بسم الله الرحمن الرحیم
درس تفسیر استاد نظافت
جلسه پانزدهم، مدرسه علمیه حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجهالشریف) ۲/۲/۹۴
موضوع: نکات اخلاقی-تربیتی داستانهای سوره کهف، (نتیجهگیری داستان دو مرد و دو باغ)
الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِین وَ الصَّلَاهُ وَ السَّلَامُ عَلَی سَیدِنَا وَ نَبِینَا مُحَمَّدٍ (اللّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد) وَ عَلی آلِهِ الطَیِّبینَ الطَّاهِرِین وَ لَعنهُ اللهِ عَلَی أعدائِهِم أجمَعینِ. رَبِّ اءَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَاءَخْرِجْنی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِّی مِن لَّدُنکَ سُلْطَناً نَّصِیراً. أللهمَّ وَ انطِقْنی بالهُدی و اَلْهِمْنِی التَّقوی و وَفِّقْنی لِلَّتی هی اَزْکی.
شباهت داستان اصحاب الجنه در سوره قلم، به داستان دو مرد و دو باغ؛
در رابطه با این داستانِ سوره کهف، یک داستان دیگری هم هست که شبیه همین است، در سوره قلم؛
وَ لا تُطِعْ کُلَّ حَلاَّفٍ مَهینٍ (۱۰)هَمَّازٍ مَشَّاءٍ بِنَمیمٍ (۱۱)مَنَّاعٍ لِلْخَیْرِ مُعْتَدٍ أَثیمٍ (۱۲)عُتُلٍّ بَعْدَ ذلِکَ زَنیمٍ (۱۳)أَنْ کانَ ذا مالٍ وَ بَنینَ ۱۴)إِذا تُتْلى عَلَیْهِ آیاتُنا قالَ أَساطیرُ الْأَوَّلینَ (۱۵)سَنَسِمُهُ عَلَى الْخُرْطُومِ (۱۶)إِنَّا بَلَوْناهُمْ کَما بَلَوْنا أَصْحابَ الْجَنَّهِ إِذْ أَقْسَمُوا َیَصْرِمُنَّها ُمُصْبِحینَ (۱۷)وَ لا یَسْتَثْنُونَ (۱۸)فَطافَ عَلَیْها طائِفٌ مِنْ رَبِّکَ وَ هُمْ نائِمُونَ (۱۹)فَأَصْبَحَتْ کَالصَّریمِ (۲۰)فَتَنادَوْا ُمصْبِحینَ (۲۱)أَنِ اغْدُوا عَلى حَرْثِکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صارِمینَ (۲۲)فَانْطَلَقُوا وَ هُمْ یَتَخافَتُونَ (۲۳)أَنْ لا یَدْخُلَنَّهَا الْیَوْمَ عَلَیْکُمْ مِسْکینٌ (۲۴)وَ غَدَوْا عَلى حَرْدٍ قادِرینَ (۲۵)فَلَمَّا رَأَوْها قالُوا إِنَّا لَضَالُّونَ (۲۶)بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ (۲۷) قالَ أَوْسَطُهُمْ أَ لَمْ أَقُلْ لَکُمْ لَوْ لا تُسَبِّحُونَ (۲۸)قالُوا سُبْحانَ رَبِّنا إِنَّا کُنَّا ظالِمینَ (۲۹)فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ یَتَلاوَمُونَ (۳۰)قالُوا یا وَیْلَنا إِنَّا کُنَّا طاغینَ (۳۱)عَسى رَبُّنا أَنْ یُبْدِلَنا خَیْراً مِنْها إِنَّا إِلى رَبِّنا راغِبُونَ (۳۲)کَذلِکَ الْعَذابُ وَ لَعَذابُ الْآخِرَهِ أَکْبَرُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ (۳۳)
اینجا هم معنون شده به عنوان داستانِ اصحاب الجنّه، که خدای متعال میفرماید، ای پیامبر از اینجور آدمها اطاعت نکن، آدمهایی که اهل نمامی هستند، اهل غیبت هستند، مانع خیراند، متجاوزند، گنهکارند و … بعد میفرماید ویژهگیشان چیست؟ أَنْ کانَ ذا مالٍ وَ بَنینَ، ببینید، یعنی کسی که پولدار است و ثروتمند است و خدم و حشم دارد، در معرض این آسیبهای اخلاقی هست. بعد میگوید، إِذا تُتْلى عَلَیْهِ آیاتُنا قالَ أَساطیرُ الْأَوَّلینَ، هنگامی که آیات قرآن برای این تیپ آدمها تلاوت میشود، آیهها را هم زیر سوال میبرند! یعنی این تکبر ناشی از ثروت، عقایدش را هم خراب میکند، میگوید قال اساطیر الاولین، و خدای متعال هم میفرماید، إِنَّا بَلَوْناهُمْ کَما بَلَوْنا أَصْحابَ الْجَنَّهِ، داستان از اینجا شروع میشود، خداوند میفرماید، ما آزمودیم این افراد را که این ویژهگیها را داشتند، همچنان که ما آزمودیم اصحاب الجنه را. بعد فرمود إِذْ أَقْسَمُوا…، داستان اصحاب الجنه، داستانشان چی بوده؟ اینها باقی داشتند پر از میوه بود، موقع چیدنش که شد، قسم خوردند با هم که یَصْرِمُنَّها ُمُصْبِحینَ، گفتند صبحگاهان میرویم میوهها را میچینیم، وَ لا یَسْتَثْنُونَ و هیچی برای فقرا هم کنار نمیگذاریم! یواشکی و بدون خبر میرویم! فَطافَ عَلَیْها طائِفٌ، طائف یعنی عذاب، عذابی آمد و چرخید دور این باغ و این باغ را از بین برد، هنگامی که اینها خواب بودند! فَطافَ عَلَیْها طائِفٌ مِنْ رَبِّکَ وَ هُمْ نائِمُونَ، فَأَصْبَحَتْ کَالصَّریمِ، انگار باغ قطع شده، انگار همه این میوهها را چیدن، و کل درختان با خاک یکسان شده بودند! یا نه میوههایش از بین رفت. از خواب بیدار شدند، فَتَنادَوْا ُمصْبِحینَ، صبحگاهان یکدیگر را صدا زدند که، أَنِ اغْدُوا عَلى حَرْثِکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صارِمینَ، که بیایید اگر میخواهید محصولات را بچینید برویم به کشتزارتان، فَانْطَلَقُوا وَ هُمْ یَتَخافَتُونَ، آرام آرام داشتند با هم میرفتند و با هم آرام صحبت میکردند، میگفتند مواظب باشید فقرا نیایند، أَنْ لا یَدْخُلَنَّهَا الْیَوْمَ عَلَیْکُمْ مِسْکینٌ، وَ غَدَوْا عَلى حَرْدٍ قادِرینَ، وقتی این صحنه رو دیدند فَلَمَّا رَأَوْها قالُوا إِنَّا لَضَالُّونَ، گفتند عجب، ما چقدر گمراه هستیم.
بهتر است آدم در همین دنیا أدب شود، عذاب الادنی(دنیا) بهتر است از عذاب الاُخری(آخرت)؛
در مورد همین فرد هم آخر داستان داریم که آخرش ادب شد. وَ أُحِیطَ بِثَمَرِهِ، وقتی باغش از بین رفت، دستاش را به هم میمالید و یاد پولهایی که خرج کرده و مؤدب شد، وَ أُحِیطَ بِثَمَرِهِ فَأَصْبَحَ یُقَلِّبُ کَفَّیْهِ عَلى ما أَنْفَقَ فِیها وَ هِیَ خاوِیَهٌ عَلى عُرُوشِها وَ یَقُولُ یا لَیْتَنِی لَمْ أُشْرِکْ بِرَبِّی أَحَداً ﴿الکهف، ۴۲﴾ ، ادب شد آخر، یعنی به نفعش تمام شد این بلای آسمانی برای باغش. دقت میکنید. حالا در داستان اصحاب الجنه، دارد که، فَلَمَّا رَأَوْها قالُوا إِنَّا لَضَالُّونَ * بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ * قالَ أَوْسَطُهُمْ، آن کسی که در اینها آدم بهتری بود، گفت، أَ لَمْ أَقُلْ لَکُمْ لَوْ لا تُسَبِّحُونَ، هم در این داستان دو باغ یک رفیقی بود که موعظهکرد رفیق دیگرش را و هم در داستان اصحاب الجنه هم یکی بود که از قبل بهشان میگفته که مسبِّح باشید، قالُوا سُبْحانَ رَبِّنا إِنَّا کُنَّا ظالِمینَ، اینجا مؤدب شدند، فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ یَتَلاوَمُونَ، همدیگر را ملامت کردند، قالُوا یا وَیْلَنا إِنَّا کُنَّا طاغینَ، ما اهل طغیان بودیم، عَسى رَبُّنا، ادب شدند، أَنْ یُبْدِلَنا خَیْراً مِنْها، امید داریم پروردگارمان از این بهتر به ما بدهد، إِنَّا إِلى رَبِّنا راغِبُونَ، بعد خداوند میگوید، کَذلِکَ الْعَذابُ، عذاب دنیوی اینگونه است، وَ لَعَذابُ الْآخِرَهِ أَکْبَرُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ.
برخورد ما با بلاء باید چگونه باشد؟
چیزی که در هر دوتا داستان مشابه است این است که خداوند متعال میفرماید، ثروت برای اینها بت شد، فراموش کردند، متکبر شدند، مناع الخیر شدند، خداوند آنها را ادب کرد و این بلاء به نفعشان تمام شد. یعنی ما تیز برخوردمان با بلاء اینگونه باشد، اگر بلاءها باعث میشود که ما به خودمان بیاییم و برگردیم و متواضع شویم و عیوب خود را تا نمردیم بفهمیم، این به نفع ماست. این لطف پروردگار است، اینها عذاب دنیایی است و عذاب الادنی است.
استفاده از مثل و داستان، سبک تربیتی قرآن و اهل بیت (علیهم السلام) است؛
وَ اِضْرِبْ لَهُمْ مَثَلاً رَجُلَیْنِ جَعَلْنا لِأَحَدِهِما جَنَّتَیْنِ مِنْ أَعْنابٍ وَ حَفَفْناهُما بِنَخْلٍ وَ جَعَلْنا بَیْنَهُما زَرْعاً ﴿الکهف، ۳۲﴾…
وَ اِضْرِبْ لَهُمْ مَثَلَ اَلْحَیاهِ اَلدُّنْیا کَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ اَلسَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ اَلْأَرْضِ فَأَصْبَحَ هَشِیماً تَذْرُوهُ اَلرِّیاحُ وَ کانَ اَللّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ مُقْتَدِراً ﴿الکهف، ۴۵﴾
یک داستان داشتیم که خداوند میفرماید، وَ اِضْرِبْ لَهُمْ مَثَلاً رَجُلَیْنِ…، این داستان که تمام میشود دوباره خداوند میفرماید، وَ اِضْرِبْ لَهُمْ مَثَلَ اَلْحَیاهِ اَلدُّنْیا کَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ اَلسَّماءِ، یعنی این دومین مثل برای زندگی دنیاست. آنجا در قالب دوتا انسان، یکی مستضعف ولی موحد و دیگری ثروتمند ولی مستکبر و نافی معاد، حقایقی بیان شد. اینجا کل زندگی دنیا را در قالب یک مثل بیان میکند، کل زندگی دنیا را میگوید مثل یک آبی است که ما از آسمان فرو فرستادیم، مثل اول استفاده از یک داستان واقعی خارجی بود و مثل دوم، استفاده از وضعیت طبیعت که آیه خداست و مایه درس است، برای انتقال این حقیقت استفاده کرد. فرق این مثل با مثل اول این است که اولی یک داستان است و از واقعیت خداوند دارد میگوید و این مثال از طبیعت است. اصلا طبیعت، سیستم و مدلش برای تذکر است، خداوند میفرماید مثل زندگی دنیا مثل آبی است که ما از آسمان فرو آوردیم. اینجا معلوم میشود استفاده از مَثل و داستان، سبک تربیتی قرآن و اهل بیت(علیهم السلام) است. در قرآن مثالهای فراوانی زده شده است.
مثل زندگی دنیا، مثل آبی است که ما زا آسمان فرو فرستادیم؛
وَ اِضْرِبْ لَهُمْ مَثَلَ اَلْحَیاهِ اَلدُّنْیا کَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ اَلسَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ اَلْأَرْضِ فَأَصْبَحَ هَشِیماً تَذْرُوهُ اَلرِّیاحُ وَ کانَ اَللّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ مُقْتَدِراً ﴿الکهف، ۴۵﴾
فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ اَلْأَرْضِ، یعنی درهم فرو رفتند، اشاره به این دارد که بارندگی خوب بود و این نَباتُ اَلْأَرْضِ در هم فرو رفته بودند، فَأَصْبَحَ هَشِیماً، بعد که پاییز شد، این نبات الارض، هشیم شد! هشیم به گیاه خشک شده و شکسته شده میگویند، تَذْرُوهُ اَلرِّیاحُ، یعنی پراکنده میکند آنها را بادها، فرمود، فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ اَلْأَرْضِ، نگفت اختلط بنباتِ الارضِ، چون خداوند متعال میخواهد اشاره بکند به نقش آب، آب سبب مهم پروردگار است و آب بیشترین نقش را در پیدایش گیاهان دارد، میگوید فاختلط بوسیله این آب، نبات الارض، در یک آیهای هم داریم، أَ وَ لَمْ یَرَ وَ جَعَلْنا مِنَ اَلْماءِ کُلَّ شَیْءٍ حَیٍّ أَ فَلا یُؤْمِنُونَ ﴿الأنبیاء، ۳۰﴾، خوب در آیه دقت کنید. آب از آسمان فرود میآید، آب چاه و چشمه و … همه نقش دارد ولی منشأش همه به آسمان بر میگردد، یعنی همان آبهای چاه هم که ما استفاده میکنیم، اینها همه از آسمان است.
ارتباط زندگی انسان در دنیا با این طبیعت (بهار و تابستان و پاییز و زمستان) چیست؟
زندگی دنیا چه شباهتی دارد به این باران، وجه شَبَهش سرسبزی موقت است، مرحله کاشت و ماندگاری بذر در درون زمین، جوانه زدن، قط کشیدن، سرسبز شدن، خشک شدن، خمیده شدن و شکسته شدن؛ زندگی انسانها هم همینگونه است، یعنی انسانها از نطفه هستند، در رحم قرار میگیرند، مثل بذری که در زمین قرار میگیرد، جوانه میزند، نطفه هم بزرگ میشود، این نطفه یک روزی موجود زندهای میشود که میتواند، بیرون رحم ادامه حیات بدهد، مثل جوانهای که سر از خاک بیرون میآورد. بعد رشد میکند، آنوقت در زندگی آدمها بهار است درش، میشود گفت تا بیست سالگی بهار زندگی انسانهاست، بیست تا چهل سالگی تابستان زندگیشان است، چهل تا شصت، پاییزشان کمکم شروع میشود و دیگر از شصت به بعد زمستانشان است. این یک وجه شبهش. در بهار همه چیز سرسبز است، قناریها میخوانند و درش نشاط و شادی است. در سن یک تا بیست سالگی نیز معمولا غم و قصه خیلی آدم ندارد، بارش روی دوش پدر و مادرش هست و از بیست سالگی به بعد که یکم بار زندگی میآید روی دوشش، تابستان و پاییزها کمکم شروع میشود، آدم ضعیف میشود، میبیند پدر میمیرد، مادر میمیرد، خواهر عروس میشود میرود و … دقیقا این تشبیه در ابعاد مختلف زندگی است. اگر یک مراحل پیدایش و زندگی را در نظر بگیریم، در همان زندگی دوران کودکی که هیجان و نشاطی بود، همینطور کمکم مثل پاییز، نشاطش میرود، میبیند، برادرش داماد میشود میرود و خواهرش میرود، پدرش و مادرش از دنیا میرود. در مراحل زندگی خانوادگی انسان هم این شباهت هست، اولی که ازدواج میکنند و بچهدار میشوند، درش هیجان و نشاط هست، بعد وقتی اینها پیر میشوند، این بچهها عروس و داماد میشوند و میروند و خانه دیگر آن صفای اول را ندارد.
از این آیه وَ اِضْرِبْ لَهُمْ مَثَلَ اَلْحَیاهِ اَلدُّنْیا کَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ اَلسَّماءِ…، حضرت امیرالمؤمنین در خطبه ۱۱۱ استفاده کردهاند، آنجا فرمودهاند اگر کسی به نهایت آرزوهایش برسد، آخرش این آیه است. برفرض اینکه کسی به نهایت آرزوهایش برسد که نمیرسد، فرض کنید یک کسی میلیاردر بشود، چاه نفت داشته باشد، آخرش همین آیه است و از این بالاتر نیست.
اشارهای به آیات مرتبط با موضوع از بین رفتنی بودن مال و فرزند؛
از جمله آیاتی که مرتبط است با این بحث، آیه ۲۴ سوره یونس است، نگاه کنید، إِنَّما مَثَلُ اَلْحَیاهِ اَلدُّنْیا کَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ اَلسَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ اَلْأَرْضِ مِمّا یَأْکُلُ اَلنّاسُ وَ اَلْأَنْعامُ حَتّى إِذا أَخَذَتِ اَلْأَرْضُ زُخْرُفَها وَ اِزَّیَّنَتْ وَ ظَنَّ أَهْلُها أَنَّهُمْ قادِرُونَ عَلَیْهاT فکر میکنند قدرت بر اینها دارند، بعد میگوید، بلا میآید، أَتاها أَمْرُنا لَیْلاً أَوْ نَهاراً فَجَعَلْناها حَصِیداً کَأَنْ لَمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ کَذلِکَ نُفَصِّلُ اَلْآیاتِ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ.
آیه دیگری هم هست در سوره م، آیه ۲۰؛
اِعْلَمُوا أَنَّمَا اَلْحَیاهُ اَلدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِینَهٌ وَ تَفاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَ تَکاثُرٌ فِی اَلْأَمْوالِ وَ اَلْأَوْلادِ کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ اَلْکُفّارَ نَباتُهُ ثُمَّ یَهِیجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یَکُونُ حُطاماً وَ فِی اَلْآخِرَهِ عَذابٌ شَدِیدٌ وَ مَغْفِرَهٌ مِنَ اَللّهِ وَ رِضْوانٌ وَ مَا اَلْحَیاهُ اَلدُّنْیا إِلاّ مَتاعُ اَلْغُرُورِ ﴿الحدید، ۲۰﴾
فرمود زندگی دنیا مثل باران است، کسی که زندگیاش اینها باشد، مثل همین باران است، کشاور میآید سر زمینش و شگفت زده میشود، نبات شگفترده میکند کشاورز را، ثُمَّ یَهِیجُ، بارندگی میشود، بارندگی جدید و آب میآید بالا، بعد میبیند زرد شد، بعدش میبیند محصولش خشک شد! وَ فِی اَلْآخِرَهِ عَذابٌ شَدِیدٌ… اینجور آدمها که با یک پاییز همهچیزشان از بین میرود، اینها در آخرت عذاب دارند؛ عذاب شدید. در آخرت هم مغفرت است و هم رضوان، البته برای کسانی که زندگیشان اینجوری نبوده باشد.
پس مال و فرزند مثل این زندگی سرسبزی دارد و وبال دارد، سرسبزیاش وقت رویش نبات از ارض و زوالش هم وقتی است که ابرهای پاییزی میآیند. …کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ اَلْکُفّارَ نَباتُهُ ثُمَّ یَهِیجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یَکُونُ حُطاماً وَ فِی اَلْآخِرَهِ عَذابٌ شَدِیدٌ.
جالب است، این نکته در اول سوره هم ذکر شده است، این سوره(کهف) محورش همین است، فرمود، إِنّا جَعَلْنا ما عَلَى اَلْأَرْضِ زِینَهً لَها لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً ﴿الکهف، ۷﴾، هرچی روی زمین است زینت زمین است، ولی این زینت زمین روزی خشک میشود و میمیرد، وَ إِنّا لَجاعِلُونَ ما عَلَیْها صَعِیداً جُرُزاً ﴿الکهف، ۸﴾، باغ آن مرد با خاک یکسان شد، فرزند هم بعد از کلی رنج تا میایی بهره ببری ازدواج میکند و میرود. فرزند هم مریض میشود، وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ اَلْخَوْفِ وَ اَلْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ اَلْأَمْوالِ وَ اَلْأَنْفُسِ وَ اَلثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ اَلصّابِرِینَ ﴿البقره، ۱۵۵﴾، حتی داریم که فرزند دشمن میشود، یا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْواجِکُمْ وَ أَوْلادِکُمْ عَدُوًّا لَکُمْ فَاحْذَرُوهُمْ وَ إِنْ تَعْفُوا وَ تَصْفَحُوا وَ تَغْفِرُوا فَإِنَّ اَللّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ ﴿التغابن، ۱۴﴾، این یعنی تو هیچ بهرهای از آنها نمیبری، تو از باد خشک پاییزی بهره میبری؟ از دشمن بهره میبری؟ زندگی دنیا اینچنین است، انسان نباید دلبستهاش شود.
باقیات الصالحات چیست؟ چگونه مال و فرزند، باقیات الصالحات میشوند؟
در سوره ادامه سوره کهف داریم، اَلْمالُ وَ اَلْبَنُونَ زِینَهُ اَلْحَیاهِ اَلدُّنْیا وَ اَلْباقِیاتُ اَلصّالِحاتُ خَیْرٌ عِنْدَ رَبِّکَ ثَواباً وَ خَیْرٌ أَمَلاً ﴿الکهف، ۴۶﴾، مال و فرزند زینت زندگی دنیاست، یعنی مثل زندگی میماند، بهار و پاییزی دارد، این مال دوامی ندارد، این فرزند دوامی ندارد، باقیات الصالحات بهتر است. این باقیات الصالحات چیست که مال و فرزند اگر باقیات الصالحات بشود، دوام پیدا میکند و بهتر است. فرزندی که تبدیل به باقیات الصالحات میشود، این میشود بهتر، از دو جهت، یک از جهت پاداش، یعنی اگر به شما پول دادند بهترین پاداش را ندادهاند، اگر پول را توانستی تبدیل به باقیات الصالحات بکنی، این میشود بهترین پاداش، والا این روز قیامت باعث خم شدن کمرت میشود. اگر هم میخواهی آرزویی داشته باشی، بهترین آرزو این مال و فرزند نیست، اگر توانستی این مال و فرزند را تبدیل به باقیات الصالحات بکنی و این آرزویت باشد خوب است. اگر کسی با پولش انفاق بکند میشود باقیات الصالحات. بعد چرا گفته است باقیات الصالحات. اولا باقیات الصالحات چیست؟ اعمال صالحه از آنجایی که باقی میمانند، میشوند باقیات الصالحات، حالا این اعمال صالح گاهی با مال ماست، گاهی با جسم ماست و گاهی با فرزند ماست. اشکالی مطرح است که مگر فقط اعمال صالح باقی میمانند، اعمال فاسد هم که باقی میماند، فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّهٍ خَیْراً یَرَهُ ﴿الزلزله، ۷﴾ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّهٍ شَرًّا یَرَهُ ﴿الزلزله، ۸﴾، جواب اشکال این است که اینجا مراد اعمالی است که به نفع انسان باقی میماند. در سوره فصلت دارد، مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ أَساءَ فَعَلَیْها وَ ما رَبُّکَ بِظَلاّمٍ لِلْعَبِیدِ ﴿فصلت، ۴۶﴾، باقیات الصالحات یعنی به نفع توست، اعمال فاسد به ضررت است. یا فرمود الاالذین عملوالصالحات فاهم اجر غیر ممنون. پس این کلیات باقیات الصالحات.
باقیات الصالحات چه مصداقهایی دارد و چرا بهترین آرزوهاست؟
مصداقهای متعددی در روایات گفته شده است، مثلا تسبیحات اربعه گفته شده… سُبْحانَ اللّهِ وَ الْحَمْدُ لِلّهِ وَ لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ وَ اللّهُ اَکْبَرُ، نماز جزء مصداقها گفته شده، مودت اهل بیت (علیهم السلام) گفته شده است. بعد میآید میگوید، باقیات الصالحات بهتر است، نزد پروردگار است، یعنی از منظر پروردگار به عالم نگاه کن نه از منظر آدمهای بیمعرفت. یعنی آقا از نظر خدا بهترین پاداش باقیات الصالحات است، بهترین آرزو هم باقیات الصالحات است. خیر است چون بهترین جزاء است، خیر است چون ماندگار است. از نظر خدا این چیزها خیر است و آدمهای بیمعرفت این نگاه را ندارند.
تفاوت آدمها به تفاوت آرزوهایشان است؛
باز اینجا دارد توجه میدهد که آرزو همه دارند ولی سطح آرزوها فرق میکند، بعضی آرزوهای حقیر دارند و بعضیها آرزوهای خوب دارند. تفاوت آدمها به تفاوت آرزوهایشان است. اینجا قرآن دارد میگوید، مال آرزوی حقیری است، فرزند هم آرزوی حقیری است. اگر مال و فرزند را باقیات الصالحات میخواهی، این آرزو، آرزوی خوبی است. انبیاء فرزند خواستند، حضرت زکریا دلش شکست، هنگامی که برای مریم غذا میبرد دید که غذا دارد. …کُلَّما دَخَلَ عَلَیْها زَکَرِیَّا اَلْمِحْرابَ وَجَدَ عِنْدَها رِزْقاً قالَ یا مَرْیَمُ أَنّى لَکِ هذا قالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اَللّهِ إِنَّ اَللّهَ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ ﴿آلعمران، ۳۷﴾، وقتی حضرت مریم (علیهاالسلام) را دید، همانجا دست به دعا بلند کرد، گفت خداوندا ذریه طیبه میخواهم، هُنالِکَ دَعا زَکَرِیّا رَبَّهُ قالَ رَبِّ هَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ ذُرِّیَّهً طَیِّبَهً إِنَّکَ سَمِیعُ اَلدُّعاءِ ﴿آلعمران، ۳۸﴾… قید طیبه دارد. وَ اَلَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّیّاتِنا قُرَّهَ أَعْیُنٍ وَ اِجْعَلْنا لِلْمُتَّقِینَ إِماماً ﴿الفرقان، ۷۴﴾، رَبِّ اِجْعَلْنِی مُقِیمَ اَلصَّلاهِ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی رَبَّنا وَ تَقَبَّلْ دُعاءِ ﴿إبراهیم، ۴۰﴾ نه مال و نه بچه، مطلقا در قرآن ارزش معرفی نشده است. همینها اگر باقیات الصالحات باشد ارزش دارد. پس مال اگر باقیات الصالحات نباشد وزر و وبال است.
مال و ثروتی خوب است که خودش هدف نباشند و به هدف آخرت باشد؛
در نامه ۳۱ نهج البلاغه دارد، اتاهُ اللَّهُ مالًا فَلْیَصِلْ بِهِ الْقَرابَهَ، وَلْیُحْسِنْ مِنْهُ الضِّیافَهَ…، خدا اگر به یک کسی پول داد، این را وسیله قرابت با اقوامش قرار بده، خوب پذیرایی بکند، وَلْیَفُکَّ بِهِ الْأَسِیرَ وَ الْعانِى، وَلْیُعْطِ مِنْهُ الْفَقِیرَ وَ الْغارِمَ ، وَ لْیَصْبِرْ نَفْسَهُ عَلَى الْحُقُوقِ وَ النَّوائِبِ ابْتِغاءَ الثَّوابِ. یا وقتی حضرت در شهر بصره وارد خانه کسی شدند که خانه خیلی بزرگی داشت، اول حضرت به او اعتراض کردند که این خانه بزرگ را میخواهی چکار کنی؟ در آخرت بهش مهتاجتری. بعد فرمودند، بَلَى إِنْ شِئْتَ بَلَغْتَ بِهَا الْآخِرَهَ تَقْرِی فِیهَا الضَّیْفَ، خلاصه باید نگاه ما به ثروت و فرزند و کلاً به زندگی دنیا یک نگاه ابزاری باشد. خودش هدف نباشد، همش به آخرت نگاه بکنیم و اینجا را بخواهیم برای آنجا، اگر اینجوری باشد خوب است. هم داشتنش خوب است و هم حبش خوب است. اینکه روایت دارد حُبُّ الدُّنیا رأس کلِّ خَطیئه، اگر کسی گفت، پس ما که هلاک شدیم، این معلوم میشود بد فهمیده است. پول را برای چی میخواهد؟ اگر برای حج میخواهد، برای اطعام میخواهد و …، این حبُّ الآخره است. این حبش هم اشکال ندارد. اگر کسی آرزو کند که خدایا پول بده تا بروم حج، خدایا پول بده میخواهم سفره بیاندازم، افطاری بدهم، این حبش هم اشکال ندارد.
بنابراین مال مستقلاً ارزشی ندارد و فرزند هم همچنین، مگر اینکه باقیات الصالحات بشود. در سوره شوری داریم، … وَ قالَ اَلَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ اَلْخاسِرِینَ اَلَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْلِیهِمْ یَوْمَ اَلْقِیامَهِ أَلا إِنَّ اَلظّالِمِینَ فِی عَذابٍ مُقِیمٍ ﴿الشورى، ۴۵﴾. چطور خود آدم اگر قرار باشد جهنم برود ارزشی ندارد و میگوید یَا لَیتنی کنتُ تُرابا، اصل وجود میرود زیر سؤال، که اگر قرار است تا اَبد بسوزیم و عذاب شویم بهتر است که اصلا وجود نداشته باشیم! وجود در واقع ارزش است، به شرطی که بتوانی باقیات الصالحات بکنی، به بقاء و ابدیت خوب تبدیلش کنی. هم میگوید جانش را باخت و هم میگوید اهلش را باخت.
مصداق و تعریف عمل صالحی که اگر به نفع انسان باشد، میشود باقیات الصالحات، چیست؟
پرونده عمل بعد از مرگ بسته میشود مگر از سه ناحیه، یکی از اینها از ناحیه فرزند صالح است. از مصادیق عمل صالح در قرآن در سوره توبه، آیه ۱۲۰ و ۱۲۱ دارد:
ما کانَ لِأَهْلِ اَلْمَدِینَهِ وَ مَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ اَلْأَعْرابِ أَنْ یَتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اَللّهِ وَ لا یَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَنْ نَفْسِهِ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ لا یُصِیبُهُمْ ظَمَأٌ وَ لا نَصَبٌ وَ لا مَخْمَصَهٌ فِی سَبِیلِ اَللّهِ وَ لا یَطَؤُنَ مَوْطِئاً یَغِیظُ اَلْکُفّارَ وَ لا یَنالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَیْلاً إِلاّ کُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صالِحٌ إِنَّ اَللّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ اَلْمُحْسِنِینَ ﴿التوبه، ۱۲۰﴾ وَ لا یُنْفِقُونَ نَفَقَهً صَغِیرَهً وَ لا کَبِیرَهً وَ لا یَقْطَعُونَ وادِیاً إِلاّ کُتِبَ لَهُمْ لِیَجْزِیَهُمُ اَللّهُ أَحْسَنَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ ﴿التوبه، ۱۲۱﴾
ذلِکَ بِأَنَّهُمْ ، حق ندارند اهل مدینه و اعراب اطرافش، که پیامبر برود به جنگ و اینها نروند، نباید بمانند. بعد میگوید چرا؟ چون در این مسیر تشنگی به آنها نمیرسد، رنج به آنها نمیرسد، گرسنگی در راه خداوند نمیرسد، هیچ قدمی که کفار را به خشم بیاورد بر نمیدارند، و از دشمن رنج و جراحتی به آنها نمیرسد، إِلاّ کُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صالِحٌ، پس تکتک تشنگیها و گرسنگیها و قدمهایی که برمیدارند و جراحاتی که میخورند، اینها همهاش عمل صالح نوشته میشود. در تعریف باقیات الصالحات گفتیم که عمل صالحی است که به نفع انسان بماند. این آیه هم مصادیقش را گفت، حالا تعریف عمل صالح چیست؟ در روایت هست، قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم : لَا قَوْلَ إِلَّا بِعَمَلٍ وَ لَا قَوْلَ وَ عَمَلَ إِلَّا بِنِیَّهٍ وَ لَا قَوْلَ وَ عَمَلَ وَ نِیَّهَ إِلَّا بِإِصَابَهِ السُّنَّهِ. عملی نیست مگر سهتا رکن داشته باشد. اول اینکه نیتش الهی باشد، دوم اینکه با سنت مطابقت داشته باشد، نمیتوانم دزدی کنم و بروم انفاق کنم، انفاق همراه با تقوا ارزش دارد، یک نفری بود که دزدی میکرد و انفاق میکرد، این را خدا قبول نمیکند، نیت خوب تنها کفایت نمیکند و قبول نمیشود. گاهی نیتها خوب است و مطابق با سنت نیست، یعنی من در آوردی است، این عمل صالح محسوب نمیشود. اگر اقتدا بکنیم به سیره و سنت و نیت هم خوب باشد، این میشود عمل صالح، سوم نکته لطیفی است که بعضی از بزرگان گفتهاند و آن این است که باید رعایت اولویتها هم صورت بگیرد تا عمل صالح محسوب شود. اگر کسی وظیفهاش نجات دادن یک نفس محترمه است، و نفس محترمی دارد غرق میشود، این نمیتواند نماز بخواند، باید برود نجاتش بدهد، باید عندالتزاحم، اهم و مهم را رعایت کرد. این میشود عمل صالح.
والسَّلامُ علیکُم وَ رَحمه اللهِ و برَکاتُه
اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد