اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بِسمِاللهِ الرحمنِ الرَّحیم
الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِین وَ الصَّلَاهُ وَ السَّلَامُ عَلَی سَیدِنَا وَ نَبِینَا مُحَمَّدٍ (اللّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد) وَ عَلی آلِهِ الطَیِّبینَ الطَّاهِرِین وَ لَعنهُ اللهِ عَلَی أعدائِهِم أجمَعینِ. رَبِّ اءَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَاءَخْرِجْنی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِّی مِن لَّدُنکَ سُلْطَناً نَّصِیراً. أللهمَّ وَ انطِقْنی بالهُدی و اَلْهِمْنِی التَّقوی و وَفِّقْنی لِلَّتی هی اَزْکی.
امید مؤمن به عاقبت نیک و بهترین پاداش؛
﴿فَعَسى رَبِّی أَنْ یُؤْتِیَنِ خَیْراً مِنْ جَنَّتِکَ وَ یُرْسِلَ عَلَیْها حُسْباناً مِنَ اَلسَّماءِ فَتُصْبِحَ صَعِیداً زَلَقاً﴾ ﴿کهف، ۴۰﴾
﴿هُنالِکَ اَلْوَلایَهُ لِلّهِ اَلْحَقِّ هُوَ خَیْرٌ ثَواباً وَ خَیْرٌ عُقْباً﴾ ﴿کهف، ۴۴﴾
﴿فَعَسى رَبِّی أَنْ یُؤْتِیَنِ خَیْراً مِنْ جَنَّتِکَ﴾، این میتواند هم مادی باشد و هم که نه میتواند ﴿خَیْراً مِنْ جَنَّتِکَ﴾، یعنی مسائل معنوی باشد؛ آخرت باشد و این مؤیدش همان اتمام این داستان است، آیه ۴۴ ﴿هُنالِکَ اَلْوَلایَهُ لِلّهِ اَلْحَقِّ هُوَ خَیْرٌ ثَواباً…﴾ میگوید خود خدا بهترین پاداش است، ﴿وَخَیرٌ عُقْبًا﴾ خود خدا بهترین عاقبت است، بنابراین، این آقا هم مؤمن بوده، میشود بگوییم منظورش از خیرا من جنتک باغ دنیایی و جنت دنیایی نبوده، بلکه مرادش عاقبت نیک، و رسیدن به خود خدا بوده است.
جالب است که بدانید در آیه ۴۰ هم کلمه خیر بهکاررفته و در همین آیه ۴۴ میگوید که ﴿هُوَ﴾ خدا خیر است از جهت ثواب، خدا خیر است از جهت عاقبت. بعد یک نکته دیگر این است که این میگوید ﴿عَسَی رَبِّی﴾، نمیگوید حتماً خدا بهتر به من میدهد، یعنی مؤمن نسبت به خدا در خوف و رجاست، طلبکار نیست، قاطع حرف نمیزند، ولی او قاطع حرف میزد، او گفت چه؟ گفت: ﴿لَئِن رُّدِدتُّ إِلَی رَبِّی لَأَجِدَنَّ خَیرًا مُنقَلَبًا﴾، او قاطع گفت من بهتر هستم، این میگوید که امید دارم؛ و اگر یک انسان سرمست را خواستیم تربیت بکنیم بایستی توجه بدهیم به بلاها، ﴿یُرْسِلَ عَلَیهَا حُسْبَانًا مِّنَ السَّمَاءِ فَتُصْبِحَ صَعِیدًا زَلَقًا، یصْبِحَ مَاؤُهَا غَوْرًا فَلَن تَسْتَطِیعَ لَهُ طَلَبًا﴾، شاید این موعظهها اثر گذاشت، اگر این موعظهها اثر نگذارد، خب او خود خدا بلد است چهکار کند که همین اتفاق برای این آقا افتاد. قبلاً هم بحث شد که آرزوی سلب نعمت از کافران آرزوی خوبی است همچنان که توی دعای صحیفه سجادیه در حق کفار داریم، چون سلب نعمت از کافر به نفع کافر هم هست، کافر توی این دنیا با همین نعمتها هی دارد میرود پایینتر، هرچه زودتر این نعمت را ازش بگیرند هم به نفع خودش است هم به نفع بقیه بشریت است، یعنی نگاه درست هم دارد؛ مثل بچهای را که حضرت خضر کشته، هم لطف کرده به بچه هم لطف کرده به پدر و مادرش، متوجهاید؟ سلب نعمت از کافر، حالا این آقا خودش که از این دنیا نرفت، کافر که از این دنیا نرفت؛ نعمت را ازش گرفتند و ادب شد، پس این لطف است، پس اگر ما آرزوی سلب نعمت از یک انسان سرمست بکنیم، این با رأفت اسلامی با رحمت هم سازگار است و منافاتی ندارد، با رحمت بر بشریت هم سازگار است.
آنوقت این ربی هم همین را میگوید، ﴿عَسَی رَبِّی﴾، یعنی ربوبیت پروردگار است، قرار است این تربیت بشود، خدا آدمها را برای جهنم نیافریده، برای بهشت آفریده ولی خودشان میروند جهنم! خدای متعال کسی را برای جهنم نمیآفریند، برای بهشت میآفریند، به همه فطرت الهی میدهد، خودشان میروند.
تمامی موجودات(ابر و باد و مه و خورشید و فلک) مطیع امر پروردگارند؛
خب، نکته دیگر این است که این طبیعت سرسبز این آبی که فرو میرود، اینها تحت فرمان پروردگار هستند، اینها تو این دنیا مستقل نیستند، در خطبه ۱۴۳ که مربوط به دعای استسقاء است، امیرالمؤمنین فرمود: «الا و انّ الارض الّتى تحملکم و السّماء الّتى تظلّکم مطیعتان لربّکم…»، خطبه ۱۴۳، برای استسقاء، باران نمیآمده حضرت میگوید این زمین، این آسمان، اینها مطیع پروردگار هستند، خدا گفته ببار، باریده، حالا میگوید نبار نمیبارد، اینها وقتی میبارند، میگوید نمیخواهند خودشان را به شما نزدیک کنند، وقتی نمیبارند، اصلاً به این چیزها کار ندارند، به شما کار ندارند، اینها مطیع پروردگار هستند، بعد میگوید: «و لکن امرتا بمنافعکم»، زمین و آسمان خدا امر کرده به شما منفعت بدهند، میدهند، فاطاعتا، آنوقت فرمود: «إِنَّ اللهَ یَبْتَلِی عِبَادَهُ عِنْدَ الْأَعْمَالِ السَّیِّئَهِ بِنَقْصِ الَّثمَرَاتِ، وَحَبْسِ الْبَرَکَاتِ، وَإِغْلاَقِ خَزَائِنِ الْخَیْرَاتِ»، خدا گرفتار میکند بندهها را، وقتی گناه انجام میدهند، بِنَقْصِ الَّثمَرَاتِ، وَحَبْسِ الْبَرَکَاتِ، میبندد گنجینههای خیر را، «لِیَتُوبَ تَائِبٌ»، که اگر کسی اهل توبه است برگردد که اگر کسی اهل تذکر است متذکر شود «وَیُقْلِعَ مُقْلِعٌ، وَیَتَذَکَّرَ مُتَذَکِّرٌ»، یعنی خدا اگر کسی را توی دنیا عذاب بکند دوستش دارد، متوجهاید؟
نعمتِ خداوند، همیشه نشانِه لطف او نیست!
فکر نکنید عذاب، نشانِ خشم قهری و جهنمی است و خداوند میخواهد جهنم برود، نه، دوستش دارد. البته این یک قاعده نیست، بستگی دارد به آن شخص، اگر یک کسی است که این عذاب برایش سبب توبه است، سبب برگشت است، ولو اینکه یک کسی هم توبه نکند، باز او خودش به خودش جفا کرده است، ولی خدا لطف دارد. دوست دارد بندهاش تضرع بکند. خلاصه نعمتِ خدا همیشه نشانِ لطف خدا نیست، بلکه از آنطرفش خطر هم هست، لطف پروردگار جلوههای پنهان هم دارد که با گرفتاری و بیماری این لطف قابل مشاهده است، ماها که اینجوری هستیم، یعنی بنده خودم اینجوری هستم، خداوند که گوشمالیام میدهد خیلی حالم بهتر میشود، مریض که بشویم، بچهمان که مریض بشود، هی یا الله یا الله میگوییم، بعد همانجا میگویم پس ما لایق نعمت نیستیم، خدا باید این گوش ما را بمالد. بعد شما وقتی میگویید: «الهی لا تَکِلنی إلی نَفسی طَرفَه عَینٍ أبداً»، آماده گوشمالی باش، این دعا اگر مستجاب بشود، دعای خلاصه بلا هم هست. اگر خدا بخواهد کسی را به خودش وانگذارد گوشش را میمالد، اگر وابگذارد که «ذَرْهُمْ یَأْکُلُوا وَ یَتَمَتَّعُوا وَ یُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ یَعْلَمُون»، میشود همان استدراجی که آدم را رها میکند!
همهچیزش ابتلا است، ولی کسی را که دوست دارد چهکار میکند؟ خداوند از آن راهی برایش میرود که به نفعش است.
– خب ممکن است نعمت لزوماً نشان محبت نباشد، نقمت هم نشان محبت نباشد هر دوش هست دیگر
نه، خدا دوست دارد انسان را، نعمت هم نشان محبت است؛ به وسیله این نعمت محبت خدا زیاد میشود، لکن من سوءاستفاده میکنم، بلا هم نشان محبت است، همهاش، ولی معمولاً آدمها اینجوری هستند، به همین دلیل توی اولیاء خدا هم باز از انذار بیشتر استفاده میکنند. در قرآن بشیر تنهایی نداریم، انظار بهتنهایی فراوان داریم. برای آخوندها نگفتند که «و لیبشر قومهم اذا رجعوا الیهم لعلهم یتشوقون»، بلکه فرموده: ﴿وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ﴾ انظار بیشتر است.
﴿وَ ما کانَ اَلْمُؤْمِنُونَ لِیَنْفِرُوا کَافَّهً فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَهٍ مِنْهُمْ طائِفَهٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی اَلدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ﴾ ﴿توبه، ۱۲۲﴾
«خداوند تکوین را نسبت به بعضیها مدیریت میکند» یعنی چه؟
چون عالم تحت مدیریت خداست، میخواهد به این فرصت بدهد، نمیگذارد بازتاب عملش دیده شود، آیهای هست که میفرماید:
﴿وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَهٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ﴾ ﴿شورى، ۳۰﴾
اگر نبود استغاثه شما…
﴿وَ لَوْ یُؤاخِذُ اَللّهُ اَلنّاسَ بِما کَسَبُوا ما تَرَکَ عَلى ظَهْرِها مِنْ دَابَّهٍ وَ لکِنْ یُؤَخِّرُهُمْ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ فَإِنَّ اَللّهَ کانَ بِعِبادِهِ بَصِیراً﴾ ﴿فاطر، ۴۵﴾
یعنی به خاطر گناهان هیچ جنبندهای باقی نمیماند، خدا غفار است یعنی یک کاری میکند که مدام این گندها را، آثار عمل را مدیریت میکند، خب حالا برای آن کافر مدیریت میکند که بهش نرسد، برای مؤمن رها میکند سنت را؛ میخواهم بگویم بهاندازهای که به مصلحت هست، به حکمت هست، آن اثر عمل دامنگیرش میشود. بعضیها را رها میکنند بعضیها را رها نمیکنند.
آیه ۴۲، خداوند چون خودش محیط است، عذابش هم احاطه دارد؛
﴿وَ أُحِیطَ بِثَمَرِهِ فَأَصْبَحَ یُقَلِّبُ کَفَّیْهِ عَلى ما أَنْفَقَ فِیها وَ هِیَ خاوِیَهٌ عَلى عُرُوشِها وَ یَقُولُ یا لَیْتَنِی لَمْ أُشْرِکْ بِرَبِّی أَحَداً﴾ ﴿کهف، ۴۲﴾
اینجا یک محذوفی دارد که یعنی بالأخره عذاب واقع شد، عذاب آمد، پیشبینی آن مؤمن درست بود، ﴿وَ أُحِیطَ بِثَمَرِهِ﴾، ثمرش، نگفت این باغ و آن باغ، یعنی هرچه داشت دیگر ثمر، همه دستاوردهای زندگیاش محاط شد، محاط شد یعنی با عذاب الهی احاطه شد؛ گاهی ازیکطرف بلا میآید از آنطرف میتوانی در بروی، متوجهاید؟ گاهی آدم تو محاصره است، این کنایه از یک عذاب، احاطه، عذاب فراگیری که دیگر نمیتواند در برود؛ که تو سوره یونس هم داریم
… وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ أُحِیطَ بِهِمْ … ﴿یونس، ۲۲﴾
خدا چون محیط است میتواند عذاب محیط را هم بفرستد.
اگر خداوند قبل از مرگ متوجهت بکند خیلی بهتر است تا بعد از مرگ؛
خب، فَأَصْبَحَ یُقَلِّبُ کَفَّیْهِ، کف یعنی دست، کفَی یعنی دو دست، تقلیب یعنی زیرو رو کردن، این دستهایش را اینجوری میکرد، این کنایه از حسرت است. غصه میخورد، خودش کاریش نشد، بلا آمد به مالش خورد، ﴿فَأَصْبَحَ یُقَلِّبُ کَفَّیْهِ عَلى ما أَنْفَقَ فِیها﴾، یعنی موعظههای این رفیق اثر نگذاشت، این سرمست شد و هیچ درمانی نداشت جز همین تأدیب مصیبت مالی، هنوز زنده است فرصت جبران دارد، غصه میخورد. حالا شما ببینید آدمی که زنده است غصه میخورد در هنگام مردن چه حسی دارد؟ لذا در سوره قیامت داریم:
﴿وَ اِلْتَفَّتِ اَلسّاقُ بِالسّاقِ﴾ ﴿قیامه، ۲۹﴾ و [از سختی جان کندن] ساق به ساق به هم پیچد؛
اینجا تصویر حسرت را اینجوری میگوید، لکن برای موقع مردن میگوید: وَ اِلْتَفَّتِ اَلسّاقُ بِالسّاقِ، یعنی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) در خطبه ۱۰۹ فرمود: «اجْتَمَعَتْ عَلَیْهِمْ سَکْرَهُ الْمَوْتِ»، این الآن زنده است غصه میخورد وقتی آدم دارد میرود چه؟ خیلی غصه میخورد؛ بنابراین قبل از مردن اگر خدا توگوشی بزند این لطف خداست چون فرصت جبران داریم، فرصت بازگشت داریم.
حسرتی که در اینجا مطرح است، حسرت دنیوی است یا اُخروی؛
سوالی اینجا مطرح است، که درباره این عبارت ﴿فَأَصْبَحَ یُقَلِّبُ کَفَّیْهِ عَلى ما أَنْفَقَ فِیها﴾، میشود بگوییم این هنوز هم که هنوز، بهوش نیامده و حسرت میخورد به خاطر مالی که از بین رفته است؟
ظاهرا دارد مادی فکر میکند، ولی ممکن است این نباشد، یعنی واقعاً ممکن است که متحول شده باشد، بههرحال کافر ابتدا غصه پول را میخورد، بعد غصه شرک، یک برداشت این است، مؤمن قبل از بلا اهل شرک نیست، گفت چه؟ ﴿لَّکنَّا، لَا أُشْرِک بِرَبِّی أَحَدًا﴾، هنوز بلایی نیامده. کافر بعد از بلا تمنای عدم شرک دارد، اگر واقعی است و توبه کرده خوب است که این بلا دیگر برایش میشود نعمت؛ ولی بعضیها نه در دنیا آدم میشوند نه در قیامت، این آیه سوره مجادله را نگاه کنید:
﴿یَوْمَ یَبْعَثُهُمُ اَللّهُ جَمِیعاً فَیَحْلِفُونَ لَهُ کَما یَحْلِفُونَ لَکُمْ وَ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ عَلى شَیْءٍ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ اَلْکاذِبُونَ﴾ ﴿مجادله، ۱۸﴾
روزی که خدا همه آنان را برمی انگیزد، پس همان گونه که برای شما سوگند دروغ می خوردند، برای خدا هم سوگند دروغ می خورند، و گمان می کنند که با سوگند دروغ می توانند در عرصه محشر، سودی را برای خود جلب کنند و زیانی را از خویش بگردانند، آگاه باش که آنان همان دورغگویانند!
یعنی روز قیامت هم اگر بتوانند ادامه میدهند، آدم نمیشوند خیلیها، همین آیهای که میگوید که اعتراض میکند به دستوپایش…
کافران در روز قیامت به پوستشان هم اعتراض میکنند که چرا بر ضد ما گواهی دادید؟!
﴿وَ قالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَیْنا قالُوا أَنْطَقَنَا اَللّهُ اَلَّذِی أَنْطَقَ کُلَّ شَیْءٍ وَ هُوَ خَلَقَکُمْ أَوَّلَ مَرَّهٍ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ﴾ ﴿فصلت، ۲۱﴾
و آنان به پوستشان میگویند: چرا بر ضد ما گواهی دادید؟ میگویند: همان خدایی که هر موجودی را به سخن آورد، ما را گویا ساخت، و او شما را نخستین بار آفرید و به سوی او بازگردانده میشوید.
یعنی آنجا هم میخواهد اگر بتواند پنهان کند! خیلی جالب است. اصلاً دلیل خلود همین است…
بَلْ بَدا لَهُمْ ما کانُوا یُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ وَ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ ﴿الأنعام، ۲۸﴾
[ولی آرزوی آنان از روی صدق و راستی نیست] بلکه آنچه [از حقّانیّت توحید و نبوّت و معاد] پیش از این پنهان میداشتند برای آنان آشکار شده [که این گونه آرزو میکنند] ، و اگر به دنیا بازگردانده شوند، یقیناً به کفر و شرکی که از آن نهی شده اند بازمیگردند؛ و مسلماً آنان دروغگویند.
یعنی جنسش همینجوری شده دیگر، با تمام وجودش عجین شده.
بعضیها با بلا ادب میشوند و بعضیها نه!
بههرحال بعضیها با بلا ادب میشوند، بعضیها ادب نمیشوند! این ﴿یا لَیتَنِی لَمْ أُشْرِک بِرَبِّی أَحَدًا﴾، اگر ادب شده است خب خوب است، اینجا بلا برایش شد نعمت، اگر ادب نشده است که خب، نه دنیا دارد نه آخرت.
﴿…فَأَصْبَحَ یقَلِّبُ کفَّیهِ عَلَی مَا أَنفَقَ فیها وَهِی خَاوِیهٌ عَلَی عُرُوشِهَا﴾
[عاقبت آن مغرور مشرک، به عذاب خدا دچار شد] و تمام میوه هایش از بین رفت، پس در حالی که همه داربست ها فرو ریخته [و تاک ها روی آن بود] و در [حسرت] هزینه های [فراوانی که] متحمل شده بود، دو دستش را زیر و رو میکرد، میگفت: ای کاش من احدی را با پروردگارم شریک نگرفته بودم.﴿کهف، ۴۲﴾
البته اگر متنبه شده باشد حسرت بر پول هم جنبه معنوی دارد، چون الآن گاهی اینجوری است؛ یعنی میتوانستم پولم را در راه خیر خرج کنم، کاش پولها را در راه خدا خرج میکردم، میتواند اینجوری باشد.
آن شخص نسبت به آیندهاش ساکت است. این الآن نسبت به گذشته پشیمان است دیگر، میگوید کاش مشرک نمیشدم، ولی اینکه برای آینده چه میشود نه خب مثلاً خود مؤمنین بعد از نجات خراب میکنند دیگر، همینهایی که سوار کشتی نوح بودند، بعد که آمدند بعد دو شقه شدند، آن آیه چیست؟ که بعداً دو گروه شدند، همانهایی که با نوح بودند، تو بلا هم هست. در عبور از نیل هم همینجور است.
والسَّلامُ علیکُم وَ رَحمه اللهِ و برَکاتُه
اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد