درس تفسیر حجتالاسلام و المسلمین نظافت
جلسه سوم، ۲۳ مهرماه ۱۳۹۳
موضوع: نکات اخلاقی-تربیتی داستانهای سوره کهف
بسم الله الرحمن الرحیم
الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِین وَ الصَّلَاهُ وَ السَّلَامُ عَلَی سَیدِنَا وَ نَبِینَا مُحَمَّدٍ (اللّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد) وَ عَلی آلِهِ الطَیِّبینَ الطَّاهِرِین وَ لَعنهُ اللهِ عَلَی أعدائِهِم أجمَعینِ مِنَ الان إلی قیامِ یَومِ الدّین
رَبِّ اءَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَاءَخْرِجْنی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِّی مِن لَّدُنکَ سُلْطَناً نَّصِیراً
قرار است نکات تربیتی اخلاقی-تربیتی داستانهای سوره کهف را مرور کنیم. در سوره کهف ۵ داستان مطرح شده است.
عناوین داستانهای سورهی کهف؛
اولین داستان، داستانِ اصحاب کهف هست که از آیه ۹ تا ۲۵ اختصاص به این داستان پیدا کرده است، البته این داستان اصحاب کهف هم بهصورت اجمالی مطرح شده است، از آیه ۹ تا ۱۳و بعد دوباره تفصیلش در آیه ۱۳ تا ۲۵ آمده است.
دومین داستان، داستان دو مرد و دو باغ هست که یکی از آنها صاحب دو باغ هست؛ آیه ۳۲ تا ۴۴٫
سومین داستان یک آیه هست که داستان سجده فرشتگان بر آدم و تمرد ابلیس را بیان میکند؛ آیه ۵۰٫
چهارمین داستان، داستانِ موسی و خضر(علیهمالسلام) است؛ آیه ۶۰-۸۲٫
پنجمین داستان، داستانِ ذوالقرنین است؛ آیه ۸۳-۹۸٫
اولین داستان، داستانِ اصحاب کهف؛
داستان اصحاب کهف از این آیه شروع میشود:
﴿أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الکهف وَ اَلرَّقِیمِ کانُوا مِنْ آیاتِنا عَجَباً﴾ (کهف، ۹)
ای پیامبر گمان کردی که اصحاب الکهف و رقیم (رقیم فعیل به معنای مفعول است یعنی مرقوم) گفته شده است رقیم همین اصحاب الکهف هستند که برایشان سنگ یاد بودی بر درِ غار نصب شد و نوشته شد سرگذشت آنها. اصحاب رقیم چیز جدایی نیست. اما نظر دیگری هم هست چون رویکرد ما بحثهای اخلاقی-تربیتی است به آن وجهش کاری نداریم. خدای متعال میگوید که تو فکر میکنی که اصحاب کهف و رقیم از آیات شگفت ما هستند؟ اینجا آیا نفی میشود، آیه بودن اصحاب کهف؟ نفی میشود آیه شگفت بودن اصحاب کهف؟ به نظز میرسد اینطوری نیست. اینها آیه شگفتاند ولی انگار خدا میخواهد بگوید خدا در این دنیا آیه شگفت زیاد دارد، بعضیها جلوی چشمان شما بزرگ میشود، سراسر این عالم پر از آیههای شگفت است. بعضیها را شما به آن عادت ندارید، اُنس ندارید، برایتان شگفت جلوه میکند. بعضیها را عادت کردید شگفت جلوه نمیکند. امیرالمؤمنین (علیهالسلام) میفرماید:
اعْجَبُوا لِهَذَا الْإِنْسَانِ ینْظُرُ بِشَحْمٍ وَ یتَکلَّمُ بِلَحْمٍ وَ یسْمَعُ بِعَظْمٍ وَ یتَنَفَّسُ مِنْ خَرْمٍ.
عجب موجودی است این انسان، یعنی سخن گفتن عجیب است؛ دیدن عجیب است؛ شنیدن و نفس کشیدن عجیب است؛ عالم همهاش معجزه است؛ اما ما عادت کردیم.
ارتباط داستان اصحاب کهف با آیات قبل؛
حالا بحث این است که قبل از اینکه وارد شویم ارتباط این داستان با آیات قبل چیست؟ یعنی خدا همین طوری شروع کرده است؟ علی القائده این طوری نیست از آنجا که قرآن مظهر خدای حکیم است و سراسر حکمت است یک ارتباطی بین این داستان و آیات قبلش وجود دارد. به آیه قبلش برگردیم:
﴿إِنّا جَعَلْنا ما عَلَی اَلْأَرْضِ زِینَهً لَها لِنَبْلُوَهُمْ أَیهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً﴾ (کهف، ۷)
﴿وَ إِنّا لَجاعِلُونَ ما عَلَیها صَعِیداً جُرُزاً﴾ (کهف، ۸)
خدای متعال میفرماید که ما آنچه را که بر روی زمین است زینت زمین قرار دادیم تا مردم را بیازماییم که کدامشان عملشان نیکوتر است؛ بعد میفرماید: «وَ إِنّا لَجاعِلُونَ ما عَلَیها صَعِیداً جُرُزاً ﴿کهف، ۸﴾» آن وقت همه این چیزهایی که روی زمین است اینها را خشکش میکنیم. پاییز که میشود برگهای درخت خشک میشود، خوب صعید به معنای روی زمین است و جُرُز به معنای زمین خشک و بی آب و علف و بی گیاه. حالا ارتباطش چیست؟
ارتباط این آیه ﴿إِنّا جَعَلْنا ما عَلَی اَلْأَرْضِ زِینَهً لَها لِنَبْلُوَهُمْ أَیهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً ﴾(کهف، ۷)» و آیه بعدش با داستان اصحاب کهف؟ این طور به نظر میرسد که اولاً زمین بر ای انسان عاشق بی قرار، انسان بی نهایت طلب، برای زندگی کردن جذبه ای ندارد. این نکته اول.
زمین محل اقامت موقتی و محل رشد انسان است؛
نکته دوم: زمین محل اقامت موقتی و اجباری انسان است، این زمین محل رشد انسان است.
قرار است آدمها در این زمین آزمایش شوند و این هم از سنتهای قطعی پرردگار است که کانال رشد، آزمایش است؛ یعنی اگر کسی از آزمایش عبور نکند رشد نمیکند. باید آزمایش شود و در آزمایش ها با انتخابهای خوب و صحیح خودش رشد پیدا کند و بدون آزمایش رشدی تحقق پیدا نمیکند.
قرار است با این زینتها آزمایش شویم با زینت زمین با زمین زیبا آزمایش شویم؛ بعد این زینت خشک میشود، پاییز میشود و خشک میشود تا معرفت پیدا کنند، تا دل نبندند؛ یعنی خدا سر کسی را هم نمیخواهد کلاه بگذارد و یکراست بفرستد جهنم! هم جذبه درست کرده و هم زمینه عبرت درست کرده که آن کسی که بخواهد ببیند به این وسیله ببیند و دل نبندد و آن کسی هم که انتخاب کرده دنیای پست مادی را، ماندن در این دنیا را، آنهم باز برایش هست؛ یعنی دو تا فضا درست کرده خدا برای هر دو گروه.
برای کفاری که میل به پایین دارند، میل به بالا ندارند:
﴿إِنّا جَعَلْنا ما عَلَی اَلْأَرْضِ زِینَهً لَها لِنَبْلُوَهُمْ أَیهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً ﴾(کهف، ۷)
برای آنهایی که میل به بالا دارند برای این که فریب نخورند:
﴿وَ إِنّا لَجاعِلُونَ ما عَلَیها صَعِیداً جُرُزاً ﴾(کهف، ۸)
یعنی خدای متعال برای هر دو گروه بستر انتخاب را، بستر تصمیم گیری صحیح را فراهم کرده و خداوند هیچگاه کسی را فریب نمیدهد و هردو قضیه را برجسته میکند و نظیر این بحث در بحث هدایت نیز هست. ﴿وَ هَدَیناهُ اَلنَّجْدَینِ﴾ (البلد، ۱۰). نجد: به قله بلند میگویند.
خداوند میگوید ما هدایت کردیم به دو تا تپه، یعنی خیر را هم برجسته میکند و شر را هم برجسته میکند؛ زیباییهای زمین را هم برجسته میکند، خیلی پر زرق و برق. از آنطرف عیبهای دنیا را هم برجسته میکند تا آدمها راه را انتخاب کنند. در همین سوره یک آیهای داریم:
﴿وَ اِضْرِبْ لَهُمْ مَثَلَ اَلْحَیاهِ اَلدُّنْیا کماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ اَلسَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ اَلْأَرْضِ فَأَصْبَحَ هَشِیماً تَذْرُوهُ اَلرِّیاحُ وَ کانَ اَللّهُ عَلی کلِّ شَیءٍ مُقْتَدِراً﴾ (کهف، ۴۵)
امیرالمؤمنین (علیهالسلام) در خطبه ۱۱۴ به همین آیه استناد میکند و میگویند اگر کسی در این دنیا به نهایت آرزوهایش برسد؛ -کل زمین برای او باشد، سلطان هم باشد و همه چیز هم داشته باشد، حتی اگر به تمام آرزوهایش برسد،- از این آیه عبور نمیکند! آخرش مَثَلِ این آیه است. خدا زندگی این دنیا را مثال زده است، گفته برای این مردم مَثَلِ زندگی دنیا را این طور مثال بزن ای پیامبر: «مِثل آبی که ما از آسمان فرو میفرستیم، بعد به وسیله آن آب، زمین سرسبز میشود – نه مثل این کویر که جاهایی از آن سرسبز است و یک جایش خشک است، نَه- ﴿فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ اَلْأَرْض﴾ این گیاهان در هم فرو رفته کاملاً سرسبز است بعد پاییز که میشود ﴿فَأَصْبَحَ هَشِیماً﴾ این برگها و این گیاهان خشک میشود و بعد باد میآید و اینها را میبرد و زندگی آدمها هم این طور است؛ یک بهاری دارد، یک تابستانی دارد و یک پاییزی دارد و یک زمستانی دارد و زندگی فردی نیز همین طوری است، آدم بهار دارد خانواده یک بهاری دارد زمانی که پدر و مادر زندهاند دور هم هستیم، بهار زندگی است و زمانی که پدر و مادر مریض میشود و از دنیا میروند یک شکافی ایجاد میشود و باز ما خودمان هم خانواده تشکیل میدهیم وفضای گرمی داریم. یعنی این بهار و تابستان و پاییز و زمستان در هر خانهای و در زندگی هر فردی تجربه میشود؛ بنابراین این خداوند میگوید:
﴿إِنّا جَعَلْنا ما عَلَی اَلْأَرْضِ زِینَهً لَها لِنَبْلُوَهُمْ أَیهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً﴾ (کهف، ۷)
﴿وَ إِنّا لَجاعِلُونَ ما عَلَیها صَعِیداً جُرُزاً﴾ (کهف، ۸)
اصلاً زندگی دنیا بحثش به هم مرتبط است و در آیه ۶ است که خداوند به پیامبر میگوید: ﴿فَلَعَلَّک باخِعٌ نَفْسَک عَلی آثارِهِمْ إِنْ لَمْ یؤْمِنُوا بِهذَا اَلْحَدِیثِ أَسَفاً ﴾(کهف، ۶)
ای پیامبر میخواهی خودت را بکشی – باخع یعنی مهلک-، بر اثرهای اینها، چرا میگوید آثار؟ چون عمل هر کسی اثری در این عالم به جا میگذارد، اثری بر روحش و اثری در آنطرف خط به جا میگذارد، هر عمل سه اثر دارد، بر جان انسان، بر دنیایی که دارد زندگی میکند و بر ادامه زندگیاش، شب اول قبر و عالم برزخ و…، این عمل بهشت تولید میکند و جهنم تولید میکند و آن وقت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به آثار اعمال احاطه دارد، حرص میخورد، مثل پدری که میبیند که این بچهاش لب پرتگاه قرار گرفته است؛ میفهمد پیامدهای عمل بچه را ولی خود بچه نمیبیند. خدا میگوید: میخواهی خودت را بکشی بر اثرهایی که اینها از خودشان به جا می آورند اگر ایمان نیاورند به این قرآن.
خوب حالا پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) چون خیلی دلسوز است، رحمهللعالمین است، دلش میسوزد، غصه میخورد و غصه به حدی است که او را تا سر حد مرگ ممکن است جلو ببرد، خدا خیلی جاها در قرآن به پیامبر دلداری میدهد، دلداری خدا چیست؟ میگوید: اینها دارند آزمایش میشوند وسیله آزمایش هم همین زمین پر زینت است؛ میگوید: اگر جهان پر زرق و برق نباشد، اینها آزمایش نمیشوند، اینها رشد نمیکنند، تو دوست نداری رشد کنند؟ راهش همین است، یعنی انسان در کشاکش جذبه مادی و معنوی است؛ زینت ظاهری و زینت پایدار. دو نوع زینت داریم، زینت جسمی و روحی. این انسان در این کشاکش قرار دارد، دیگر غصه نخور، آگر بخواهند رشد بکنند همین است، زینت فانی و موقت، زینت ظاهری، همین ما علی الارض.
بعد آیه داریم که میگوید: ﴿…حَبَّبَ إِلَیکمُ اَلْإِیمانَ وَ زَینَهُ فِی قُلُوبِکمْ…﴾
آدمها بین دو زینت گیر میکنند، زینت ظاهری و زینت دل، که به کدام زینت بهای بیشتری بدهند؟
در سوره یونس داریم: ﴿…حَتّی إِذا أَخَذَتِ اَلْأَرْضُ زخرفها وَ اِزَّینَتْ وَ ظَنَّ أَهْلُها أَنَّهُمْ قادِرُونَ عَلَیها…﴾
زمین که سرسبز میشود مردم فکر میکنند بر این زمین مسلطاند! همه کاره این زمیناند ﴿إِنْ أَتاکمْ عَذابُهُ بَیاتاً أَوْ نَهاراً…﴾
گاهی عذاب شب میآید و گاهی روز میآید، یعنی خدای متعال زمین را سر سبز میکند پر زرق و برق میکند و بعد هم خرابش میکند تا در هر دو جهت به بصیرت و معرفت برسند. امیرالمؤمنین در نامه ۴۵ به دنیا میگوید: کجایند آن امّتهایی که آنها را با زیورهایت فریب دادی، یعنی زیورهای دنیا وسیله فریب است اتفاقاً. «أَینَ الْأُمَمُ الَّذِینَ فَتَنْتِهِمْ بِزَخَارِفِک فَهَا هُمْ رَهَائِنُ الْقُبُورِ وَ مَضَامِینُ اللُّحُودِ»
و جالب است که شیطان هم میگوید: ﴿لَأُزَینَنَّ لَهُمْ فِی اَلْأَرْضِ﴾
یعنی شیطان هم از همین زینتها استفاده میکند شیطان هم همین زندگی را پر زرق و برق میکند خوب حالا این آیه میخواهد بگوید اصحاب الکهف و الرقیم تنها آیه شگفت پروردگار نیست! خدا آیههای شگفت زیاد دارد یکی از آنها همین است: ﴿إِنّا جَعَلْنا ما عَلَی اَلْأَرْضِ زِینَهً لَها لِنَبْلُوَهُمْ أَیهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً ﴾(کهف، ۷)
﴿وَ إِنّا لَجاعِلُونَ ما عَلَیها صَعِیداً جُرُزاً﴾(کهف، ۸)
چطوری میشود زمین خشک دوباره سر سبز بشود اینها چیزهای عادی نباید باشد، اینها چیزهایی عجیبی است! چرا برای ما عادی شده است؟ ﴿وَ إِنّا لَجاعِلُونَ ما عَلَیها صَعِیداً جُرُزاً ﴾﴿کهف، ۸﴾
بر خلاف میل ما خودش میگوید: آیه شگفت است! سرسبز شدن زمین، خود آیه شگفت است و خشک شدنش بر خلاف میل ما آیه شگفت است. اصحابالکهف چه کسانی بودند؟ تعدادی از جوانهایی بودند که در دربار جایگاهی داشتند، البته امام صادق (علیهالسلام) می گویند: آنان جوان نبودند کُهول بودند، شُیوخ بودند، جوانمرد بودند. اینها در دربار، شأن و جایگاهی داشتند، زندگی پر زرق و برقی داشتند. از این زینت گذشتند؛ یعنی میشود اسیر زینت دنیا نبود، میشود گذشت. خدا دارد نمونه ارائه میدهد. زینتهای دنیا اینها را اسیر نکرد، اینها برای حفظ عقیده و ایمان، به زینتها پشتِپا زدند. اصحابالکهف جزو کسانی بودند که آزمایش شدند و سرافراز شدند. نمونه سرافرازان را خدا دارد به ما میگوید. اصحابالکهف احسنِعمل انجام دادند؛ یعنی در این آزمایش، بهترین عمل را انجام دادند. اگر قرار است از آن طرفش تعجبی باشد تعجب از این است که چرا انسان فریب بخورد با این مکثِ کمی که در این دنیا دارد؟! با اینکه خدایی دارد که با او حرف میزند، پاییز میشود از بین میرود. با اینکه پیری خودش را میبیند، این عجیب است که دل میبندد! با اینکه صَعِیداً جُرُزاً را میبیند، زمین خشک را میبیند، این عجیب است که معاد را فراموش میکند! غفلت از معاد، این عجیب است! خدا در این دنیا شگفتی زیاد دارد.
شباهت اصحابِ کهف و زندگی انسان در دنیا؛
حالا یک شباهتی هست بین اصحابالکهف و زندگی انسان در دنیا، شباهت این است که انسان در این دنیا مکث میکند، مشغول زرق و برق زندگی دنیا میشود و بعد هم میمیرد، بعد، از خواب، روز قیامت زنده میشوند! قرآن میگوید که خداوند از آن ها میپرسد: ﴿قالَ کمْ لَبِثْتُمْ فِی اَلْأَرْضِ عَدَدَ سِنِینَ﴾ (المؤمنون، ۱۱۲)
چقدر در زمین ماندید؟ قالُوا لَبِثْنا یوْماً أَوْ بَعْضَ یوْمٍ فَسْئَلِ اَلْعادِّینَ ﴿المؤمنون، ۱۱۳﴾
احتمالاً یک در دنیا بودیم یا نصف روز بودیم.
در سوره احقاف داریم: ﴿…کأَنَّهُمْ یوْمَ یرَوْنَ ما یوعَدُونَ لَمْ یلْبَثُوا إِلاّ ساعَهً مِنْ نَهارٍ﴾…
روز قیامت این طور یادشان میآید که یک ساعتی لحظاتی انگار در دنیا بودهاند!
اصحابالکهف را خدا به طور معجزه آسا میخواباند. ۳۰۹ سال در خواباند! بیدار که میشوند، در آیه ۱۹ داریم:
…﴿قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ کمْ لَبِثْتُمْ قالُوا لَبِثْنا یوْماً أَوْ بَعْضَ یوْمٍ﴾…
دقیقاً همان چیزی که در قیامت می گویند. بینشان اختلاف میشود! قالُوا رَبُّکمْ أَعْلَمُ بِما لَبِثْتُمْ
یک شباهتی گفتند هست بین زندگی آدمها در این دنیا و بعد که زنده میشوند و بعد هم نمیدانند…، با داستان اصحاب کهف که بعد زنده شدند و مانده بودند که چیکار کردند!
حرکت اصحاب کهف، احسنِعمل بود؛ معیارِ عملِ أحسَن چیست؟
مطلب بعد این است که این حرکت اصحابِ کهف، احسنِعمل بود. معیار احسنِعمل چیست؟ اولاً عمل حَسَن داریم و عمل أحسَن داریم. خدا دوست دارد انسانها به احسنُالعمل رو بیاورند، معیارش چیست؟ از این آیات استفاده میشود که اول، عمل انسان باید یک عملی باشد که بر پایه ایمان باشد؛ چون در این آیه میخوانیم:
﴿نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیک نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْیهٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْناهُمْ هُدی﴾ (کهف، ۱۳)
اگر عمل برخواسته از عقیده صحیح و برخواسته از یک انتخاب عالی نباشد، این احسنعمل نیست. حجاب اگر برخواسته از ایمان باشد احسنعمل است، نماز همین طور، و گرنه اگر از روی عادت و تقلید باشد، اینها احسنعمل نیست؛ چون میگوید: إِنَّهُمْ فِتْیهٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ
دوم، عملی که مطابق با تکلیف و شریعت باشد و گرنه آدم خیلی چیزها به ذهنش میرسد، خیلی کارها از انسان بر میآید، سر دو راهی، آن چیزی که مهم است این است که، انسان بر اساس ایمان و تکلیف عمل کند.
سوم، مطابق با اقتضائات باشد، اقتضائی که زمان دارد، اقتضائی که مکان دارد. حالا اینجا خیلی جالب است، اینها فرار کردند! میشود احسنعمل! چندجا فرار احسنعمل است؛ مثلاً حضرت موسی (علیهالسلام) فرار کرده است، قرآن ستایش میکند! قرآن درگیری زود هنگام را مذمت میکند. موسی مجبور شد، آن یار نادانش دعوا راه انداخت آنجا موسی مجبور به اقدام شد و بعد فرار کرد وگرنه حضرت موسی (علیهالسلام) تقیه کرده بود. در همهجا شجاعت و جنگ و جهاد ارزشمند نیست؛ فرارِ ارزشی هم داریم. جانت را بیهوده بر باد نده، اینها فرار کردند نه از ترس، شجاع بودند، ولی عاقل بودند؛ چون بعداً میرسیم، قرآن میگوید: ﴿وَ رَبَطْنا عَلی قُلُوبِهِمْ إِذْ قامُوا﴾
ما دلشان را محکم کردیم. اینها در مقابل دقیانوس ایستادند و به پا خواستند؛ ﴿فَقالُوا رَبُّنا رَبُّ اَلسَّماواتِ وَ اَلْأَرْضِ لَنْ نَدْعُوَا مِنْ دُونِهِ إِلهاً لَقَدْ قُلْنا إِذاً شَطَطاً﴾، اینها آدمهای شجاعی بودند، ولی شجاعِ عاقل، شجاعِ عاقل میگوید جانم را بیهوده نمیدهم، زمانی جان میدهم که ایده و اثری داشته باشم. هجرت حضرت موسی (علیهالسلام)، هجرتِ خودِ پیامبرِ ما، بالاخره در مکه نماندند دیگر و هجرت کردند، این فرارِ ارزشی است، فرار عاقلانه است، متوجه شده است میخواهند بکشنش، نمیگوید من عاشق شهادتم، بگذار بکشند راحت شویم!
البته فرارِ أقبحُالعمل هم داریم؛
البته فرار اقبحُالعمل هم داریم که در سوره انفال داریم که خدای متعال تهدید میکند فرار را و فراریان از جنگ را به عذاب جهنم، یا در حادثه کربلا که امام حسین (علیهالسلام) حاضر نیست خونش بیهوده بریزد. آیه ۱۵ و ۱۶ سوره انفال: ﴿یا أَیهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا إِذا لَقِیتُمُ اَلَّذِینَ کفَرُوا زَحْفاً فَلا تُوَلُّوهُمُ اَلْأَدْبارَ﴾ (الأنفال، ۱۵)
اگر جمعی از کفار را در میدان جنگ دیدید به آن ها پشت نکنید.
﴿و مَنْ یوَلِّهِمْ یوْمَئِذٍ دُبُرَهُ إِلاّ مُتَحَرِّفاً لِقِتالٍ أَوْ مُتَحَیزاً إِلی فِئَهٍ فَقَدْ باءَ بِغَضَبٍ مِنَ اَللّهِ وَ مَأْواهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ اَلْمَصِیرُ﴾ (الأنفال، ۱۶)
مغضوب خدایید و مأواهم جهنم! این تهدیدشان است و گناه کبیره است. البته استثناء هم این جا دارد ﴿إِلاّ مُتَحَرِّفاً لِقِتالٍ أَوْ مُتَحَیزاً إِلی فِئَهٍ﴾ آگر دارد فرار میکند که به یک گروه دیگری ملحق شود و دوباره حمله کنند، عیبی ندارد. اگر فرار میکند و عقب نشینی تاکتیکی است و برای دوباره آماده شدن برای حمله است، عیبی ندارد؛ ولی اگر میخواهد فرار کند، نه دیگر، پس فرار گاهی أحسنُالعمل است و گاهی أقبحُالعمل. حالا اینرا به چه مناسبت گفتیم؟ یکی از شرایط احسنُالعمل، شرایط زمان و مکان است، به اقتضائات باید توجه کرد، به غایت کار باید توجه کرد، این خیلی مهم است. آدم عاقل آخر کار را نگاه میکند، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «إِذَا هَمَمْتَ بِأَمْرٍ تَدَبُّرَ عَاقِبَتِهِ»
راهِ تشخیصِ تکلیف؛
یکی از راههای تشخیص که الآن تکلیف چیست، باید به عاقبت کار نگاه کرد. برای امر به معروف و نهی از منکر هم این را میگویند. اصلاً یکی از راههای تشخیص، سر دو راهیها همین است. اسلام دین عقلانیت است، اگر تکلیف مسلَّمی نداری، به خودت واگذار کردند، باید ببینی از کدامیک نتیجه بهتری میگیری.
اگر خون امام حسین (علیهالسلام) ریخته شود نتیجه بهتری دارد، باید ریخته بشود. تازه خون به این راحتیها هم ریخته نمیشود تا غروب اینها را نگه میدارند، سر صبح همه شهید نمیشوند و خونشان ریخته نمیشود و یک نبرد جانانه شکل میگیرد ولی عیبی ندارد، اگر قرار است که خون مفید باشد، عیبی ندارد بریزد، ولی اگر خون ریختن مفید نیست، صلح امام حسن (علیهالسلام) هست؛ یعنی همیشه غایت کار را باید نگاه کرد. امیرالمؤمنین (علیهالسلام) وقتی میبیند نبرد فایدهای ندارد، نبرد نمیکند، صلح میکند. با معاویه میبیند صلح فایدهای ندارد، میگوید نبرد، یکجا جنگ احسنُالعمل است، یکجا صلح، یکجا ایستادن احسنُالعمل است، یکجا فرار. به نظرم “مُعلِی ابنِ خُنَیس” بود که ایشان خیلی بی مهابا تقیه نمیکرد. یک وقتی فردی آمد پیش امام صادق(علیهالسلام) و به امام گفت که ابنِخُنَیس کشته شد. امام صادق(علیهالسلام) فرمودند من فکر میکردم اینطور شود. امام نکوهشش کردند! شهید هست در روایات هم گفتند عیبی ندارد اگر کسی این کار را کرد شهید است، ولی اهل بیت(علیهمالسلام) توصیه نکردهاند که جانت را الکی بدهی، یک جاهایی مذمت کردهاند. اگر کسی با ریخته شدن خونش سبب شد خون بقیه ریخته شود مذمت شدهاست. اگر کسی خونش ریخته شود باعث میشود ولیّاش به زحمت بیفتد، اذیت شود، نکوهش شدهاست. ولی گاهی وقتها نه، یک اثر فردی داد، یکی کم میشود و زودتر به کاروان شهدا میپیوندد، نمیگویند جهنم رفت، ولی توصیه نشده است. به هر حال برای احسنُالعمل بودن باید شرایط زمان و مکان و اینها را در نظر گرفت.
فُتُوَّت قبل از ایمان است، فتوت یک امر بینالمللی است؛
آیه بعد میگوید: ﴿إِذْ أَوَی اَلْفِتْیهُ إِلَی الکهف فَقالُوا رَبَّنا آتِنا مِنْ لَدُنْک رَحْمَهً وَ هَیئْ لَنا مِنْ أَمْرِنا رَشَداً﴾ (کهف، ۱۰)
آن هنگامی که این جوانمردان به غار پناه بردند، اولاً نمیگوید إِذْ أَوَوا، اگر ضمیر هم میآورد کافی بود چون قبل گفته بود اصحابِ کهف، میتوانست بگوید: أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ کهف وَ اَلرَّقِیمِ کانُوا مِنْ آیاتِنا عَجَباً إِذْ أَوَوا إِلَی الکهف
نیازی نبود اسم ظاهر بیاورد وقتی که میشود ضمیر آورد. وقتی ضمیر نمیآورند و اسم ظاهر میآورند، اینجا نکته ای دارد. اینجا خدای متعال خواسته است به فُتُوَّت و جوانمردی اینها تأکید بکند و از این آیه و آیه بعد که آیه ۱۳ است: ﴿نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیک نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْیهٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْناهُمْ هُدی﴾ میشود فهمید که فتوت قبل از ایمان است. فتوت یک امر بینَالمللی است؛ یعنی مسیحیها هم فتوت دارند، آنهایی که پیام حق به آنها نرسیده است؛ چون میگوید اینها «إِنَّهُمْ فِتْیهٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ» و جوانمردهایی بودند که ایمان آوردند. نگاه کنید سحره فرعون، اینها جوانمرد بودند لذا تبعیت از فرعون نکردند، آنها هم زندگی پر زرق و برق را رها کردند، فرعون به آن هاگفته بود: إِنَّکمْ لَمِنَ اَلْمُقَرَّبِینَ
یک مایههایی در وجود آدمها است، ولی پیام حق به آن ها نرسیده است و خیلی از مسیحیها این مایه را دارند، خیلی از یهودیها این مایه را دارند، خیلی از مشرکین این مایه را دارند. همین اصحاب کهف که اول مؤمن نبودند.
هم اقدام و هم دعا و اقدام مهمتر از دعاست؛
﴿إِذْ أَوَی اَلْفِتْیهُ إِلَی الکهف فَقالُوا رَبَّنا آتِنا مِنْ لَدُنْک رَحْمَهً وَ هَیئْ لَنا مِنْ أَمْرِنا رَشَداً﴾ (کهف، ۱۰)
گفتند خدایا به ما از نزد خودت رحمت بفرست، اینجا میگوید اول اقدام بعد دعا، خیلی عجیب است، ما میخواهیم اول با دعا، ذکر و…، همش با دعا نمیشود. یک ضعف اساسی در مسلمانان است. آدمها دو دستهاند، یک دسته میخواهند با اقداماتشان کارشان را پیش ببرند، یک دسته با دعاهایشان میخواهند کار را پیش ببرند! قرآن برایمان مدل ارائه میدهد که هم اقدام و هم دعا و اقدام مهمتر از دعاست، اگر اقدام مؤمنانه باشد. البته انسان محتاج دعا هست، مانند آیات سوره آلِعمران
خداوند دعاهای اینان را در قرآن آورده است:
﴿اَلَّذِینَ یذْکرُونَ اَللّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلی جُنُوبِهِمْ وَ یتَفَکرُونَ فِی خَلْقِ اَلسَّماواتِ وَ اَلْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَک فَقِنا عَذابَ اَلنّارِ﴾ (آلعمران، ۱۹۱)
﴿رَبَّنا إِنَّک مَنْ تُدْخِلِ اَلنّارَ فَقَدْ أَخْزَیتَهُ وَ ما لِلظّالِمِینَ مِنْ أَنْصارٍ﴾ (آلعمران، ۱۹۲)
﴿رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیاً ینادِی لِلْإِیمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکمْ فَآمَنّا رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ کفِّرْ عَنّا سَیئاتِنا وَ تَوَفَّنا مَعَ اَلْأَبْرارِ﴾ (آلعمران، ۱۹۳)
﴿رَبَّنا وَ آتِنا ما وَعَدْتَنا عَلی رُسُلِک وَ لا تُخْزِنا یوْمَ اَلْقِیامَهِ إِنَّک لا تُخْلِفُ اَلْمِیعادَ﴾ (آلعمران، ۱۹۴)
آنقدر ربَّنا ربَّنا میگویند: ﴿فَاسْتَجابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّی لا أُضِیعُ عَمَلَ عامِلٍ﴾
یعنی به ربنا گفتن مسأله حل نمیشود، عمل میخواهد. اگر تو میخواهی با ذکر و دعا مسائل را حل کنی نمیشود. همه دوست دارند یک کار مفت انجام بشود. جنگشان مفت پیروز بشود! این هیچکدام نیست همه اقدام است.
در ماه رمضان خیلی ما میگوییم: «أَللَّهُمَّ غَیِّر سُوءَ حَالِنَا بِحُسنِ حَالِکَ» خدا میگوید ﴿إِنَّ اَللّهَ لا یغَیرُ ما بِقَوْمٍ حَتّی یغَیرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ﴾ (الرعد، ۱۱)
در نماز می گوییم ﴿إِیاک نَسْتَعِینُ ﴾(الفاتحه، ۵) خدا در سوره بقره میگوید: ﴿وَ اِسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ اَلصَّلاهِ وَ إِنَّها لَکبِیرَهٌ إِلاّ عَلَی اَلْخاشِعِینَ﴾ (البقره، ۴۵)
هر چیزی حسابی دارد، اگر میخواهیم قواعد این عالم را با دعا به هم بزنیم به هم نمیخورد، میتواند خدا به هم بزند، به هم نمیزند، این سنت پروردگار است.
به هر حال دعا در کنار اقدام، دعا برای پیروزی در کنار اقدام، دعا برای رزق در کنار اقدام، دعا برای معرفت در کنار اقدام، دعا برای الفت در کنار اقدام، همهاش اقدام میخواهد، که این به نظر من یک نقطه ضعفی است. در رابطه با این فتیه که عرض کردم، روایتش این است که امام صادق (علیهالسلام) فرمود:
یا سلیمان، مَن الفتی؟ قال: قلت له جعلت فداک الفتی عندنا الشاب، قال لی: أ ما علمت أن أصحاب الکهف کانوا کلهم کهولا، فسماهم الله فتیه بإیمانهم، یا سلیمان من آمن بالله و اتقی فهو الفتی.
نامرد کسی است که ایمان نمیآورد و هر کسی ایمان میآورد این جوانمرد است، البته اسلام جوانمردی را رشد میدهد، پر و بالش میدهد، هدایتش میکند. هیچ کس بی نیاز از تعالیم اسلامی نیست؛ یعنی آن فتوت اولیه کفایت نمیکند. فتوت اولیه برای انتخاب خوب است.
ایمان و تقوا، میوه فتوت است؛
سحره فرعون تا فهمیدند داستان چیست، اینطور نکردند که مثلا بعداً به حضرت موسی شب بروند بگویند حق با تو بود، بلکه جلوی جمعیت خودشان را شکستند و به سجده افتادند، این همان کلام امام صادق (علیهالسلام) است که میفرمایند: مَنْ آمَنَ باللّه و اتَّقی فَهُوَ الفَتی؛ ایمان و تقوی؛ یعنی ایمان و تقوی میوه فتوت است، یعنی اگر فتوتی موجود باشد ایمان و تقوا وجود خواهد داشت.
ایمان که آورد فتوت را پر و بال میدهد. لا فَتی الا عَلی، یعنی فتوت درجات دارد هیچ کس فتوتش به پایِ امیرالمؤمنین(علیهالسلام) نمیرسد. یک فتوت ابتدایی لازم است که ایمان بیاوریم و بعد اگر ایمان آمد فتوت ما رشد پیدا میکند. مثل بحث عقل است؛ یک عقل ابتدایی لازم است تا ایمان بیاوریم بعد پیامبران میآیند تا «یثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ» بعد عقل ابتدایی اولیه را رشد میدهند.
اللّهُمَّ تَقَبَّل مِنَّا
اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد