اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بِسمِاللهِ الرحمنِ الرَّحیم
الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِین وَ الصَّلَاهُ وَ السَّلَامُ عَلَی سَیدِنَا وَ نَبِینَا مُحَمَّدٍ (اللّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد) وَ عَلی آلِهِ الطَیِّبینَ الطَّاهِرِین وَ لَعنهُ اللهِ عَلَی أعدائِهِم أجمَعینِ. رَبِّ اءَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَاءَخْرِجْنی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِّی مِن لَّدُنکَ سُلْطَناً نَّصِیراً. أللهمَّ وَ انطِقْنی بالهُدی و اَلْهِمْنِی التَّقوی و وَفِّقْنی لِلَّتی هی اَزْکی.
قاعده «کادَ الْفَقْرُ أَنْ یَکُونَ کُفْرا»، مربوط به آدمهای ضعیف است؛
این مال آدمهای ضعیف است، آدمهای ضعیف این قاعده درموردشان هست، «کادَ الْفَقْرُ أَنْ یَکُونَ کُفْرا»، (نزدیک است فقر به کفر بیانجامد)، اینها مال همه نیست، آدمهای عادی «الْفَقْرُ یُخْرِسُ الْفَطِنَ عَنْ حُجَّتِهِ»( تهیدستى مرد زیرک را در برهان کُند مى سازد)، خب اینجا قرآن میگوید اینجوری نیست؛ امیرالمومنین علی (علیهالسلام) گفته فقر گنگ میکند، طرف نمیتواند حرفش را بزند، این حرفش را زده، فقیر است حرفش را هم زده، آدمهای ضعیف الایمان، در اینجاها کم میآورند.
وقتی که رزمندگان صدر اسلام آمدند ایران را فتح بکنند، خب خیلی فقیر بودند، صدر اسلام خیلی فقر بود، ایرانیها گفتند، آقا اینها فقیر هستند، لباسهای خوبتان را بپوشید و طلاهایتان را؛ همه چیزشان را به رخ کشیدند. اینها تحقیر کردند آنها را، با بیاعتناییشان. ما در عمل میبینیم اینجوری نیست، همه فقرا اینجوری نیستند، آدمهای عادی اینجوری هستند، فقرای فرهیخته، فقرای مومن اینجوری نیستند، دیگران را به چالش میکشند، توی نهجالبلاغه داریم امیرالمومنین (علیه السلام) فرمود: اگر بگویند فلانی ثروتمند شد، میگوییم آقا فقیر شد. تحت تأثیر قرار نمیگیرند، اینها کلی نیست، من به نظرم همینطوری است، یعنی در عمل عیناً دیدیم.
الآن بانک مرکزی، خط فقری که دارد میگوید همه مردم ایران فقیر هستند، درحالی که شما این احساس را ندارید، من ندارم، دیگران ندارند، آنها معیارهای خاصی دارند، نسبی است بله، این آقا در کنار این ثروتمند باید احساس فقر بکند دیگر؛ آنقدر هم بوده که طرف به رخ کشیده، ولی من میخواهم بگویم این محکم جوابش را میدهد، یعنی او را به چالش میکشد،
الآن افسردگیها و احساس حقارتهایی که توی جامعه هست، اینها مال فقرایی است که واقعا خودشان را فقیر میبینند، ولی اگر مؤمن است خودش را فقیر نمیبیند اصلا، میگوید من ثروتهای دیگر دارم؛ «الزهد ثروه»، ثروتهای دیگری میبیند.
جواب مناسب، در مقابل تحقیر مستکبران؛
مطلب بعد این است که این چرا میگویند: فَقَالَ لِصَاحِبِهِ وَهُوَ یُحَاوِرُهُ، ببینید محاوره را هم قطع نمیکند، یعنی طرف مقابل تحقیر میکند این را، ولی جوابش را مودبانه میدهد، وَهُوَ یُحَاوِرُهُ، قشنگ، میگوید: أَکَفَرْتَ بِالَّذِی خَلَقَکَ، او بحث معاد را دارد انکار میکند، این بحث کفر به خدا را مطرح میکند. علتش چیست؟ یک علتش این است که این مشرک بوده، اسباب را مستقل میدیده یعنی این ثروت بتش شده بوده؛ در حقیقت مشرک بوده؛ لذا خودش میگوید: لَّکِنَّا هُوَ اللَّهُ رَبِّی وَلَا أُشْرِکُ بِرَبِّی أَحَدًا.
وقتی انسان کفر به خدا پیدا کرد، کفر به معاد هم پیدا میکند، (سوره مؤمنون)؛
مطلب دیگر این است که وقتی انسان کفر به خدا پیدا کرد، کفر به معاد هم پیدا میکند، یعنی معرفت خدا و ایمان به خدا کلیدی است؛ همه چیز را حل میکند. اگر کسی خدا را درست بشناسد، پیامبر را هم به درستی میشناسد، اگر کسی خدا را به درستی بشناسد، معاد را هم به درستی میشناسد؛ چون نگاه کنید، معاد یک نسبتی با حکمت پروردگار دارد؛ ﴿أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُونَ﴾ ﴿المؤمنون، ۱۱۵﴾
خدا مدلش اینجوری است که کار را به سرانجام میرساند، کمال میدهد. اینجوری نیست که رها کند. او هرچیزی را به کمال خودش میرساند. در سوره حجر این سیر را خدا مطرح میکند، همچنین در سوره مؤمنون، صفحه ۳۴۲، از آیه ۱۲؛
﴿وَ لَقَدْ خَلَقْنَا اَلْإِنْسانَ مِنْ سُلالَهٍ مِنْ طِینٍ * ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَهً فِی قَرارٍ مَکِینٍ * ثُمَّ خَلَقْنَا اَلنُّطْفَهَ عَلَقَهً فَخَلَقْنَا اَلْعَلَقَهَ مُضْغَهً فَخَلَقْنَا اَلْمُضْغَهَ عِظاماً فَکَسَوْنَا اَلْعِظامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَکَ اَللّهُ أَحْسَنُ اَلْخالِقِینَ * ثُمَّ إِنَّکُمْ بَعْدَ ذلِکَ لَمَیِّتُونَ * ثُمَّ إِنَّکُمْ یَوْمَ اَلْقِیامَهِ تُبْعَثُونَ﴾ ﴿مؤمنون، آیات ۱۲ تا ۱۶﴾
﴿وَ لَقَدْ خَلَقْنَا اَلْإِنْسانَ مِنْ سُلالَهٍ مِنْ طِینٍ﴾، نگاه کنید خداوند نطفه را رهایش نکرده، همینجور سیر میدهد، ﴿ثُمَّ خَلَقْنَا اَلنُّطْفَهَ عَلَقَهً فَخَلَقْنَا اَلْعَلَقَهَ مُضْغَهً فَخَلَقْنَا اَلْمُضْغَهَ عِظاماً فَکَسَوْنَا اَلْعِظامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ، فَتَبارَکَ اَللّهُ أَحْسَنُ اَلْخالِقِینَ﴾، یعنی این ادامه مسیری است که انسان دارد طی میکند، یعنی چه بیاید تو این دنیا عرض شود بخورد و بعد بمیرد و تمام بشود برود، این با حکمت پروردگار نمیسازد، با آن مشی و منش پروردگار نمیسازد که هرچیزی را به کمال خودش میرساند، ﴿ثُمَّ إِنَّکُمْ بَعْدَ ذلِکَ لَمَیِّتُونَ* ثُمَّ إِنَّکُمْ یَوْمَ اَلْقِیامَهِ تُبْعَثُونَ﴾.
رابطه خلقت انسان با بحث معاد در سوره حج؛
همین سیر را توی سوره حج هم داریم، صفحه ۳۳۲، خداوند برای اینکه ریب در بعث را مطرح بکند، در قیامت را، در سوره مومنون، آخرش بحث قیامت را مطرح کرد، در سوره حج اولش است؛
یا أَیُّهَا اَلنّاسُ إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِنَ اَلْبَعْثِ فَإِنّا خَلَقْناکُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَهٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَهٍ ثُمَّ مِنْ مُضْغَهٍ مُخَلَّقَهٍ وَ غَیْرِ مُخَلَّقَهٍ لِنُبَیِّنَ لَکُمْ وَ نُقِرُّ فِی اَلْأَرْحامِ ما نَشاءُ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى ثُمَّ نُخْرِجُکُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ وَ مِنْکُمْ مَنْ یُتَوَفّى وَ مِنْکُمْ مَنْ یُرَدُّ إِلى أَرْذَلِ اَلْعُمُرِ لِکَیْلا یَعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَیْئاً وَ تَرَى اَلْأَرْضَ هامِدَهً فَإِذا أَنْزَلْنا عَلَیْهَا اَلْماءَ اِهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ وَ أَنْبَتَتْ مِنْ کُلِّ زَوْجٍ بَهِیجٍ ﴿الحج، ۵﴾
﴿یا أَیُّهَا اَلنّاسُ إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِنَ اَلْبَعْثِ﴾، خیلی قشنگ است، ﴿فَإِنّا خَلَقْناکُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَهٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَهٍ ثُمَّ مِنْ مُضْغَهٍ مُخَلَّقَهٍ وَ غَیْرِ مُخَلَّقَهٍ لِنُبَیِّنَ لَکُمْ وَ نُقِرُّ فِی اَلْأَرْحامِ ما نَشاءُ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى ثُمَّ نُخْرِجُکُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ…﴾ بعد او میگوید: ﴿وَ مِنْکُمْ مَنْ یُتَوَفّى وَ مِنْکُمْ مَنْ یُرَدُّ إِلى أَرْذَلِ اَلْعُمُرِ لِکَیْلا یَعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَیْئاً…﴾
در سوره مرسلات، صفحه ۵۸۱ نیز به این موضوع پرداخته شده است.
ما معتقد هستیم اگر اهل سنت خدا را به درستی شناخته بودند پیامبر شناسیشان فرق میکرد، اگر پیامبر شناسیشان فرق میکرد، ولیّ را هم میشناختند.
ضعف ما در توحید است، بله، خدا را به درستی نمیشناسیم، چون وقتی خدا را به درستی کسی نشناسد انتظارش از خدا، آن انتظار صحیح نیست، اگر انتظارت از خدا، انتظار هدایت باشد، منتظر رسول میشوی، وقتی رسول آمد رسول را به عنوان هادی، به عنوان کسی که دست تو را میخواهد بگیرد و به بهشت ببرد، میبینی. اگر اینجوری شد، بعد از رسول به هرکسی تن نمیدهی، به کسی روی میآوری که بتواند جای او را پر کند. آنها به ابوبکر تن دادند، چون دیگر برایشان فرقی نگذاشتند بین امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) و ابوبکر! یک نگاه اداری سوری ظاهری بود، درحالی که انتظاری که از رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) داری، ابوبکر نمیتواند برآورده کند، حتی ادعایش را هم ندارد.
مقایسه برخورد فرد مستضعف با مستکبر در این داستان و مستضعفان عصر قارون؛
خب، گفتیم مقایسه بکنید برخورد محکم این مستضعف را در همان سطح خودش با برخورد مستضعفان عصر قارون، در سوره قصص(البته در جلسه قبل اشاره شد)، خیلی قشنگ است، سوره قصص صفحه ۳۹۳ است و این آیه ۷۸، در صفحه ۳۹۵ اینگونه بیان میکند:
﴿فَخَرَجَ عَلى قَوْمِهِ فِی زِینَتِهِ قالَ اَلَّذِینَ یُرِیدُونَ اَلْحَیاهَ اَلدُّنْیا یا لَیْتَ لَنا مِثْلَ ما أُوتِیَ قارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِیمٍ * وَ قالَ اَلَّذِینَ أُوتُوا اَلْعِلْمَ وَیْلَکُمْ ثَوابُ اَللّهِ خَیْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ لا یُلَقّاها إِلاَّ اَلصّابِرُونَ * فَخَسَفْنا بِهِ وَ بِدارِهِ اَلْأَرْضَ فَما کانَ لَهُ مِنْ فِئَهٍ یَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اَللّهِ وَ ما کانَ مِنَ اَلمُنْتَصِرِینَ * وَ أَصْبَحَ اَلَّذِینَ تَمَنَّوْا مَکانَهُ بِالْأَمْسِ یَقُولُونَ وَیْکَأَنَّ اَللّهَ یَبْسُطُ اَلرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ یَقْدِرُ لَوْ لا أَنْ مَنَّ اَللّهُ عَلَیْنا لَخَسَفَ بِنا وَیْکَأَنَّهُ لا یُفْلِحُ اَلْکافِرُونَ﴾ ﴿قصص، ۷۹ تا ۸۲﴾
﴿فَخَرَجَ عَلى قَوْمِهِ فِی زِینَتِهِ﴾، ببینید قارون با زینتش آمد بیرون؛ ﴿قالَ اَلَّذِینَ یُرِیدُونَ اَلْحَیاهَ اَلدُّنْیا یا لَیْتَ لَنا مِثْلَ ما أُوتِیَ قارُونُ﴾، این فقیرهای بی معرفت اینجوری هستند، احساس کوچکی میکنند، میگویند: (ای کاش مانند آنچه که به قارون دادهاند، برای ما هم بود). ما بچه بودیم همینجور بودیم دیگر نه، کاش ما مثل آنها بودیم، حرفهای بچگیتان را یادتان رفته؟ ﴿یا لَیْتَ لَنا مِثْلَ ما أُوتِیَ قارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِیمٍ﴾، بعد میگوید، نگاه کنید، ﴿وَ قالَ اَلَّذِینَ أُوتُوا اَلْعِلْمَ وَیْلَکُمْ، این أُوتُوا اَلْعِلْمَ﴾ یعنی فقیر بودند ولی مثل بقیه نبودند، ﴿وَیْلَکُمْ ثَوابُ اَللّهِ خَیْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً﴾، نگاهشان فرق میکند، ثواب را این دست آورد بزرگ میدانند، ﴿فَخَسَفْنا بِهِ وَ بِدارِهِ اَلْأَرْضَ فَما کانَ لَهُ مِنْ فِئَهٍ یَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اَللّهِ﴾، بعدش هم باز به همین کار داریم به ﴿فَما کانَ لَهُ مِنْ فِئَهٍ یَنْصُرُونَهُ﴾، بعد میگوید: ﴿وَ أَصْبَحَ اَلَّذِینَ تَمَنَّوْا مَکانَهُ بِالْأَمْسِ یَقُولُونَ﴾، ناگهان دیدند که سریع طرف عبرت گرفت، این برای بی معرفتها مایه معرفت شد؛ ﴿وَیْکَأَنَّ اَللّهَ یَبْسُطُ اَلرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ یَقْدِرُ لَوْ لا أَنْ مَنَّ اَللّهُ عَلَیْنا لَخَسَفَ بِنا﴾.
رابطه خلقت انسان با بحث معاد در سوره یس؛
﴿وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلاً وَ نَسِیَ خَلْقَهُ قالَ مَنْ یُحْیِ اَلْعِظامَ وَ هِیَ رَمِیمٌ﴾ ﴿یس، ۷۸﴾
قرآن میگوید این خلقت خودش را فراموش کرد، بعد گفت ﴿مَنْ یُحْیِ اَلْعِظامَ؟﴾، یعنی باز رابطه خلقت انسان با بحث معاد در این آیه هم مطرح شده.
﴿لکِنَّا هُوَ اَللّهُ رَبِّی وَ لا أُشْرِکُ بِرَبِّی أَحَداً… فَعَسى رَبِّی أَنْ یُؤْتِیَنِ خَیْراً مِنْ جَنَّتِکَ وَ یُرْسِلَ عَلَیْها حُسْباناً مِنَ اَلسَّماءِ فَتُصْبِحَ صَعِیداً زَلَقاً﴾ ﴿کهف، ۳۸ , ۴۰﴾
مطلب بعد این است که این آقا، مشرک به معنای بت پرست نبوده، بلکه شرک در ربوبیت داشته که اصلا دعوای قرآن سر همین است. بحث همهاش سر همین ربوبیت است، چرا؟ چون میگوید: لکِنَّا هُوَ اَللّهُ رَبِّی وَ لا أُشْرِکُ بِرَبِّی، باز تأکید میکند، میگوید: فَعَسى رَبِّی، همهاش رب را مطرح میکند، آن آخرش هم رفیقش با او اینجور برخورد میکند، در جواب خودش هم آخرش چه میگوید؟ آیه ۴۲ را نگاه کنید:
﴿وَ أُحِیطَ بِثَمَرِهِ فَأَصْبَحَ یُقَلِّبُ کَفَّیْهِ عَلى ما أَنْفَقَ فِیها وَ هِیَ خاوِیَهٌ عَلى عُرُوشِها وَ یَقُولُ یا لَیْتَنِی لَمْ أُشْرِکْ بِرَبِّی أَحَداً﴾ ﴿الکهف، ۴۲﴾
وَ یَقُولُ یا لَیْتَنِی لَمْ أُشْرِکْ بِرَبِّی أَحَداً، یعنی بعد هم که باغش از بین میرود و متنبه میشود؛ میگوید: یا لَیْتَنِی لَمْ أُشْرِکْ بِرَبِّی أَحَداً، و از این نمونهها زیاد است در قرآن، مثلا در آیه ۲۰۰ سوره بقره دارد:
﴿فَإِذا قَضَیْتُمْ مَناسِکَکُمْ فَاذْکُرُوا اَللّهَ کَذِکْرِکُمْ آباءَکُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِکْراً فَمِنَ اَلنّاسِ مَنْ یَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِی اَلدُّنْیا وَ ما لَهُ فِی اَلْآخِرَهِ مِنْ خَلاقٍ﴾ ﴿البقره، ۲۰۰﴾
فَمِنَ اَلنّاسِ مَنْ یَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِی اَلدُّنْیا وَ ما لَهُ فِی اَلْآخِرَهِ مِنْ خَلاقٍ، یعنی خدا را به عنوان رب قبول دارند ولی به آخرت توجهی ندارند، میداند که حتی از خدا باید دنیایش را بخواهد، اما آخرت را نمیخواهد! رب هم میگوید، البته این از این جهتش یک فرق کرد که اینها ربنا میگویند، ولی معاد را قبول ندارند؛
ایمان دارای مراتب گوناگونی است، ما نیاز به اخلاص داریم؛
آقا، ایمان درجه درجه است، ﴿وَ ما یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللّهِ إِلاّ وَ هُمْ مُشْرِکُونَ﴾ ﴿یوسف، ۱۰۶﴾ ، قرآن میگوید مؤمنین مشرک هستند، باید مخلص بشوند، ما مشرک هستیم، مخلِص یعنی کسی که دست و پا میزند خودش را خالص کند؛ و کسی که اسباب را اصل میگیرد مشرک است دیگر، در روایت داریم آقا امام صادق (علیه السلام) فرمود: «اگر یک کسی بگوید، اگر فلانی نبود من هلاک شده بودم، مشرک است.»
آن فرد میگوید اگر برگردانده شوم! یعنی رب را قبول دارد ولی در عمل قبول ندارد. در عمل مشرک است؛ مثل ماها، تو حساب دو دوتا چهارتا میگوییم الله ربی، ولی توی صحنه عمل نه، چون ببینید، طرف مقابلش اینجوری میگوید لَّکِنَّا، یعنی تو مثل من نیستی، ﴿لکِنَّا هُوَ اَللّهُ رَبِّی وَ لا أُشْرِکُ بِرَبِّی أَحَداً﴾ ﴿الکهف، ۳۸﴾، فرق است بین اینکه بگوییم خدا رب من است، یا نه بگویم خدا رب من است و هیچ کس را هم شریکش نکنم، بگویم او رب است، ولاغیر. در سوره فجر هست که مشرک میگوید: ربِّ اکرمنی…، بعد میگوید کلا، این اکرام مستمر نبود، اکرام بود ولی اکرام مستمر نبود.
منظور از کفر در آیه ۳۸ سوره کهف، کفر در مقابل ایمان است، نه نعمت؛
کفر نعمت هم داریم، کفر ولایت هم داریم، در روایت داریم بعضی از سنیها را میگوید کافر، یعنی کفر به ولایت، کفر نسبت به اصلش هم داریم که اصلا شهادتین را نگوید.
لکن منظور از کفر در آیه مذکور، کفر نعمت نیست؛ چراکه آیه اینگونه است: أَکَفَرْتَ بِالَّذِی…، نمیگوید به این نعمت، میگوید به کسی که تو را آفرید، قدرت خدا را دارد به رخش میکشد. بعد هم خودش باز نمیگوید من نعمتها را میبینم، میگوید: لَّکِنَّا، لَّکِنَّا، یعنی لکن انا، لَّکِنَّا هُوَ اللَّهُ رَبِّی وَلَا أُشْرِکُ بِرَبِّی أَحَدًا.
هرگاه نعمت دیدید، بگویید ما شاءَ اَللّهُ؛
در ادامه میگوید:
وَ لَوْ لا إِذْ دَخَلْتَ جَنَّتَکَ قُلْتَ ما شاءَ اَللّهُ لا قُوَّهَ إِلاّ بِاللّهِ إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْکَ مالاً وَ وَلَداً ﴿الکهف، ۳۹﴾
وَلَوْلَا إِذْ دَخَلْتَ جَنَّتَکَ قُلْتَ مَا شَاء اللَّهُ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ، عرض کردیم که این ذکر قرآنی است که در روایت داریم اگر نعمت دیدید چه مال، چه فرزند، بگویید، ماشاءالله، چون گاهی وقتها آدم بچه خودش را هم خودش چشم میکند، بعضیها اینجوری میگویند، راست هم میگویند، به چشم آدم میآید، نعمت را آدم دید باید بگوید: مَا شَاء اللَّهُ و لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ.
خب اگر این تَرَنِ را از فعل قلبی بدانید إِنْ تَرَنِ، یاء محذوف میشود مفعول اول، مفعول دوم هم میشود اَقَلَّ، آن أَنَا هم ضمیری است که بین دو مفعول آمده. إِنْ تَرَنِ، اگر ببینی مرا، آن أَنَا هم تأکید است، چه ببینی؟ اَقَلَّ، اگر تو من را اینجوری میبینی، آنوقت چه میشود؟ دو مفعوله است، اگر میبینی من را درحالی که، چه باید بگیریم اگر آنجوری نباشد، اَقَلَّ چه میشود؟ اگر فعل قلب باشد که مشخص است یا مفعول اول است، اَقَلَّ مفعول دوم؛ فعل قلب بهتر میخورد، یعنی اعتقاد ثروتمند را نشان میدهد، اصلا واقعاش هم این است که آن فرد ثروتمند، اعتقادش این است که این اقل است، این را حقیر میبیند دیگر، نگاهش این است، نگاه ثروتمند محدود است و ثروتها را خلاصه در مال و فرزند میبیند. قبلش هم که گفته: أَنَا أَکْثَرُ مِنکَ مَالًا وَأَعَزُّ نَفَرًا، اینجا هم که میگوید: إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْکَ مالاً وَ وَلَداً.
امیدواری فرد مؤمن به آینده؛
﴿فَعَسى رَبِّی أَنْ یُؤْتِیَنِ خَیْراً مِنْ جَنَّتِکَ وَ یُرْسِلَ عَلَیْها حُسْباناً مِنَ اَلسَّماءِ فَتُصْبِحَ صَعِیداً زَلَقاً﴾ ﴿الکهف، ۴۰﴾
﴿فَعَسى رَبِّی﴾، باز دوباره میگوید ﴿عَسَى رَبِّی، أَن یُؤْتِیَنِ خَیْرًا مِّن جَنَّتِکَ﴾، یعنی امیدوار است، البته در جواب آن مستکبر، بحث نمیکند که من بهتر دارم و اینها، یعنی نفی نمیکند. واقعا تو بیشتر داری به حسب ظاهر، لکن ﴿عَسَى رَبِّی، أَن یُؤْتِیَنِ خَیْرًا مِّن جَنَّتِکَ﴾، آن حرف درستی است که اول آمد مداوا کند فکرش را، ﴿أَکَفَرْتَ بِالَّذِی خَلَقَکَ مِن تُرَابٍ﴾، بعد که دید میگوید: أَنَا أَکْثَرُ مِنکَ مَالًا وَأَعَزُّ نَفَرًا، این هم گفت: إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْکَ مالاً وَ وَلَداً، فَعَسَى رَبِّی…. امیدوار است مومن به آینده، امید است پروردگارم بهتر از باغ تو به من بدهد.
البته میشود، مثلا فرض بفرمایید حالا تو یک فضای دیگری است بحث باغ نیست، بحث خانه است، میگوید آقا از کجا میدانی، خدا خانهای از خانه تو بهتر داد، همینجوری هم در طول تاریخ بوده، خیلیها اول زندگیشان از دیگران پایینتر بودند، بعد او رفته پایین باز این آمده بالا، این را آن جلسه هم گفتم امیرالمؤمنین فرمود دنیا دار غِیَر است، گفتم این را نه؟ فرمود از غِیَر دنیا این است که تری المرحوم مغبوطا، والمغبوط مرحوما، بچه بوده نادار بوده، بعدا خدا وسعت داده بعد او باز او را خدا کشیده پایین، ما الآن، خیلیها را میشناسم اینجوری، افراد متعدد هم خود من میشناسم که اینها دوران کودکیشان با بعدش خیلی متفاوت شد، بعد کسانی اینها تو دوران کودکی تو نگاه اینها مرحوم بودند، آنها شدند مغبوط، ولی این را هم باید در نظر گرفت که گاهی یک چیزی را میگیرد و چیزهای دیگری خدا میدهد.
خلاصه منظورم این است که فضای آن موقع را اگر شما در نظر بگیرید احتمالا یک باغچهای داشته بنده خدا، بله، منتهی مثل این نبوده. چرا؟ چون میگوید: إِن تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ، نمیگوید هیچی ندارم، کمتر از تو دارم، مال چه بوده آن موقع؟ مال جنت بوده دیگر. لذا میگوید خَیْرًا مِّن جَنَّتِ، یعنی جنتم از تو بهتر شود، چون که اگر باغ او از بین برود و با خاک یکسان شود، این جنتش توسعه پیدا میکند.
خب، ﴿عَسَى رَبِّی﴾، پس مومن امیدوار است به نعمت آینده، ﴿عَسَى رَبِّی أَن یُؤْتِیَنِ خَیْرًا مِّن جَنَّتِکَ﴾، و بیم میدهد از بلا نسبت به مال، حالا بلای آسمانی داریم، بلای زمینی داریم، منتهی اینجا از ﴿حُسْبَانًا مِّنَ السَّمَاءِ﴾، بلای آسمانی فهمیده میشود، چون بلای زمینی هم هست. بلای زمینیش چیست؟ ﴿أَوْ یُصْبِحَ ماؤُها غَوْراً﴾، هیچکاری نشود آبها فرو برود، آبها که فرو رفت در زمین، خشک میشود باغ. آنوقت در قرآن دوتاییش را با هم تو سوره انعام آورده؛
﴿قُلْ هُوَ اَلْقادِرُ عَلى أَنْ یَبْعَثَ عَلَیْکُمْ عَذاباً مِنْ فَوْقِکُمْ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِکُمْ أَوْ یَلْبِسَکُمْ شِیَعاً وَ یُذِیقَ بَعْضَکُمْ بَأْسَ بَعْضٍ اُنْظُرْ کَیْفَ نُصَرِّفُ اَلْآیاتِ لَعَلَّهُمْ یَفْقَهُونَ﴾ ﴿الأنعام، ۶۵﴾
ربوبیت پروردگار، هم شامل عطاء میشود و هم بلاء؛
حالا نکته دیگر این است که ربوبیت پروردگار، هم شامل عطاء است، هم شامل بلاء؛ چون میگوید عَسَى رَبِّی، ربوبیت پروردگار برای این آقا میشود عطاء، برای او میشود بلاء؛ چرا برای او اینجوری است؟ چون خدا میخواهد آدمش کند؛ این نیامده اینجا در دنیا صاحب ملک و املاک بشود، قرار است رشد کند، قرار است آدم بشود، و خدا میخواهد او را رشدش بدهد؛ ربوبیت پروردگار اقتضا میکند که گوش آن آقا را بکِشَد و بُتَش را بشکند تا معرفت پیدا کند نسبت به خدا.
هم فقیر در معرض ابتلاء است و هم ثروتمند؛
هم فقیر در معرض خطر است و هم کسی که مال و اموال زیادی دارد، در معرض خطر است؟ اینجا بحث در مورد غنی است، اولش خدا پرست بوده، بعد به خاطر مال و ثروتش کم کم به جایی رسیده که میگوید، من فکر نمیکنم روز قیامتی درکار باشد! گمان نمیکنم؛ بعد که مال و ثروت ازش گرفته شد، میفهمد. خلاصه هرکس که مال و ثروت بیشتری دارد در معرض خطر هست، حواسش را باید جمع کند. سرمایه داری یک خطری دارد، بی سرمایهای هم باز یک خطر خاص خودش را دارد.
در سوره فجر داریم:
﴿فَأَمَّا اَلْإِنْسانُ إِذا مَا اِبْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَکْرَمَنِ﴾ ﴿الفجر، ۱۵﴾
انسان وقتی ثروتمند شد و نعمت فراوان به او رسید اینگونه میگوید، و در مقابل وقتی روزی تنگ شد میگوید:
﴿وَ أَمّا إِذا مَا اِبْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَهانَنِ﴾ ﴿الفجر، ۱۶﴾
عمده خطرات از ناحیه فقر است، کادَ الفَقرُ اَن یَکُونَ کُفرا؛
عمدتا خطرات بیشتر از ناحیه فقر بوده است، یعنی ما وقتی که گرفتار میشویم، یا الله بیشتر میگوییم، ولی خیلیها به خاطر فقر رفتند جهنم، کادَ الفَقرُ اَن یَکُونَ کُفرا. امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) فرمود:
«یَا بُنَیَّ إِنِّی أَخَافُ عَلَیْکَ اَلْفَقْرَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنْهُ فَإِنَّ اَلْفَقْرَ مَنْقَصَهٌ لِلدِّینِ مَدْهَشَهٌ لِلْعَقْلِ…» نهج البلاغه، حکمت۳۱۹
بله دیگر، تغییر نعمت به بلاء برای خداوند کاری ندارد، چون خداوند محیط است، هم از آسمان هم از زمین میتواند بلاء بفرستد. ﴿وَ أُحِیطَ بِثَمَرِهِ فَأَصْبَحَ یُقَلِّبُ کَفَّیْهِ عَلى ما أَنْفَقَ فِیها وَ هِیَ خاوِیَهٌ عَلى عُرُوشِها وَ یَقُولُ یا لَیْتَنِی لَمْ أُشْرِکْ بِرَبِّی أَحَداً﴾ ﴿کهف، ۴۲﴾، یعنی این باغ و میوههای او با عذاب الهی احاطه شد، یعنی یک عذاب فراگیر، از احیط، خیلی وقتها یک گوشه باغ آتش میگیرد یک گوشه باغ مشکل پیدا میکند، باغش هم خیلی وسیع بود دیگر، یک بلایی آمد که احاطه داشت و همه چیز را نابود کرد.
والسَّلامُ علیکُم وَ رَحمه اللهِ و برَکاتُه
اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد