محفل سلوک علوی جلسه ۱۳۹۴/۱۲/۲۰ مسجد و حسینیه العلی
بِسمِ اللهِ الرَّحمَنِ الرَّحیم
أعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیمِ
موضوع: فلسفه آزمایش بندگان توسط پروردگار
بِسمِ اللهِ الرَّحمَنِ الرَّحیم، وَ بِه نَستَعین، إنَّهُ خَیرُ نَاصِرٍ وَ مُعینٍ وَ صَلَی اللهُ عَلَی سَیِّدِنا وَ نَبیِّنَا مُحَمَّدٍ وَ عَلَی آلِهِ الطَّیِّبینَ الطَّاهِرینَ المَعصُومینَ وَ لَعنَهُ الله عَلَی أعدائِهِم أجمعین. رَبِّ أدخِلنی مدخل صدقٍ وَ أخرِجنی مُخرجَ صِدقٍ وَاجعَل لی مِن لَدُنکَ سُلطاناً نَصیراً. إلهی انطِقْنی بالهُدی و اَلْهِمْنِی التَّقوی و وَفِّقْنی لِلَّتی هی اَزْکی.
خداوند انشاءالله این جلسات را منشأ تحول در افکار و حالات و رفتار و سبک زندگی ما بگرداند و ذخیره قبر و قیامت ما قرار بدهد صلوات دوم را بلندتر مرحمت بفرمایید، «اللّهمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم»
فلسفه آزمایش الهی
جلسه گذشته عرض کردیم امیرالمؤمنین فرمودند خدا آدم را فرود آورد در «دَارِ الْبَلِیَّه» اینجا سرای آزمایش است و توجه به این مطلب جواب بسیاری از سوالات را برای انسان روشن میکند، اولا خداوند آزمایش میکند نه از باب اینکه نمیداند ما چه چیزی را پنهان کردهایم، او ضمیر ما از سر ما باخبر است، فرمود «لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلا» هم قرن این را گفته هم امیرالمؤمنین مکررا در نهجالبلاغه دارد که به این مطلب استناد میکنند، خدا دارد آزمایش میکند تا مشخص بشود که چه کسانی عمل نیکوتری دارند، اصلا فرمود فلسفه خلقت همین است «خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاهَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلا»
با چه آزمایش می شویم؟
حالا سوال این است که خدا با چه چیزی آزمایش میکند؟ یکی از آن موارد با آدمهایی که سر راه ما قرار میگیرند، در نامه ۵۵ داریم، نامه امیرالمؤمنین به معاویه هست که حضرت فرمود که «فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ قَدْ جَعَلَ الدُّنْیَا لِمَا بَعْدَهَا» فرمود خدا دنیا را برای مابعدش قرار داد، یعنی اینجا یک مدت موقت هستیم، تمام نمیشود، زندگی به اینجا ختم نمیشود، این دنیا برای مابعدش است، مقدمهی سرای بزرگتری است، اینجا گذرگاه است، قرارگاه نیست، بعد فرمود «وَ ابْتَلَى فِیهَا أَهْلَهَا» خدا در این دنیا اهل دنیا را آزمایش کرده، «لِیَعْلَمَ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلا» باز دوباره اینجا هم فرمود تا روشن شود از بین مردم چه کسانی عمل نیکوتری دارند، آنوقت فرمود «وَ لَسْنَا لِلدُّنْیَا خُلِقْنَا» برای دنیا آفریده نشدهایم، «وَ لَا بِالسَّعْیِ فِیهَا أُمِرْنَا» ما امر نشدهایم که برای دنیا تلاش کنیم، به ما گفتند تلاش کنید، اصلا امیرالمؤمنین آدمها را سه دسته میکند، یک دسته را فرمود «سَاعٍ سَرِیعٌ نَجَا» اهل سعی هستند، اهل سرعت هستند، فرمود اینها نجات پیدا میکنند، یک دسته را فرمود «وَ طَالِبٌ بَطِیءٌ رَجَا» میخواهند ولی کند هستند، فرمود اینها امیدوار باشند، سعی داشتن، تلاش داشتن خوب است، منتها جهت مهم است، قرآن میگوید «إِنَّ سَعْیَکُمْ لَشَتَّى» سعی آدمها پراکنده است، هرکسی یک جهتی دارد تلاش او، اگر تلاشهای انسان برای دنیا نباشد، محدود به دنیا نباشد، این تلاشها ارزشمند است، همه دارند تلاش میکنند، همه میدوند، امیرالمؤمنین فرمود همه زاد و توشه برمیدارند، بعضیها برای دنیا برمیدارند، بعضیها برای آخرت برمیدارند، دنیا دار تزود است، دار تلاش است، اصلا آزمایش میشویم که تلاش میکنیم یا نه ولی فرمود «وَ لَا بِالسَّعْیِ فِیهَا أُمِرْنَا» ما امر نشدهایم که برای دنیا تلاش کنیم، این باخت است، این ضرر است، میدانید چرا؟ چون تمام تلاشهای انسان به بنبست میرسد، یعنی میرود از این دنیا و هیچ چیز را نمیتواند با خودش ببرد، جز آنچه را که بر جانش حک شده است، هرچه که در جانمان هست همان است دیگر، بقیه را نمیشود برد، حتی جسمش را آدم با خودش نمیبرد، جسم انسان جزو ماترک انسان است، جان انسان، بنابراین امیرالمؤمنین میگوید امر نشدهایم برای سعی در دنیا، در دنیا امر نشدهایم که سعی کنیم برای دنیا، سعی ما باید جهتی نامحدود داشته باشد که در یک مدار باطل قرار نگیریم، وقتی میمیریم احساس باخت نکنیم، یکی از آرزوهایمان باید همین باشد که شاد از این دنیا برویم، نه با اضطراب، هرچه به مرگ نزدیکتر میشویم شادتر، چقدر قشنگ است این جمله امام که فرمود با دلی آرام و ضمیری شاد از دنیا میروم، خیلی قشنگ است، در زیارت امینالله هم همین را میگوییم، مشتاقه الی فرهه لقائک، وقتی انسان وظایفش را انجام داده، بارش را بسته، میداند خدا هم مهربان است، آرامش پیدا میکند انسان؛ خب، آنوقت فرمود «وَ إِنَّمَا وُضِعْنَا فِیهَا لِنُبْتَلَی بِهَا» ما را اینجا قرار دادهاند تا آزمایش کنند، آزمایش بشویم به وسیله دنیا، یکی از آن مصادیقش به معاویه فرمود «وَ قَدِ ابْتَلَانِی اللَّهُ بِک» معاویه خدا دارد منِ علی را با تو آزمایش میکند، «وَ ابْتَلَاکَ بِی» خدا دارد تو را با من آزمایش میکند، یعنی با هر انسانی که برخورد میکنیم این میشود وسیله آزمایش ما، بنابراین همسران ما، فرزندان ما، دوستان ما، همسایههای ما، اینها همه وسیله آزمایش ما هستند.
بعضیها زن بداخلاق دارند، بعضیها شوهر بداخلاق دارند، بعضیها فرزندان بدجنسی گیرشان میآید، علماء، حضرت نوح را شما ببین چه کشید، چقدر سخت است برای پیامبر خدا که همسرش کافر میشود، فرزندش کافر میشود، آن چیزی که مهم است این است که انسان وظیفهاش را انجام بدهد، ما هم با خوبها آزمایش میشویم، هم با بدها، امیرالمؤمنین میگوید معاویه من دارم با تو آزمایش میشوم، تو هم داری با من آزمایش میشوی، یعنی معاویه با شخصیت نورانیای مثل امیرالمؤمنین دارد آزمایش میشود، امیرالمؤمنین با یک انسان پلید و ظلمانی مثل معاویه دارد آزمایش میشود، اینها همهاش آزمایش است، آن چیزی که دل انسان را آرام میکند و به انسان انگیزه میدهد که اعتراض نکند و بداند حکمت است، همین بحث آزمایش است، خدا دوست دارد اینطور آزمایش کند و کسی هم نمیتواند به خدا بگوید من را اینطور آزمایش کن، دست خودش است، هرکسی را یک جور آزمایش میکند.
داشتن حجت در آزمایش
بعد فرمود «فَجَعَلَ أَحَدَنَا حُجَّهً عَلَى الْآخَر» خدا یکی از ما را حجت بر دیگری قرار داد، یعنی آن کسی سرافراز است در آزمایش با آدمها که برای نوع برخوردش حجت داشته باشد، یعنی بدهکار به طرف نباشد، طلبکار باشد، گاهی همسر ما کم میآورد، گاهی فرزند ما کم میآورد، گاهی پدر آدم کم میآورد، مهم این است که من حجتی علیه او داشته باشم نه به نفع او که من روز قیامت بدهکار باشم، امیرالمؤمنین دلش به این گرم است، میگوید من حجت بر تو هستم، یعنی حضرت حجت را تمام کرد، شما نگاه کنید نامههایی که حضرت به معاویه نوشتهاند، آنقدر دلسوزی میکنند، آنقدر خیرخواهی میکنند، از معاویه ناامید نیست، مکرر حضرت موعظهاش میکنند، میگویند توبه کن، برگرد، این ریسمانی که شیطان به گردنت انداخته این را بکن، حجت را تمام میکنند اولیاء خدا، آن چیزی که مهم است اگر با افراد ناشایست برخورد کردیم مهم این است که ما حجت داشته باشیم، آنها حجت نداشته باشند، آنها نگویند این بد برخورد کرد من لجبازی کردم، آنها نگویند این کوتاهی کرد، برای فرزندمان یک کاری بکنیم که نتواند بگوید پدرم کوتاهی کرد، اگر کوتاهی نمیکرد من بهتر میشدم، من اینطور نمیشدم، فرمود «وَ لَا یَکُنْ أَهْلُکَ أَشْقَى الْخَلْقِ بِک» مبادا خانواده تو به خاطر تو شقی بشوند و الا آدمها آزاد هستند، فرزندان ما آزاد هستند، اصلا خودشان باید انتخاب کنند، آنها هم دارند آزمایش میشوند، نمیشود به هیچکس تحمیل کرد، اصلا دین تحمیلی در آن ارزش نیست، او هم باید انتخاب بکند، من باید وظیفهام را انجام بدهم، بنابراین در برخورد با بدها هم ما داریم آزمایش میشویم، گاهی همسایههایمان بد هستند، با همسایه بد باید چکار کرد؟ گفتند تحمل کنید. اذیت نکنید، اذیت را تحمل کنید، «و تحمّل الأذى» خوب همسایه داری کردن. و اولیاء خدا همینطوری خیلیها را متحول کردند، امام حسن مجتبی یک شامی را دید، شامی شروع کرد به فحش دادن، حضرت با اخلاقش طرف را عوض کرد، با تحملشان، به مادرشان، خیلی از ما معمولا نسبت به مادرمان خیلی حساس هستیم، نسبت به همسرمان خیلی حساس هستیم، شما ببینید جریان شهادت حضرت زهرا را، امیرالمؤمنین مظهر غیرتالله است، با همسرش اینقدر کم لطفی و نامهربانی و جنایت میکنند، بعد با همینها همکاری میکند، خیلی عجیب است، ما یک کسی کمی بهمان بدی میکند دیگر او را نمیتوانیم ببینیم، سایهاش را میخواهیم با تیر بزنیم، ولی ببینید امیرالمؤمنین بعد از این اتفاقات تلخی که برای همسرش افتاده بعد ببینید چطور با خلفا همکاری میکند، مهم این است که ما در برخورد با بدها، ما کم نیاوریم، کم آوردن ما بد عمل کردن ماست، کم آوردن ما این است که نه دنیا داشته باشیم، نه آخرت داشته باشیم، به هرحال این یکی از آن موارد آزمایش است.
آزمایش با زیر دستان
مورد دیگر آزمایش با زیردستان است، گاهی آدم مدیر میشود، گاهی معلم میشود، با زیردستانش هم آدم آزمایش میشود، امیرالمؤمنین به مالکاشتر بعد از اینکه فرمود دلت را نسبت به این زیردستها مهربان کن، ولو مسلمان نیستند، فرمود اینها دو دسته هستند، یا برادر دینی هستند، یا انسان هستند، بعد فرمود که «وَ قَدِ اسْتَکْفَاکَ أَمْرَهُمْ وَ ابْتَلَاکَ بِهِم» مالک مواظب باش، خدا از تو خواسته که امر اینها را کفایت کنی، بعد فرمود خدا تو را با این زیردستها دارد آزمایش میکند، مدیریت، مسئولیت، زیردست داشتن این آش دهانسوزی نیست، تو داری با اینها آزمایش میشوی، تو باید کافی امور اینها باشی، «اسْتَکْفَاکَ أَمْرَهُمْ» یعنی یک معلم، یک مدیر، هرکسی زیردست دارد، یک کارخانهدار، مدیرکل یک اداره، به خدا میگوییم «یَا کَافِیَ الْمُهِمَّات» است، ولی این وسیله خدا باید باشد، فرمود خدا از تو خواسته که امر اینها را کفایت کنی، نمیتوانی نسبت به اینها بیتفاوت باشی، بگویی به من ربطی ندارد که متاسفانه این مرض و بیماری در جامعه ما رو به گسترش است، بسیاری از آدمها بیتفاوت هستند، خودشان را مسئول نمیدانند نسبت به زیردستان.
آزمایش با فقر و رفاه
آزمایش میشویم با فقر و تنگدستی و با رفاه، هردو آزمایش است، فرمود «وَ قَدَّرَ الْأَرْزَاقَ» خدا روزیها را اندازه میگیرد، «فَکَثَّرَهَا وَ قَلَّلَهَا» برای بعضیها روزی را زیاد میکند، برای بعضیها کم میکند، «وَ قَسَّمَهَا عَلَى الضِّیقِ وَ السَّعَه» خدا تقسیم میکند، برای بعضیها روزی را تنگ میگیرد، برای بعضیها وسعت میدهد، بعد می فرماید: این عین عدالت است، «فَعَدَلَ فِیهَا» فکر نکنید این خلاف عدالت است، چرا؟ چون «لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها» عدالت خدا همین است که اگر کسی استعدادش کمتر است، هوش کمتری دارد، اگر کسی بیمار است، اگر کسی گرفتار است، اگر کسی روزیاش کمتر است، تکلیفش کمتر است، چون ما توجه نمیکنیم به تکلیفها، از نعمت فراوان خوشحال میشویم و از نعمت کم غمگین میشویم، اگر بدانیم اینها حسابوکتاب دارد، اینچنین نیست که در برابر نعمتها خوشحال بشویم، یعنی اینکه گفتهاند زهد که درجه بالایی است که این است که تو با نعمتها خوشحال نشوی، اگر از دست بدهی ناراحت نشوی، به همین نکته باید آدم توجه کند که دارد با اینها آزمایش میشود، خب بعضیها اصلاً خودشان هیچ تقصیری هم نداشتهاند، میبینی که مادرزادی بیماریهایی دارد، گرفتاریهایی پیش میآید، آزمایش میشود آدم، فرمود خدا: عدالت است، فکر نکنید این خلاف عدالت است، مجموعه را باهم ببین، اگر فکر کنیم که حسابوکتابی نیست، مسئولیتی نیست، بعد بله میگوییم خدا فرق گذاشت، نه خدا همه بندهها را دوست دارد، «وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنی آدَم» از یک کنار، فرمود همه فرزندان آدم برای خدا محترم هستند، همه ارزش دارند، سنت الهی آزمایش است و هرکسی را میخواهد یکطور آزمایش کند.
بعد فرمود «لِیَبْتَلِیَ مَنْ أَرَادَ بِمَیْسُورِهَا وَ مَعْسُورِهَا» بعضیها را با میسور یعنی رفاه، بعضیها را با معسور یعنی سختیها، چرا؟ «وَ لِیَخْتَبِرَ بِذَلِکَ الشُّکْرَ وَ الصَّبْرَ مِنْ غَنِیِّهَا وَ فَقِیرِهَا» میخواهد ببیند چه کسانی شکور هستند، چه کسانی صبور، حضرت سلیمان (علی نبینا وآله و علیهالسلام)، خدا اینقدر به او خدم و حشم داد، اینقدر امکانات داد، اجنه در اختیارش، حیوانات در اختیارش، باد در اختیارش، این حکومت شگفتانگیز، گفت «هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنی أَ أَشْکُرُ أَمْ أَکْفُر» این نعمتها، اینها فضل پروردگار است.
دیدید سر در مغازهها هم بعضیها مینویسند، ولی آیه را ناقص مینویسند،«هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّی» چرا به سلیمان دادهاند به بقیه ندادهاند؟ سلیمان حواسش جمع است، میگوید من تحفه نیستم، اینچنین نیست که خدا من را تحویل گرفته، «هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنی أَ أَشْکُرُ أَمْ أَکْفُر» خدا دارد من را اینطور آزمایش میکند لذا خدا در حق سلیمان میگوید «نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّاب» سلیمان سرافراز است، بعد حضرت ایوب، این آیه در سوره ص است، آنجا داستان حضرت ایوب را هم خدا میگوید، ایوب گرفتار میشود، پیامبر خداست، مریض میشود، مینالد در پیشگاه خدا، میگوید «وَ أَیُّوبَ إِذْ نادى رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الضُّرُّ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمین» خدا در حق ایوب هم میگوید «نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّاب» برای سلیمان و ایوب یک جمله را میگوید، برای هر دو میگوید «نِعْمَ الْعَبْدُ» یعنی اگر سلیمان جای ایوب بود همان کار را میکرد، ایوب جای سلیمان بود همین کار را میکرد، اینها حواسشان جمع است و در روایت داریم روز قیامت فقرای مؤمن اینها اولین کسانی هستند که میروند بهشت، در میان پیامبران، آن پیامبری که آخرین نفری است که میرود بهشت، سلیمان است، بااینکه سلیمان خدا دارد از او تعریف میکند، میگوید بد عملنکرده، ببینید ما یکی از اشتباهاتمان این است که با معیارهای کفار میخواهیم خودمان را بسنجیم، این است که آدمها قاتى میکنند گاهی، با معیارهای باطل میخواهیم خودمان را بسنجیم، برای انبیاء امیرالمؤمنین فرمود «وَ کَانُوا قَوْماً مُسْتَضْعَفِین» انبیاء مستضعف بودند، غیر از حضرت سلیمان«قَدِ اخْتَبَرَهُمُ اللَّهُ بِالْمَخْمَصَهِ» فرمود خدا انبیاء را با گرسنگی آزمایش کرد،
آزمایش در مشقت
«وَ ابْتَلَاهُمْ بِالْمَجْهَدَهِ» آنها را به مشقت انداخت، اینطور آزمایش کرد، مشقت، «وَ امْتَحَنَهُمْ بِالْمَخَاوِفِ» انبیاء در شرایط خوف قرار گرفتند، قرآن میگوید «وَ یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ حَق» چقدر پیامبر کشتند، در شرایط خوف قرار گرفتند، بعد فرمود: «وَ مَخَضَهُمْ [مَحَّصَهُمْ] بِالْمَکَارِه» مخض وقتی دوغ و اینها را در مشک قرار میدهند تکان میدهند تا کرهاش جدا بشود، این را عرب میگوید مخض، یعنی این مکاره و سختیها انسان را خالص میکند، اگر از این زاویه آدم نگاه کند سختیها برایش گواراست، سختیها برایش شیرین است، ما هدفها را فراموش میکنیم، یادمان میرود که موقتی است، یادمان میرود که آمدهایم آدمبشویم، آمدهایم پاک بشویم، چطور بچههایی که دوست دارند بازویشان قوی بشود، زیباییاندام، اینها مثلاً به آنها کباب میدهند در باشگاه؟ چه میدهند به آنها؟ خوش میگذرانند آنجا؟ عرق میریزد، چون هدفش این است که بازو قوی بشود، تحمل میکند، اگر انسان هدفش را رشد بگذارد تلخیها برایش شیرین است، تحملی که امام حسین داشتهاند از روی إعجاز نبوده، مکانیسمش همین بوده، نگرشهایشان درست بوده، افکارشان درست بوده، نگرشها غلط است، تحملها کم میشود، قرآن هم میگوید شما را آزمایش میکنیم، لذا فرمود: «جِهَادُ الْمَرْأَهِ حُسْنُ التَّبَعُّلِ.» اگر یک خانمی در زندگیاش میبیند مشقت زیاد است، سختی زیاد است، نباید گله کند یکوقت، از حضرت زهرا زنی باارزشتر بوده، خواهد بود؟ حضرت زهرا خیلی مشقت داشته زندگیشان، از دستشان خون میآمده به خاطر خانهداری، پیامبر هم مطلع بوده، امیرالمؤمنین هم مطلع بوده، خب مشکلی نداشتند، خود پیامبر هم همینطور بودند، امیرالمؤمنین هم همینطور بودند، اگر ما هدفهایمان را درست بکنیم…، چون برای دنیایمان همینطور هستیم، برای دنیایمان تحملهایمان میرود بالا، چطور بچههایی که دوست دارند یک رتبه خوبی در کنکور بیاورند، چطور میشود ۹ ماه، بعضیهایشان یک سال خودشان را محروم میکنند از لذت و تفریح و بازی و…، تحمل میکنند، میرود ژاپن، نان خالی میخورد، با سختترین شرایط زندگی میکند، میگوید که چهار، پنج بعد دیگر راحت باشم، یعنی با همین منطقی که ما داریم برای دنیایمان رفتار میکنیم، اگر با همین منطق، اگر ایمانداریم رفتار بکنیم، قضایا متفاوت میشود، او برای هفتادسال میگوید ۵ سال سختی، بعد دیگر صفا کن، خوش بگذران، حالا ۶۰ سال تا ابد صفا کن، نمیارزد؟
اینکه امیرالمؤمنین میگوید که «تِجَارَهٌ مُرْبِحَهٌ یَسَّرَهَا لَهُمْ رَبُّهُم» میگوید اینها تجارت پرسودی گیرشان آمد و تجارت را خدا برایشان آسان کرد، انبیاء با سختی آزمایششدهاند، «وَ یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ حَق» قرآن میگوید، موسی باخدا اینطور درد دل کرد، گفت خدایا محتاج خیری هستم که برایم بفرستی، امیرالمؤمنین فرمود: به خدا قسم موسی نان میخواست، توقعش نان بود، سنت خدا همین است، هرکسی را بیشتر دوست دارد او را میزند در گوشش تا بیدارش کند، میخواهد به او فیض بدهد، فرمود: «فَلَا تَعْتَبِرُوا [الرِّضَا] الرِّضَى وَ السُّخْطَ بِالْمَالِ وَ الْوَلَد» اگر میخواهی ببینی خدا از تو راضی هست یا نه اگر میخواهی ببینی خدا بر تو خشم گرفته یا نه نگاه نکن که ببین مال داری، فرزند داری، بیماری نداری، گرفتاری نداری، اینها اصلاً معیار نیست، اینها معیار نیست، لذا خدا میگوید «أَ یَحْسَبُون» فکر میکنند اگر ما به آنها پول میدهیم، فرزند میدهیم، داریم کمکشان میکنیم؟ «نُسارِعُ لَهُمْ فِی الْخَیْرات» داریم اینها را بهسرعت در خیرات میبریم؟ فرمود اینها شعور ندارند که اینها متوجه نیستند، «بَلْ لا یَشْعُرُون» ما باید سرعت بگیریم، خدا با امکانات به کسی سرعت نمیدهد، اتفاقاً امکانات سرعتگیر است، رفاه، پول، نعمت، سرعتگیر است، چه چیزی به انسان سرعت میدهد؟ بلا، گرفتاری، توگوشیهای خدا، اینها سرعت میدهد، ببینید این آیه را، در سوره مؤمنین است، امیرالمؤمنین استناد میکند به این آیه قرآن که خدا میگوید آیا فکر میکنند اگر ما با مال و فرزند داریم کمکشان میکنیم، آنها را بهسرعت میبریم در خیرات؟ خدا میگوید نه اینطور نیست،«بَلْ لا یَشْعُرُون» بعد خود خدا اینطور میگوید «إِنَّ الَّذینَ هُمْ مِنْ خَشْیَهِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُون*وَ الَّذینَ هُمْ بِآیاتِ رَبِّهِمْ یُؤْمِنُونَ* وَ الَّذینَ هُمْ بِرَبِّهِمْ لا یُشْرِکُون* وَ الَّذینَ یُؤْتُونَ ما آتَوْا وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَهٌ أَنَّهُمْ إِلى رَبِّهِمْ راجِعُون* أُولئِکَ یُسارِعُونَ فِی الْخَیْرات» خود آدمها باید سرعت بگیرند، بعد میگوید چه کسانی سرعت میگیرند، میگوید کسانی که خشیت از پروردگار دارند، ایمان به آیهها دارند، اهل شرک نیستند، انفاق میکنند، بازهم دلشان لرزان است که آیا خدا قبول میکند یا نه چون میدانند برمیگردند بهسوی خدا، فرمود اینها سرعت میگیرند، خدا به کسی سرعت نمیدهد، با پول، با رفاه، کسی سرعت پیدا نمیکند، اینها سرعتگیر است، با بلا چرا، حتی اگر مشرک باشی به شهادت آیات قرآن، اگر مشرک باشی در بلا خالصانه دعا میکنی، آیات متعددی داریم میگوید مشرکین وقتی گیر میکنند در بلا «دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّین» فقط مشکل آنها این است که در بلا تصمیم نمیگیرند برای بعد از بلا، بعد از بلا باز دوباره شرکهایشان شروع میشود و الا این توگوشیهای پروردگار، این گرفتاریها، این سختیها، اگر هدفمند زندگی کنیم و هدفهای درستی داشته باشیم، اینها شیرین میشود و گوارا میشود، راوی میگوید من لحظات آخر حیات مبارک امام حسین (علیهالسلام)، آقا داشتند جان میدادند، بالای سرشان بودم، اینقدر چهره امام حسین نورانی شده بود، اینقدر حسین زیبا شده بود که نور چهره او من را به خودش مشغول کرده بود، اینها نتیجه آن سختیهاست، اینها نتیجه آن گرفتاریهاست، بههرحال اگر گرفتار نیستید آمادهباشید، منتظر باشید، هرکسی در زندگیاش باید گرفتاری را تجربه کند، اگر خدا دوستش دارد گرفتارش میکند، «أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّهَ وَ لَمَّا یَأْتِکُمْ مَثَلُ الَّذینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ مَسَّتْهُمُ الْبَأْساءُ وَ الضَّرَّاءُ» میگوید همینطور مفت میروید بهشت؟ آن گرفتاریهایی که امت قبل پیداکردهاند تو آن گرفتاریها را پیدا نکنی؟ میگوید آنقدر گرفتارشدهاند که پیامبر و یارانش همهشان گفتند «مَتى نَصْرُ اللَّه» بعد خطاب شد «أَلا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَریب» کمی دیگر صبر کن، خدایا بهحق محمد و آل محمد ما را در آزمایشهای سخت دستمان را بگیر و توفیق بده که در این آزمایشها سرافراز و روسفید باشیم و با شادی و پاکی و راحتی از این دنیا برویم، صلواتی بر محمد و آل محمد.
اللهم صلی علیمحمد و آل محمد وعجل فرجهم