْ بِما کنْتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ (لقمان، ۱۵)
اینجا شرک در صحنه عمل است.
چرا باید از برخی افراد اعتزال داشت؟
چرا باید از خود افراد اعتزال داشت؟ برای اینکه انسانها از یکدیگر اثرپذیری دارند. وقتی شما باکسی گفتوگو میکنید، استدلال میآورید، حرفت روی او اثر ندارد و حشر و نشرت مفید نیست، دلیل ندارد تو با او باشی؛ برای اینکه او روی خانواده تو اثر دارد. در صورت امکان باید جامعه توحیدی یکدست تشکیل داد. ایدهآل این است، اضطرارها را کار نداریم، ایدهآل این است. نمونههایی از این قبیل امیرالمؤمنین (علیهالسلام) فرمودهاند:
وَ احْذَرْ صَحَابَهَ مَنْ یفِیلُ رَأْیهُ وَ ینْکرُ عَمَلُهُ فَإِنَّ الصَّاحِبَ مُعْتَبَرٌ بِصَاحِبِهِ وَ اسْکنِ الْأَمْصَارَ الْعِظَامَ فَإِنَّهَا جِمَاعُ الْمُسْلِمِینَ وَ احْذَرْ مَنَازِلَ الْغَفْلَهِ وَ الْجَفَاءِ وَ قِلَّهَ الْأَعْوَانِ عَلَی طَاعَهِ اللَّهِ
هر جایی که غفلت است و یاد خدا در آن نیست را ترک کنید. آنجایی که یار در اطاعت خداوند کم دارید، آنجا زندگی نکنید. ممکن است خود انسان مورد تأثیر قرار نگیرد، ولی خانواده او تحت تأثیر قرار بگیرند. ایدهآل این است که انسان محیط زندگیاش محیط خوبی باشد، محیط أمن باشد نهتنها امنیت دینی، امنیت جانی و روانی و فرهنگی باشد؛ لذا در روایت داریم:
سَلْ عَنِ الْجَارِ قَبْلَ الدَّارِ.
سَلْ عَنِ الرَّفِیقِ قَبْلَ الطَّرِیقِ وَ عَنِ الْجَارِ قَبْلَ الدَّارِ
هم باید از محیط گناه فاصله گرفت و هم از خود گناه؛
بنابراین دوری از گناهکار خودش یک راهکار است. دوری از مشرک و … و دروری از خود گناه هم هست. از خود گناه هم باید فاصله گرفت؛ چون مثلاً کسی که به بت عادت کرده است، گناه زمینه بت است. شبیه معتادها وقتی ترکشان میدهند زمانی که ابزارآلاتش را میبیند باز دوباره تحریک میشوند، باتوجه به اینکه ترکش دادهاند. برای چه اسلام گفته است که مجسمه درست نکنید یا چرا بتهای سنگی را میشکند؟ با سنگ مگر مشکل دارید. اینها عادت کردهاند، اینها بتها را ببینند باز دوباره برمیگردند! مانند قوم بنیاسرائیل خیلی عجیباند فرعون غرق شده است و همهچیز تمام شده است و جامعه توحیدی تشکیل دادند و موسی (علیهالسلام) مدتی با اینها بوده است.
﴿وَ واعَدْنا مُوسی ثَلاثِینَ لَیلَهً وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیلَهً وَ قالَ مُوسی لِأَخِیهِ هارُونَ اُخْلُفْنِی فِی قَوْمِی وَ أَصْلِحْ وَ لا تَتَّبِعْ سَبِیلَ اَلْمُفْسِدِینَ﴾ (أعراف، ۱۴۲)
ولی وقتی برگشته است میبیند با وجود هارون، گوسالهپرست شدند! لذا باید اینها را برد در جامعه و محیط دیگری. با یک ظاهرسازی و یک تغییر حاکمیت مسائل عوض نمیشود. مثلاً شما اگر مشکلات انقلاب را بررسی کنید میبینید دوتاست، یکی آدمهایی که از دوران طاغوت بر آن عقیده هستند و مؤید شدهاند به حمایتهای استکبار جهانی و دیگری رسوبات و آن تمایلات درونیشان.
لذا خدا میگوید:
﴿إِذا جاءَ نَصْرُ اَللّهِ وَ اَلْفَتْحُ * وَ رَأَیتَ اَلنّاسَ یدْخُلُونَ فِی دِینِ اَللّهِ أَفْواجاً * فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّک وَ اِسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ کانَ تَوّاباً﴾ (سوره نصر)
یعنی کار فرهنگی کنید و عیبهای جامعه را برطرف کنید. این فوج فوج آمدن آدمها به انقلاب، مشکل را حل نمیکند و باید کار از اساس صورت گیرد. پس هم باید از محیط گناه فاصله گرفت و هم از خود گناه.
محیطِ گناه، اثر ناخودآگاه دارد؛
ازنظر معنوی، محیط گناه اثر ناخودآگاه دارد چون گناه روی محیط و طبیعت اثر دارد در روایت داریم:
وَ تُظْلِمُ الْهَوَاءَ عُقُوقُ الْوَالِدَینِ.
بعضی از گناهها تأثیرش روی محیط است و محیط را سیاه میکند ما نمیبینیم ولی نور را میبرد.
قَالَ النَّبِی صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ: نَوِّرُوا بُیوتَکمْ بِتِلَاوَهِ الْقُرْآنِ،
مسجد فرق میکند، حرم فرق میکند فرشتهها رفتوآمد میکنند. بعضی جاها میگویند فرشتهها میآیند و بعضی جاها نمیآیند. خوب جایی که بت و بتپرستی است آدم چرا باید بایستد، ابراهیم (علیهالسلام) کارش را تمام کرده است و حجت را تمام کرده است؛ حالا آمده است و فاصله گرفته است! این خیلی بحث است و چالش بزرگی در مسائل تربیتی است و این بحث مدعی و مخالف دارد و از بحثهای زنده است. الآن بین بچههای ارزشی دو نظر است؛ یک نظر میگوید اینترنت و ماهواره را در اختیار بچهات قرار بده تا انتخاب کند! انسان بدون انتخاب معنا ندارد، کاملاً باز فکر میکنند ولی اینها برای حرفهایشان سند قرآنی ندارند. قرآن در عین اینکه میگوید انسان باید انتخابکننده باشد ولی میگوید مسئول تربیتی نباید زمینه لغزش را فراهم کند، بلکه باید پاکسازی کند فضا را، بتها را باید بشکند و فضا را آماده کند. میدانید چرا؟ چون شما اگر در برابر چشم بچهات گناه را قراردادی یعنی چشمش را در کودکی کور کردی و نگذاشتی بزرگ شود و انتخاب کند. شما باعقیده خودت باید تربیت کنی. این بچه چشمش کور نشود، روحش کثیف نشود، خودش بزرگ بشود، بعد انتخاب کند.
﴿إِنّا هَدَیناهُ اَلسَّبِیلَ إِمّا شاکراً وَ إِمّا کفُوراً﴾ (إنسان، ۳)
پس درست است در بچگی نمیفهمد و انتخاب هم معنا ندارد.
بسیاری از انسانهایی که آلوده میشوند اینها از قدمهای اول است که میگویند چیزی نیست! درحالیکه نمیدانند در یک نقشه بزرگی قرار گرفتهاند. اینجا تعبیر به خطوات شده است:
«یا أَیهَا اَلنّاسُ کلُوا مِمّا فِی اَلْأَرْضِ حَلالاً طَیباً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ اَلشَّیطانِ إِنَّهُ لَکمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ ﴿البقره، ۱۶۸﴾»
چندین و چندین هزار گام برایت طراحی میکند، آن گامهای اول هیچی نیست، خیلی بصیرت میخواهد که انسان با اولین گام پایان کار را ببیند، گام اول که چیزی نیست ولی میگوید «یا أَیهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا اَلصَّلاهَ وَ أنتُم سُکارَی…» به اینها نزدیک نشوید.
یا مثلاً میگوید: ﴿تِلْک حُدُودُ اَللّه …﴾
یا داریم: ﴿وَ لا تَقْرَبُوا اَلْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها﴾
بررسی عُزلت در روایات؛
وقتی مردم به تو نیاز ندارند و تکلیف و ضرورتی نیست عُزلت خوب است؛
مِنْ کتَابِ الْمَحَاسِنِ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع: الْعُزْلَهُ عِبَادَهٌ وَ إِنَّ أَقَلَّ الْعَیبِ عَلَی الْمَرْءِ قُعُودُهُ فِی مَنْزِلِهِ.
مَنْ اِعْتَزَلَ النّاسَ سَلِمَ مِنْ شَرِّهِمْ.
مَنِ انفَرَد عن الناس أنِسَ بالله سبحانه.
لإنفراد راحه المتعبدین. راحتی اولیای الهی در خلوت است.
ریاضت اولیای الهی در جمع بودن است؛
قال الثوری لجعفر یا ابن رسول الله: اعتزلت الناس! فقال: یا سفیان، فسدَ الزمان و تغیّر الإخوان فرأیت الانفرادَ اسکن لِلفؤاد
حالا امام صادق (علیهالسلام) اینهمه شاگرد داشته است ولی همین ریاضت است. پیامبر نماز جماعت خواندنش ریاضت است که باید سجده را طول ندهد، درصورتیکه دوست دارد طول بدهد، ولی به خاطر این مردم طول نمیدهد. مردم لذتشان در نماز کوتاه است و پیامبر لذتش در نماز طولانی است؛ ولی با میل شخصی خودش مبارزه میکند. راحتی اولیاء در انس باخداست. پس یک معیار از این روایات میشود به دست آورد که زمانی که مردم مانع عبادت هستند عزلت خوب است و وقتی دینت را به هم میزنند عزلت خوب است و وقتی هم به تو نیاز ندارند و تکلیف و ضرورتی نیست عزلت خوب است و یکوقتی هم هست مشکلی نیست و حضورت مفید نیست، خوب کنار میروی.
موارد مذمت عُزلت؛
قال الصادق (علیه السلام) لِرَجُلٍ أرادَ الجبلَ لیَتَعَبَدَ فیه، فرمود: لَصَبرُ أحدِکُم ساعَهً عَلی ما یَکرَه فِی بَعضِ مواطنِ الاسلام خیرٌ مِن عِبادَتِه خَالیاٌ اربعینَ سَنه، اگر یک ساعت (یکلحظه)، یکی از شما در موطنُالاسلام باشد ولی سخت باشد، همراه ریاضت باشد، این خیلی بهتر است از عبادتی است که بهتنهایی عبادت میکند در چهل سال.
روایت بعدی:
عن النبی ص قال: المؤمنُ الذی یُخالِطُ النَّاس – مومنی که با مردم قاطی میشود- و یَصبِرُ عَلَی أذاهُم-و صبر میکند بر اذیت آنها- افضَل مِن المؤمنُ الذی لا یخالطُ النّاس و لا یصبر علی أذاهم.
در نهج البلاغه خطبه ۲۰۹ که حضرت در شهر بصره رفتند دیدن علاء بن زیاد و انتقاد کردند حضرت از او در مورد داشتن خانه بزرگش، ولی یاد دادند به او روشی را هم که میشود خانه بزرگی داشت و هم بهشتی شد. به این صورت که یتیمان را بیاوری، فقرا را بیاری و دردسرهایش را تحمل کنی. بالاخره خانه بزرگ دردسر دارد.
ابن زیاد گفتن من از برادرم به شما شکایت دارم و اینکه عبای کهنهای پوشیده و دنیا را ترک کرده، حضرت فرمودند: علیَّ به، بیاوریدش و بعد از اینکه آوردنش حضرت فرمودند: یاعدیّ نفسه -من برداشتم حقارت است چون دشمن نفس اماره بودن فضیلت است-، ای دشمن کوچک نفس، آیا رحم نمیکنی به خانوادهات؟
فَلَمّا جاءَ قالَ: یا عُدَیَّ نَفسِهِ ، لَقَدِ استَهامَ بِکَ الخَبیثُ! أما رَحِمتَ أهلَکَ ووَلَدَکَ؟
همچین مضمونی هم در زمان پیامبر هست در مورد عثمان بن مظعون؟ داریم که همسرش در این مورد به پیامبر شکایت برد و پیامبر سریع دویدند و رفتند به سراغ این مرد که این انحراف را هر چه زودتر جلوگیری کنند و دارند که پیامبر برای جلوگیری از این انحراف کفشها را در دست گرفتند و شروع کردن به دویدن برای جلوگیری از این انحراف! وقتی رسیدند به سراغ عثمان فرمودند: من هم روزه میگیرم، نماز میخوانم، ازدواج میکنم، غذا میخورم و بعد فرمودند: انّی بُعِثتَ عَلیَ الشَریعَهِ السَّمحَهِ السَهلَه؛
من مبعوث شدم بر آیینی که کسی نیاز نیست دنیا را کلاً ترک کند و به خانوادهاش رسیدگی نکند و شاهد مهمترش آیه رهبانیت است؛
﴿ثُمَّ قَفَّینا عَلی آثارِهِمْ بِرُسُلِنا وَ قَفَّینا بِعِیسَی اِبْنِ مَرْیمَ وَ آتَیناهُ اَلْإِنْجِیلَ وَ جَعَلْنا فِی قُلُوبِ اَلَّذِینَ اِتَّبَعُوهُ رَأْفَهً وَ رَحْمَهً وَ رَهْبانِیهً اِبْتَدَعُوها ما کتَبْناها عَلَیهِمْ إِلاَّ اِبْتِغاءَ رِضْوانِ اَللّهِ فَما رَعَوْها حَقَّ رعایتها فَآتَینَا اَلَّذِینَ آمَنُوا مِنْهُمْ أَجْرَهُمْ وَ کثِیرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ﴾ (الحدید، ۲۷)
رَهْبانِیهً اِبْتَدَعُوها، میگوید این بدعتی بود در دین عیسی مسیح (علیهالسلام). حضرت عیسی زاهد و راهب بودند ولی تارک نبودند.
یک نوع دیگر عزلت داریم و آن عزلت موقتی است.
اما راه صحیح عزلت، داشتن عزلت ترکیبی است؛ یعنی اگر بهترین جامه رو هم داشتی بازهم باید با خودت خلوتی داشته باشی. لذا اعتکاف و نماز شب توصیه شده است؛ و این عبادت، عبادت برای یک نفر است و خوبی نماز در همین است که عبادت، عبادت متقابلی نداریم و همه با یک نفر ارتباط برقرار میکنند و این میشود عزلت موقتی و جمعش این است که ما بگوییم عزلت مثبت داریم، عزلت منفی داریم. عزلت مثبت برای حفظ دین و حضور در اجتماع که فایده ندارد و یا حفظ دین خانواده که از این نوع عزلت است؛ و عزلت منفی آنجایی است که حضورت در اجتماع مفید باشد ولی گوشهنشینی کنی. اصلاً این حضور در اجتماع خودش وسیله خودسازی است، خودش تمرین حلیم بودن است و تمرین برای کندن ریشه حسادت است، اصلاً شیطان زمانی که برایش رقیب آمد معلوم شد تکبرش، خودسازی رؤیایی و خیالی خلوت مدام است. همچنین در اجتماع مدام بودن هم خودسازی خیالی است چون کم میآورد و بالاخره آدم هم باید بنزین بزند و بنزین معنوی آدم همین خلوت کردن است و بهترین زمینه رشد، خلوت مدام است و اینکه خودت هستی با خدای خودت و کسی هم نیست که به تو گیر بدهد. بالاخره با این تنهایی، حسادت، تکبر و … را از خود دور میکنی؛ با حضور در پیشگاه خداوند باریتعالی.
والسَّلامُ علیکُم وَ رَحمه اللهِ و برَکاتُه
اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد