سلوک علوی – جلسه بیست و چهارم

 

سلوک علوی پنجشنبه ۱۴ مرداد ۱۳۹۵

أعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیمِ
بِسمِ اللهِ الرَّحمَنِ الرَّحیم

 

وَ بِه نَستَعین، إنَّهُ خَیرُ نَاصِرٍ وَ مُعینٍ وَ صَلَی اللهُ عَلَی سَیِّدِنا وَ نَبیِّنَا مُحَمَّدٍ وَ عَلَی آلِهِ الطَّیِّبینَ الطَّاهِرینَ المَعصُومینَ وَ لَعنَهُ الله عَلَی أعدائِهِم أجمعین. رَبِّ أدخِلنی مدخل صدقٍ وَ أخرِجنی مُخرجَ صِدقٍ وَاجعَل لی مِن لَدُنکَ سُلطاناً نَصیراً.

اخلاص و اصلاح نیت
یکی دو جلسه گذشته بحث ما در باره ی اخلاص و اصلاح نیت و رهایی از ظلمات شرک بود.
در بیانی از امیر المومنین علی (ع) بود که فرمود: «من اصلح سریرته اصلح الله علانیته»
هر کس باطن خودش را، ضمیر خودش را، سر خودش را اصلاح کند، خدا ظاهر او را اصلاح می‌کند.
روش صحیح اصلاح ظاهر
ظاهری ارزش دارد که برخواسته از باطن باشد، اگر باطن اصلاح شد، ظواهر هم درست می شود، ولی اگر ظاهر درست شد معلوم نیست بواطن همیشه درست بشود.
گاهی می شود ظاهر سازی کرد ولی ظاهرها همیشه تضمین نمی‌کند که باطن خوب شود، باطن اگر اصلاح شد، تضمین می‌کند که ظاهر هم خوب شود.
چرا؟ چون اگر کسی باطنش خوب باشد، به فکر کسب رضای پروردگار است، برای او سوال پیش می‌آید، دغدغه پیش می‌آید که خدا دوست دارد زندگی من چگونه باشد؟ سبک زندگی من چگونه باشد؟ برای او اهمیت پیدا میکند امر پروردگار، دستور پروردگار. بنابراین این اهمیت دارد که ما به فکر اصلاح سبک زندگی و روش باشیم، ظواهر زندگیمون خوب باشد ولی روش منطقیش این است که از باطن شروع بشود.
اصلاح ظاهر از طریق باطن یک اصلاح ریشه دار است، ولی اصلاح از طریق ظاهر معلوم نیست نتیجه بدهد یا ندهد، اینکه میگویم معلوم نیست، چون گاهی نتیجه می‌دهد، گاهی، ظاهر خوب کمک می‌کند به باطن.
برخورد اسلام با منافق
مثل اینکه یک نفری نفاق دارد، ولی اسلام اجازه می‌دهد که بیاید تو جمع مسلمین، بیاید تو جمع مومنین، چرا که اینها می آیند و آرام آرام تاثیر میگیرند، پیچیدگی تربیت اسلامی در همین است، یعنی سد نمی‌کند ایمان ظاهری را، چون امید است که این ایمان ظاهری منجر به ایمان باطنی شود، اما آن چیزی که دارای تضمین است، ایمانی است که از باطن شروع بشود، راه صحیح و اصلی همین است، ریشه باشد امید جوانه و رشد آن هست، ولی اگر ریشه نباشد معلوم نیست دوامی داشته باشد یا نه.
روش تربیت فرزندان
خب! لذا ما باید در تربیت هایمان اصلاح باطن را ملاحظه کنیم. یعنی ما دختر بچه ای را می‌گوییم حجابت را رعایت کن در حالی که او هنوز سهمی از معرفت و شناخت برای حجاب خوب ندارد، یا می‌گوییم نمازت را اینگونه بخوان در حالی که هنوز به دلیل کودک بودن سهمی از اصلاح باطن ندارد.
این گفته ها با هدف عادت سازی گفته می شود و نباید به همین مقدار اکتفا کرد و همینطور که سن کودک افزایش پیدا میکند باید این معارف را عمیق کرد، آن وقت است که که واکسینه می شود، یعنی این ظواهر دوام پیدا خواهد کرد. قرآن همه جا می‌گوید: آمنوا و عملوا الصالحات، صحیح و درست این است که عمل صالح مولود ایمان باشد، نه اینکه ابتدا عمل صالح باشد سپس ایمان .
ما چاره ای نداریم جز اینکه در تربیت ابتدا به دلیل کودک بودن و نداشتن درک صحیحی از ایمان، ریشه ها و معارف؛ به ظواهر تاکیید کنیم تا فرزند انس بگیرد با جریان مذهبی، یعنی با مسجد، حجاب و جریان مذهبی مأنوس شود، اما نباید به همین ظواهر اکتفا کرد و دلخوش بود، باید به همان اندازه که سن او افزایش پیدا میکند این ظواهر را هم عمیق کرد و با بیان معارف ایمانش را ریشه دار کرد .
چون خیلی وقت ها این ظواهر فریب دهندست، لذا می‌بینید خیلی ها تا وارد دانشگاه می‌شوند و از محیط خانواده و مذهبی جدا می شوند، چادر ها سست می شود و ریش ها را باد میبرد! به دلیل اینکه ریشه در باطن نداشته، البته نمی‌گوییم که اگر کسی باطنش خوب نیست برود و ریشش را بتراشد، ولی می‌گوییم نباید به این اکتفاء کرد و باید نیت ها و معرفت ها را عمیق کرد ، این روش صحیح است.
چه کسانی وارد بهشت می شوند؟
جالب است که! امیر مومنان(ع) می فرمایند: ان الله سبحانه یدخل بصدق النیه و سریره الصالحه من یشاء من عباده الجنه: خدا با نیت صادق و باطن شایسته آدمها را وارد بهشت می کند، یعنی خداوند فریب ظاهر را نمی خورد، من با عمامه و عبا و این ظواهر ممکن است بتوانم برا مدتی خلق خدا را فریب دهم ولی خداوند را نمی شود فریب داد
در خطبه ای داریم که امیر مومنان می فرمایند: لا یخدع الله عن مرضاته : سر خداوند کلاه نمی رود! سر خلق خدا را هم موقتا می شود کلاه گذاشت، چون بالاخره روزی این پرده کنار می رود، نمونه هایش را در طول این سی سال دیدید که چگونه بر ملا شدند، مگر کسانی که توبه میکنند و می خواهد باطنشان را درست کنند خداوند آبروی آنها را نمی برد.
فواید باطن خوب
آنوقت یکی از فواید این باطن خوب ذکاوت است، کیاست و تیزبینی است، اینکه گفته اند: اتقوا فراسه المومن وفانه ینظر بنور الله: مومن با نور خدا نگاه می کند، بصیرت دارد، علتش صداقت است. صداقت بصیرت می آورد.
دقت بفرمایید این بیان ارزشمند امیر مومنان را که در خطبه ی ۴ می فرمایند: مازلت انتظر بکم عواقب القدر: از همان ابتدا منتظر عواقب خیانت و پیمان شکنی شما بودم، یعنی من می‌دانستم شما چکونه انسانهایی هستید، ولی مرد خدا، ولی خدا به رو نمی آرد، آبروی کسی را نمی برد با کرامت برخورد میکند، فرصت توبه را از آدمها نمی گیرد، بلکه فرصت اتمام حجت را ایجاد می کند
فرمود: اتوسمکم بحلیه المغترین: علامت انسانهای فریب خورده را در چهره های شما می دیدم
توسم: از وسم یعنی داغ نهادن، از طریق علامتها پی بردن، مردان الهی اینگونه هستند. بعد فرمود: سترنی عنی جلباب الدین: اینکه من به رو نمی آوردم، تکلیف و پوشش دینی بود بین من و شما که باعث شد به رو نیاورم، ولی و بصرنیکم صدق النیه: آن چیزی که مرا نسبت به شما بصیر کرد از ابتدا، نیت صادق بود. به هر حال مردان خدا دید باطنی پیدا می‌کنند و به همین راحتی فریب نمی خورند.
در بیان حالات آیت الله العظمی بهجت(رضوان الله علیه) فرزندشان گفته اند که ایشان بسیار قلب رئوفی داشت، گرفتار می‌دید، مضطر می‌دید نالان می‌دید، دلشان به رحم می آمد، اما با همین قلب رئوف گاهی کارهایی می کرد که برای ما هضم و فهمش دشوار بود، مثلا میدیدم افرادی می امدند و جزع وفزع می کردند و گریه، ولی آقا بی اعتنا است، در یک موردی فردی آمد و بسیار گریه کرد و گفت من ۲۰۰ هزار تومان نیاز دارم و آقا گفتند که بهش ۲ هزار تومان بدهید، برای ما خیل دشوار بود اما بعدا فهمیدیم که این شخص کلاش بوده و دروغ می گفته است ، یعنی این دید باطنی ایجاد می شود.
در حالات آیت الله میلانی بیان می کنند که طلبه تعرف می‌کرده است من یک رفیق هم حجره ای داشتیم و در روز نیمه شعبان خواستیم برای دیدن آیت الله العظمی میلانی برویم چون ایشان هدیه میدادند، رفیقم را از خواب بیدار کردم و گفتم برویم برای گرفتن هدیه، این دوست ما نمی آمد و من اصرار کردم و بردمش، با هم رفتیم و بعد از گرفتن هدیه آیت الله میلانی رفیق من را صدا زد و چیزی در گوشش گفت، این قضیه گذشت و آیت الله میلانی به رحمت خدا رفتند، من دیدم که رفیقم بسیار گریه می‌کند، و جریان روز نمیه شعبان را تعریف کرد، گفت آن روز آیت الله میلانی من را صدا زد و گفت: تو این مجالس با این وضعیت(حالت جنب)شرکت نمی کنند.))
یعنی آیت الله میلانی نگاه به چهره ی ایشان که کرده است فهمیده ایشان بدون غسل در این جلسه ی مقدس آمده است. این خاصیت مردان خدا است که دارای دید باطنی میشوند و دیر فریب می خورند، امام خمینی (ره) هم از اولیاء بودند، نمونه دیگر شهرام جزایری! به همه کمک کرد ولی وقتی کمک هاش به دفتر رهبری رسید ایشان گفتند بررسی کنید، و جزایری لو رفت، این صدق النیه است که کمک میکند تا انسان فراست پیدا کند، خداوند دست انسان را می گیرد .قرآن از آن تعبیر به فرقان کرده است: یعنی یک نیروی باطنی که تشخیص می‌دهد بین حق و باطل و انسان خودش هم نمی داند که چگونه! اینها آثار صداقت در نیت است.
روش شناخت خلوص
برای اینکه ما بدانیم چقدر خالص هستیم یا نه و همچین انسانها را بشناسیم، امیرمومنان انسانها را ۴ دسته تقسیم می‌کنند(در مقام سرزنش) البته دسته ی دیگری را که خالص هستند را هم معرفی میکنند ولی در این ۴ دسته ای که حضرت علیه السلام افراد را سرزنش میکند، یک دسته را اینگونه تعریف می‌کند: منهم من یطلب الدنیا بعمل الآخره و لایطلب الآخره بعمل الدنیا: بعضی ازین مردم کسانی هستند که دنبال دنیا هستند با عمل آخرت ولی دنبال آخرت نیستند با عمل دنیا؛ یعنی حضرت علیه السلام میفرمایند ما دو دسته عمل آخرت مثل حج رفتن ، نماز خواندن، زیارت رفتن، قرآن خواندن و عمل دنیا مثل: پول درآوردن، تفریح رفتن، ازدواج کردن، ورود به مسائل سیاسی و …
حضرت علیه السلام انسان ناخالص را کسی تعریف میکند که با اعمال به ظاهر مذهبی که عمل اخروی به حساب می آید دنبال دنیا است، همین انسان وقتی که عمل دنیوی انجام می دهد دنبال آخرت نیست؛ اما مرد خدا عمل دنیوی و اخروی را برای آخرت انجام میدهد، یعنی همیشه غایت را می بیند، و این غایت هم برای او ۵۰ سال نیست، در بیانی امیرمومنان می فرمایند: مومن چشمش عبور می کند از این دنیا، وراء دنیا را می بیند، کوردل فقط همینجا را میبیند.
علامت های انسان ریاکار
و سپس امیر مومنان علیه السلام برای این طیف ریاکار مقدس مآب علامتهایی را ذکر می‌کنند:
۱٫ قد طامن من شخصه: این افراد خیلی خودشان را پایین می آورند و متواضع نشان میدهند، چون میخواهند ظاهر سازی کنند.
۲٫و قارب من خطبه: قدمهایشان را بسیار شمرده و نزدیک به هم برمیدارند!
۳٫و شمّر من ثوبه: دامنش را بالا میدهد!
چه کسانی که لباسهایشان را بالا میدهند؟ کسانی که میخواهد بسیار ظاهر سازی کنند و این تعبیر کنایه در همه ی امور است.
فردی بود که نسبت به بیت المال بی اعتنا بود، این شخص دو تا خودکار داشت، یکی برای کارهای شخصی و دیگری برای بیت المال، مسائل ریز را رعایت میکرد ولی به صورت کلان از بیت المال برداشت می‌کرد.
یا نمونه ی دیگری را ، با ظاهری مذهبی و بسیار خوشتیپ دزدیهای شیک و مجلسی انجام میداده است و دستگیر شد، در بیان اهمیت اقتصاد مقاومتی مقاله مینوشته است!! شعار اقتصاد مقاومتی می داده است و برای خودش حق الجلسه ۲۵ میلیون گذاشته است! لذا امیر مومنان فرمود: من بر شما نمیترسم از کافر و مومن، چون ظاهر کافر سبب می شود که شما حواستان جمع باشد و فریب نخورید، مومن را هم ایمانش نگاه میدارد، من بر شما میترسم از منافق، چرا که با ادبیات شما سخن میگوید ولی عملش چیز دیگری است.
۴٫ زخرف من نفسه للامانه: خودش را به گونه ای جلوه می دهد که مردم امانتشان را به او بدهد. امانت گرفتن یعنی بار بر دوش انسان بیاید، مسئولیت را پذیرفتن، ولی این شخص ظاهر سازی می‌کند .
سپس امام علیه السلام در ادامه فرمودند:واتخذ صدق الله ذریعه الی المعصیه: اینکه خدا آبروی او را نمیبرد و پرده بر کارهای او انداخته است سبب شده تا او به جای توبه سوء استفاده کند در جهت منافع خودش.
نحوه ی انجام اعمال دنیوی و اخروی
ما هم باید بررسی کنیم تا بدانیم از کدام طیف هستیم، آیا در اعمال دنیوی دنبال آخرت هستیم یا نه؟ چون معمولا اگر حساسیتی بین مذهبیون باشد برای نماز و حج است، ولی اگر انسان عادت نکند حساسیت دینی را در همه ی امورش نداشته باشد ناخودآگاه در نمازش هم نمیتواند این حساسیت را اعمال کند. مگر می‌شود در اعمال روزمره مثل نام گذاری فرزند، خرید کالا، مسائل اقتصادی و …. خدا را درنظر نگیریم بعد در نماز این حساسیت را داشته باشیم؟!
در تمام شوون باید خدا محور باشیم، این روش دیر جواب میدهد، ولی با نتیجه رسیدن انسان را بیمه می‌کند. چون ما عادتهایی داریم که در مسائل روزمره به کار میگیریم و اگر در آنها همیشه غیر خدا را در نظر بگیریم در مواردی هم که بسیار تاکیید شده مثل حضور قلب در نماز، نمیتوانیم این حساسیت را اعمال کنیم.
یکی از علامتهای انسانهای ریاکار در حکمتی از امیر مومنان علیه السلام اینگونه بیان شده:
..یخشی الخلق فی غیر ربه، ولا یخشی ربه فی خلقه… از کسانی نباش که میترسند از خلق، اما در غیر پروردگار، و از خدا درباره ی مردم نمی‌ترسند.
اینکه میگوید از خلق می‌ترسند اما در غیر پروردگار یعنی از خلق میترسند ولی نه در آنجا که خداوند میگوید، ترس اینها دارای جهت الهی نمیباشد، بلکه چون فکر میکند که عزت و روزیش در دست مردم است، به عبارتی نقشی مانند خدا برای آدمها قائل است، و الا خداوند میگوید درباره یتیم و مظلوم باید ترسید، مراقب باشی که نرنجانی آنها را، دلشان را نشکنی، یا اگر سر کار با حقوق مردم دارید. و اینکه میگوید از خدا درباره ی مردم نمیترسند یعنی وقتی انسان اخلاص نداشته باشد دارای ترسهای نابجا است، یعنی جایی که باید بترسد نمی ترسد و جایی که نباید بترسد می ترسد!
از تحریم دشمن میترسد، ولی ازینکه مومنین، شهدا و ارزشها مورد بی اعتنایی قرار بگیرند نمیترسد، اگر اخلاص باشد و وجود انسان خدایی بشود، هم شوق انسان، هم آرزو و رغبت هاش، ترسها و غصه هاش رنگ و بوی الهی پیدا میکند، از علامتهای انسانهای خالص این است که تحت تاثیر سرزنش قرار نمیگیرند، امیرمونان در آخر خطبه ی قاصعه چندین ویژگی برای اهل بیت و از جمله خودشان میگویند، که یکی از آنها اینست: ما از آن کسانی هستیم که(لایخافونهم لومه لائم) سرزنشها ما را نگاه نمیدارد. وقتی روح ضعیف و حقیر باشد و به خلوص باطن دست پیدا نکرده باشد، نگاه دیگران انسان را باز میدارد، نگاه پر از تحقیر دیگران، زبان دیگران روی انسان اثر میگذارد، ولی وقتی انسان عظمت پیدا می‌کند، هرگز!
گاهی انسان را در غل و زنجیر می‌کنند تا حرکت نکند، ولی گاهی دست و پای انسان آزاد است ولی در خود توان حرکت نمیبیند، این برای زمانی است که روحش حقیر است و نگاه و سرزنش های دیگران بر بروی او اثر میگذارد، و این از نشانه های عدم اخلاص است، و الا فقط رضایت خداوند را شاخص قرار میدهد و سعی میکند تحت تاثیر سرزنش قرار نگیرد چنانکه تحت تاثیر تشویق قرار نگیرد! بچه ها با تشویق حرکت می کنند و با سرزنش میخ کوب میشوند، انسانهایی که بزرگ شده اند نباید اینگونه باشند باید مراقب باشند اگر کاری را انجام میدهد باید ببیند نظر خداوند چیست، مگر اینکه با واسطه بفهمد که خدا میگوید به سرزنشها توجه کن، اگر ثابت شد که خدا می‌گوید به رضایت خلق خدا توجه کن اشکالی ندارد، مثلا خدا میگوید تا جایی که ممکن است همسرت را راضی کن، تاجایی که بندگی لطمه نمیزند، یا به مسئولین میگوید رضایت مردم را جلب بکنید، البته در چهارچوب حق و حقیقت.
کسب رضایت خلق یا پروردگار
توجه به خلق دو رقم است: توجه آلی، توجه استقلالی؛ یعنی گاهی به خاطر خدا به خلق توجه میکنم، حد و ضرورت آن هم همان اندازه است که خدا وند میگوید، شما ازی این آیه چه می فهمید: یا ایها النبی لم تحرم ما احل الله لک تبتغی مرضات ازواجک: ای پیامبر ص چرا حلال خداوند بر خودت حرام می‌کنی؟به دنبال کسب رضایت زنی؟!
این نشان میدهد که پیامبر ص به دنبال کسب رضایت زن بوده است، یعنی رضایت خلق خدا را میخواسته است، با وجود اینکه پیامبر ص مخلص الهی است، یعنی مفروق عنه است که تا جایی ک میشود رضایت انسانها را جلب کنیم به شرط اینکه رضایت خدا را از دست ندهیم.
در مسائل سیاسی هم همین روش را امیرمونان علیه السلام به مالک اشتر با بیان سه معیار برای تصمیم گیری صحیح میدهند، می‌گویند: ولیکن احب الامور الیک، اوسطها فی الحق، اعمها فی العدل و اجمعها لرضی الرعیه
چه قدر زیبا! اولین معیار را میفرمایند: اوسطها فی الحق: ببین کدام کار به حق نزدیکتر است، به دستور خداوند نزدیکتر است، کدام کار مطابق صراط و بر روی مرز بندگی است؟
معیار دوم فرمود: اعمها فی العدل: ببین کدام تصمیم است که عدالت را بیشتر میگستراند، گاهی منافع ۱۰ درصد را تامین میکند گاهی ۹۰ درصد، دومی را اخذ کن؛
و سومی را فرمود: اجمعها لرضی الرعیه: کدام تصمیم هست که رضایت را بیشتر جلب میکند. آنوقت این سه ملاک تصمیم را تعدیل میکند، اگر مردم گفتند که شرابفروشی آزاد باشد چون با ملاک اول نمیسازد حاکم زیر بار نمیرود، ولی اگر مردم گفتند که این بلوار اینگونه باشد، و این با حقو عدل در تضاد نیست و به گروه دیگری هم صدمه نمیزند، باید باب دل مردم راه رفت، مسئولین نوکر مردم هستند، و درخدمت آنها هستند ولی نباید این نوکری نباید به نوکری خداوند متعال لطمه بزند.
این قانون همه جا است، درباره ی پدر و مادر هم همینگونه است، فرمود: وا ن جاهداک علی ان تشرک فی مالیس لک به علم فلا تطعهما؛ پدر و مادر اینقدر اهمیت دارند که خداوند می فرماید به آنها أف نگویید حتی اگر کافر و مشکرک باشند، ولی میگوید اگر پدر و مادرت تلاش کردند تا تو مشرک بشوی و بندگی خدا را از دست بدهی، آنها را اطاعت نکن، منتهی با لطافت.
نتیجه ی اخلاص
اخلاص رابطه ی ما را با خلق خدا تنظیم می‌کند، ولی اگر اخلاص نباشد انسان گیج میشود، هم باید دل مادرخانم را به دست آورد هم دل پدر زن را هم پدر ومادر خودت را، هم بچه ها را، هر کسی توقع دارد و وجود انسان پراکنده می شود، ولی اخلاص وجود انسان را کانالیزه میکند و تمام تلاش در یک سو قرار میگیرد، و به انسان آرامش میدهد، والا تمیتوان آرام بود چون هر کسی یک چیزی میخواهد، زن، فرزند، دوستان، اقوام، اگر مدیریت داشته باشی شاگردان و مردم هم اضافه میشوند، ولی اگر اخلاص باشد همه چیز در طول رضایت خداوند قرار میگیرد.
روح انسان مانند رودخانه است، هر چه شعبه بیشتر درست کنی قدرتش کمتر میشود، هر چه در یک مسیر قرار بدهی قدرتش بیشتر می شود، یعنی همه چیز را تحت عبودیت پروردگار قرار بده، فقط دنبال رضایت خداوند باش، و اگر در این مسیر رضایت خلق را هم به دست آوردی چه بهتر، ولی اگر نشد، نشد!
لذا در زیارت امین الله داریم که: محبوبه فی ارضک و سمائک؛ یعنی خدایا مرا محبوب کن، ولی هم در زمین و هم در آسمان، اگر تعارض شد بین محبوبیت زمین و آسمان، محبوبیت در آسمان را انتخاب میکنم، ولو اینکه مردم همه سرزنش کنند، ولی اگر میتواند با هم جمع کند محبوبیت در زمین و آسمان را، چه بهتر، این خوب و ایده آل است
ولی اگر نمی‌شود، رضایت خداوند را به دست آورد، رضایت مردم یک روزی جمع خواهد شد.
ایام شهادت امام جعفر صادق علیه السلام است، حضرت علیه السلام در لحظات آخر عمر شریفشان اقوام را جمع کردند و تذکری دادند درباره ی نماز، فرمودند: کسی که نماز را سبک بشمارد شفاعت ما به آنها نمیرسد. سبک شمردن نماز یعنی خداوند در چشم ما کوچک است، و بخواهی یا نخواهی دچار ریا میشوی، و مشرک را هم نمیشود شفاعت کرد، شفاعت نمیکنند، بکنند هم نمی‌رسد!
خدایا به حق محمد و آل محمد ما را در دنیا و آخرت از شفاعت امام صادق علیه السلام محروم نفرما.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *