محفل سلوک علوی جلسه پنجم / ۱ بهمن ۱۳۹۴ / مسجد و حسینیه العلی
بِسمِ اللهِ الرَّحمَنِ الرَّحیم
ادامه خطبه اول نهجالبلاغه – راههای مقابله با شیطان
داستانهای قرآنی برای تفکر و تدبر است
بیان شد که حضرت امیرالمؤمنین(ع) در خطبه اول نهجالبلاغه، اولین داستان و حادثهای که در این عالم بعد از خلقت اتفاق افتاده است را بیان میکند. امیرالمؤمنین(ع) نمیخواهد سر ما را بند کند، قرآن هم کتاب سرگرمی نیست. البته قرآن داستان و قصه زیاد دارد؛ لکن این قصهها و داستانها برای تفکر و تدبر و عبرت گرفتن هست. حضرت فرمود وقتی که خدا آدم را آفرید و به فرشتگان و نیز شیطان خطاب کرد که «اُسْجُدُواْ لآدَمَ» ، در برابر آدم سجده کنید؛ همه سجده کردند غیر از ابلیس٫
شیطان بخاطر تعصب در برابر آدم خضوع نکرد!
طبق روایات، سجده فرشتگان بر حضرت آدم(ع) سجده تکریم است، همچنان که اینجا امیرالمؤمنین(ع) میگویند، سجده فرشتگان سجده خضوع بود نه سجده پرستش. قرآن میگوید برادران حضرت یوسف(ع) در برابر یوسف سجده کردند، «خَرُّواْ لَهُ سُجَّدًا»؛ آن سجده هم طبق روایات، سجده تکریم است. فرشتهها سجده کردند در برابر آدم به خاطر اینکه دیدند آدم صاحب فضیلت است و نور محمّد و آل محمّد را در آدم مشاهده کردند. این سجده، سجده پرستش نبود. بعد فرمود «إِلاَّ إِبْلِیسَ»، شیطان سجده نکرد، چرا؟ «اعْتَرَتْهُ الْحَمِیَّهُ» ، حمیت بر او عارض شد، حمیت یعنی چه؟ یعنی تعصبِ کور؛ یعنی به او بر خورد، تعصب یعنی چه؟ تعصب یعنی فرقه گرایی و گروه گرایی؛ ضد فضیلتگرایی و ضد حقگرایی. شیطان بین مخلوقات خدا یک تقسیمبندی بی منطقی کرد و از باب تحقیر به آدم گفت «أنا ناریّ و انتَ طینیّ»، این مطلب را حضرت در خطبه ۱۹۲ فرمودند. شیطان گفت من از جنس آتش هستم تو از گل هستی؛ یعنی فرق گذاشت بین مخلوقات عالم، آنهایی را که از جنس گِل آفریده شدند را تحقیر کرد و طائفه خودش را برتر دانست؛ این میشود تعصب، و امیرالمؤمنین(ع) فرمود شیطان امام المتعصبین است.
ما باید از تعصب جاهلانه دوری کنیم
اولین کسی که سنگ و اساس عصبیت را در این دنیا قرار داد شیطان است. ما هم باید مواظب باشیم گرفتار عصبیت نشویم. در روایت داریم تعصب یعنی اینکه بدترین قوم خودت را بر بهترین قوم دیگران ترجیح بدهی! الآن انتخابات نزدیک است، میگوییم ما به این آقا رأی میدهیم چون از گروه ماست! همین که از گروه و قبیله ماست و چون همشهری ماست! این کار فضیلت ندارد؛ این یعنی تعصب. در همین منازعات و رقابتها عصبیتها بروز میکند؛ مواظب باشید گرفتار «حمیه الجاهلیه» نشوید. البته انسان بدون حمیت که نمیتواند باشد، آدمِ بی غرت که نداریم. انسان باید نسبت به حق تعصب داشته باشد، تعصبش باید نسبت به مکارم الاخلاق باشد. لذا امیرالمؤمنین(ع) میگوید اگر قرار است تعصبی هم باشد سعی کنید برای مکارم الاخلاق باشد.
معیار طرفداری ما در منازعات باید فضیلت اشخاص باشد
شیطان فضیلت آدم را دید، یعنی خدا همینطور نگفت سجده کنید، اول به فرشتهها و شیطان اثبات کرد که این آدم فضیلت دارد، «وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء کُلَّهَا» ، خدا به آدم تعلیم داد اسمائی را، بعد به فرشتهها گفت «أَنبِئُونِی بِأَسْمَاء هؤُلاءِ» ، شما آن را خبر بدهید، آنها گفتند خدایا «لاَ عِلْمَ لَنَا» ، به ما که یاد ندادی، یعنی پس نشان داد خدای متعال که این آدم فضیلت دارد، فرشتهها هم سر خم کردند در برابر حق و فضیلت آدم. به ویژه در روایت داریم آنها متوجه شدند که محمد(ص) و آل محمد(علیهمالسلام) در سلب این آدم قرار دارند؛ پس خدا اثبات کرد ولی شیطان به خاطر همان عصبیتی که بر او عارض شد سرپیچی کرد و تعصب ورزید، مراقب باشیم در منازعات، در اختلافات خانوادگی، در دعوای بین عروس و داماد، در عروس و مادرشوهر، خیلی جاها، در بین رفقامان، خیلی جاها جانبداری ما، طرفداری ما کور است، بی منطق است، روی عصبیت است. طرفداری ما از هر کسی باید بر اساس فضیلت باشد، فضیلتگرا باشیم. هیچ چیزی دلیل بر طرفداری نمیشود؛ یعنی بنده آخوند اگر دیدم در انتخابات یک غیر معممی بر یک معممی ترجیح و فضیلت دارد، نباید بگویم «ما آخوندها به غیر آخوند رأی بدهیم؟!» این حرفها چیست؟ ما دنبال فضیلت و حق هستیم. پس این حمیت ممکن است در زندگی پیش بیاید، در انتخابات پیش بیاید؛ یک کسی ممکن است ببیند که دخترش با دامادش اختلاف دارد جانب دخترش را بگیرد؛ یک کسی جانب پسرش را بگیرد؛ اینها میشود تعصبِ کور. تعصبات هرجایی یک جور بروز میکند، حقیقت را فدای عصبیت و حمیت نکنیم.
مهلت های پروردگار به شرطی به نفع ماست که استفاده بکنیم
خداوند فرمود، «اُسْجُدُوا للآِدَمَ» ؛ همه سجده کردند، شیطان سجده نکرد! بعد شیطان از خدا مهلت خواست، که قبلاً گفته شد، این درخواست شیطان را خدا مستجاب کرد و خدا به شیطان مهلت داد، و به شیطان گفت «إِنَّکَ مِنَ المُنظَرِینَ» ، تو از مهلت داده شدگانی. باید بدانیم همیشه مهلت خوب نیست، قرآن میگوید کفار فکر نکنند ما اگر به آنها مهلت میدهیم به نفعشان است، خدا به شیطان مهلت داد، برای چه؟ برای اینکه مستحق خشم ابدی پروردگار بشود؛ به همین دلیل در دعای مکارم به ما یاد دادند بگوییم «الهی ان کان عمر مرتع لشیطان فقبضنی علیک» ، خدایا اگر عمر من چراگاه شیطان است جان من را بگیر، من مهلت نمیخواهم، بس است دیگر. عمر طولانی و مهلتی که خدا به آدمها میدهد همیشه به نفعشان نیست، مهلتهای پروردگار به شرطی به نفع ماست که استفاده بکنیم، خدا به شیطان مهلت داد، اگر توبه میکرد خوب بود؛ به آدم هم مهلت داد، آدم توبه کرد، شیطان توبه نکرد. در خطبه متقین داریم که اگر این اجل متقین نبود متقین یک لحظه حاضر نبودند در این بدن بمانند؛ اگر به اختیار خودشان بود؛ چرا؟ حضرت میگوید «شوقا الی الثواب، وخوفا من العقاب» ، چون انسانهای با تقوا از عقاب میترسند، چه طور با تقوایی است که از عقاب میترسد؟ میترسد گُل بخورد؛ تا حالا خوب بوده از حالا به بعد ممکن است خراب کند، چون نمیداند که عاقبتش چه میشود میگوید هرچه زودتر برویم. یک ثوابهایی را کسب کرده مشتاق آن پاداشها هست و نمیداند بعدش چه میشود.
از آزمایشهای گمراه کننده به خداوند پناه ببریم
مهلتها همیشه به نفع ما نیست، «عَسَى أَن تَکْرَهُواْ شَیْئًا وَهُوَ خَیْرٌ لَّکُمْ» ، اتفاقاتی و حوادثی که پیش میآید، این خودش یکی از دلایلی است که به انسان آرامش میدهد، واقعاً ما میدانیم؟ شما میتوانید بگویید اگر شهید چمران، خدا رحمتش کند، زنده میماند در آزمایشهای بعدی چه میکرد؟ امیرالمؤمنین(ع) میگوید خدا به شیطان مهلت داد «اسْتِتْماماً لِلْبَلِیَّهِ» ، پیداست که این آزمایشهای خدا تمام نمیشود، مرحلهای است. ممکن است انسان از یک آزمایش عبور بکند، باز یک زمینه دیگری برایش پیش میآورند، باز یک زمینه دیگری پیش میآورند، اگر یک آزمایشی پیش آمد خطا کردیم در آزمایش بعدی سعی کنیم خطا نکنیم. شیطان در آزمایش اول خطا کرد؛ در آزمایشهای بعدش هم خطا کرد. بنابراین خدا گاهی پرونده بعضیها را زود میبندد تمام میشود، راحت میشوند میروند. خوشبحال آنهایی که رفتند و پاک رفتند و سالم رفتند. نمیتوانی بگویی خدایا من را آزمایش نکن، این جبر است، فرمود مبادا کسی بگوید «اللهم انی اعوذبک من الفتنه» ، خدایا به تو پناه میبرم از آزمایشها. بگوید خدایا به تو پناه میبرم از آزمایشهای گمراه کننده و سخت. دانشآموزان به یک معلم نمیتوانند بگویند امتحان نگیر، میتوانند بگویند آقا سخت نگیر. خدا اگر بخواهد سخت بگیرد همه روفوزه میشوند. بگوییم خدایا سخت نگیر، آزمایشهای سخت نکن. خدایا ما یوسف نیستیم ما را در شرایط یوسف قرار نده، ما مردش نیستیم. خدایا ما نمیگوییم به ما ثروتی مانند ثروت حضرت خدیجه بده، ما معلوم نیست مثل حضرت خدیجه (سلاماللهعلیها) جوانمرد باشیم. خدایا یک جوری آزمایش کن که عبور بکنیم.
مهلتهای خداوند بالأخره تمام میشود
به هر حال خدای متعال به شیطان مهلت داد «إِلَى یَومِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ» ، او «الی یوم یبعثون »، تا قیامت. بعضیها گفتند این وقت المعلوم همان قیامت است، ولی ظاهرش این است که اینگونه نیست. در روایت داریم خدای متعال تا، انشاءالله امام زمان تشریف بیاورند به شیطان مهلت میدهد. «یَومِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ» ؛ یعنی خداوند خواسته شیطان را صددرصد اجابت نکرد. بعضیهای گفتند «یَومِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ» ، تا اتمام این عالم است که دیگر تکلیف تمام میشود و این دنیا تمام میشود؛ به هر حال خدای متعال به شیطان مهلت داد.
قدر این زندگی و امنیت را بدانیم
«ثُمَّ أَسْکَنَ سُبْحَانَهُ آدَمَ دَاراً أَرْغَدَ فِیهَا عَیْشَهُ» ، بعد از این خدای متعال حضرت آدم (علینبینا وآلهوعلیهالسلام) را ساکن کرد در یک داری که امیرالمؤمنین(ع) میگوید «أَرْغَدَ فِیهَا عَیْشَهُ» ؛ این اشاره به همان آیه قرآن دارد که خدا فرمود «اُسْکُنْ أَنتَ وَزَوْجُکَ الْجَنَّهَ» خدا که آدم را آفرید اول به او زن داد، بدون زن که نمیشود، خدا حفظ کند این خانمها را، بعد هم مسکن داد، گفت برو ساکن شو، «اُسْکُنْ أَنتَ وَزَوْجُکَ الْجَنَّهَ وَکُلاَ مِنْهَا رَغَداً» ، از هرجای این باغ که میخواهید، از این میوهها استفاده بکنید، فراوان بخورید، محدودیتی نیست. امیرالمؤمنین(ع) میگوید این مکان یک دار و سرایی بود غیر از آن بهشت موعود و ابدی؛ چون آن بهشت ابد بعد از اتمام این دنیاست. این عالم که به هم میریزد آن بهشت را خدا برپا میکند. در آن بهشت شیطان راه ندارد. در آن بهشت تکلیف نیست. از آن بهشت کسی را بیرون نمیکنند. در روایت داریم یک باغی بوده در همین دنیا، خورشید و ماه بر آن طلوع میکرد، یک جای خوبی بوده؛ کجا بوده نمیدانیم، جای مرفهی بوده، «أَرْغَدَ فِیهَا عَیْشَهُ» ، عیش فراوان بود، زندگی راحت بود، نعمت فراوان بود، «وَآمَنَ فِیهَا مَحَلَّتَهُ» ، یک ویژگی دیگر آن باغ این بود که امنیت در آن بود، محل زندگی آدم را خدا امن قرار داده بود، عیش بدون امنیت ناقص است، امنیت یکی از نیازهای اساسی بشر است، این دوتا خیلی اهمیت دارد. خداوند میگوید «فَلْیَعْبُدُوا رَبَّ هَذَا الْبَیْتِ، الَّذِی أَطْعَمَهُم مِّن جُوعٍ وَآمَنَهُم مِّنْ خَوْفٍ» ، باید عبادت کنند پروردگار این خانه را، یعنی کعبه را، خدایی که «أَطْعَمَهُم مِّن جُوعٍ» ، گرسنگی آنها را برطرف کرد، آنها را اطعام کرد، به آنها غذا داد، «وَآمَنَهُم مِّنْ خَوْفٍ» یعنی ترس آنها را برطرف کرد به آنها امنیت داد، یعنی دو نیاز اساسی انسان یکی طعام است، یعنی سیر باشد، اسباب عیشش فراهم باشد، و دیگری امنیت است؛ اگر این دو را داشت دیگر بهانهای ندارد، باید عبادت بکند، اینقدر امنیت اهمیت دارد که خدا میگوید چه بهانهای داری دیگر؟ متاسفانه ما قدر امنیت را نمیدانیم. در روایت هست، دو چیز است که اگر از دست برود آدمها قدرش را میدانند، سلامتی و امنیت، و الآن ما که اینجا نشستهایم هم سالم هستیم هم در امنیت هستیم و متوجه نیستیم.
عیش گوارا با پنج چیز بدست میآید
الف. سلامتی
در روایت داریم که پنج چیز است که اگر کسی نداشته باشد عیشش گوارا نیست، اولیاش سلامتی است، نعمت بزرگ، که قدرش را نمیدانیم، و اگر خدا ما را بیمار کرد بعد یاد سلامتی بیفتیم، قضای شکرهایی که هنگام سلامتی حالیمان نبود، بهجا نیاوردیم، قضایش را به جا بیاوریم؛ بگوییم خدایا ممنونت هستیم ما را بیمار کردی، تا نمردیم قضای آن شکرها را به جا بیاوریم. حواسمان نیست، گوینده از شما بدتر، طبیعت آدم اینطور است دیگر، متوجه نیستیم. امیرالمؤمنین در یک بیانی میگوید الا و ان من البلاء الفاقه، ناداری بلاست، ولی فرمود بدتر از این ناداری بیماری است، «اشد من الفاقه مرض البدن» ، خانه نداشته باشی، آدم، زندگی استیجاری سختیهایی دارد، ولی اگر سلامتی هست آدم باید شاکر باشد، اگر کسی مریض است باز هم شاکر باشد چون بدترش هم هست.
بیماری قلب از بیماری بدن بدتر است
فرمود بدتر از بیماری بدن، بیماری قلب است. آن را چکارش کنیم؟ حالا یک کسی در این دنیا کور یا کر است، میگذرد تمام میشود میرود. به ما معرفتها و مهارتها و تکنیکهایی یاد دادند، آموزشهایی دادند که اگر کسی در زندگیاش بیمار هم بود باز بتواند کنار بیاید و خیلی رنج نبرد و خودخوری نکند، تا انشاءالله از این دنیا عبور بکند و برود به آن سرای ابدی.
ب: امنیت
دومیاش امنیت است. امنیت هم الحمدلله در مقایسه با کشورهای دیگر جمهوری اسلامی ایران سطح بالایی از امنیت را دارد، باید شاکر باشیم، هرکس غر میزند، نق میزند، او را متوجه امنیت کنید و اگر امنیتمان را میخواهیم در انتخابات شرکت کنیم، دین هم میخواهیم شرکت کنیم اگر کسی به دین توجه ندارد، به امنیتش که توجه دارد. حضور با شکوهِ حداکثری در انتخابات امنیت را میبرد؛ چرا؟ چون دشمنان را ناامید میکند. اینکه مقام معظم رهبری با کمال تواضع فرمودند اگر کسی من را قبول ندارد باز هم در انتخابات شرکت کند، ایشان خیرخواهی دارد میکند؛ دلسوزی میکند.
ج: غنا
سوم غنا است، یعنی انسان از نظر مالی حداقلها را داشته باشد. دنیای کفاف را داشته باشد، البته خیلیها دارند گرفتار همین اشکالی که برای حضرت آدم پیش آمد، گرفتار همان میشوند، گرفتار حرص میشوند، متاسفانه آدمها به داراییهای خودشان توجه ندارند، آدم فقیر زندگیاش سخت است مگر این که معرفت داشته باشد، مگر اینکه غنای درونی داشته باشد. اولیاء خدا اینطور هستند؛ آن بینیازی درونیشان پر میکند کمبودهای مادی را. یک عبارتی امام حسین در دعای عرفه دارند، این را حفظ کنیم، بعضی از این دعاها را، به ویژه برای جوانها عرض میکنم، خوب است انسان در ذهنش ذخیرههایی از دعا داشته باشد برای دعای دست و سجده آخر نماز٫ یکی از آن جملات دعای عرفه این است، «اللهم جعل غنای فی نفسی» ، خدایا بینیازی من را در جانم قرار بده؛ این یعنی پول آدمها را بینیاز نمیکند. در دعای مکارم هم داریم، اول میگوید «اللهم اغننی»، بعد میگوید «اوسع علی فی رزقک» ، اول میگوید خدایا بینیازم کن بعد میگوید روزیام را وسیع کن، یعنی اگر از نظر درونی آدمها بینیاز نباشند هر چه هم پول داشته باشند باز احساس ناداری دارند و این احساس کُشنده و آزاردهنده، عیششان را منقص میکند.
د: قناعت
چهارم قناعت، اگر کسی قناعت نداشته باشد زندگیاش گوارا نیست. قناعت یعنی چه؟ قناعت یعنی به همین داراییهایی که خدا به ما داده خوشنود و راضی باشیم. قناعت کم شده برای اینکه آدمها گرفتار رقابت و چشم و هم چشمی شدهاند. قناعت کم شده چون همهاش نگاه میکنند به پولدارتر از خودشان، نگاه نمیکنند به فقرا به گرفتاران. نمیبینند داراییهای خودشان را، نمیبینند موجودی خودشان را. هرکس قناعت ندارد همین است و هرکسی دوست دارد زندگی خوشی داشته باشد، خب راهش همین است دیگر. بدون قناعت زندگی را خراب میکند آدم، دعواهای الکی، غرغرهای الکی، غصههای بیفایده، سر همین چیزها، فایدهای هم ندارد.
ه: انیس همراه
پنجم هم فرمود «والانیس الموافق»، بعضیها در مورد واژه انسان گفتهاند از واژه انس است؛ یعنی ما نیاز به هم نشین، رفیق و انیس داریم، منتهی به شرطی که موافق باشد. موافق باشد یعنی همهاش غرغر نکند، یعنی همهاش گیر ندهد، یعنی همهاش عیبهایت را بزرگ نکند و سر ناسازگاری نگذارد. خدا رحمت کند امام را، میگویند امام خمینی رحمهالله خطبه عقد که میخواندند خیلی منبر طولانی برای این عروس و داماد نمیرفتند چون عروس و داماد هم حوصله ندارند زیاد گوش بدهند، میگویند عقد کردی، ولمان کن برویم دنبال کارمان؛ بعد امام یک جمله میگفت، بروید با هم بسازید.
مصادیق انیس موافق
الف: همسر صالح
بعد سؤال کرد انیس موافق چیست؟ «قلت و من انیس الموافق، فرمود الزوجه الصالحه»، همسر صالح، این بزرگترین سرمایه زندگی است؛ حالا اگر کسی شوهر بداخلاق دارد چکار کند؟ اگر کسی زن بداخلاق دارد چکار کند؟ دلش را خوش کند به پاداش صبر. خدا هرکسی را یک جور آزمایش میکند، پاداش صبر فوق تصور ماست، آن هم صبر بر زن بدخلق، آن زن بدخلق را حالش را میگیرند، آن مرد بدخلق را حالش را میگیرند. شب اول قبر بدی خواهد داشت، و دلتان برای این زنهای بدخلق، اگر در شماها کسی، بعید است خانمهایی که اینجا میآیند خانمهای فرهیخته و باشخصیتی هستند، حالا اگر کسی دید زنش بدخلق است دلتان به حال او بسوزد، خانمها اگر دیدید شوهرتان بدخلق است دلتان به حالش بسوزد؛ فرمود «من ساع خلقه عز و نفسه» ، هرکس بداخلاق است خودش را شکنجه میکند، اول آدمهای بداخلاق آتش به جان خودشان میاندازند بعد حال دیگران را میگیرند؛ اول اخلاق خودشان را خراب میکنند، اعصاب خودشان را خرد میکنند، بعد اعصاب دیگران را؛ لذا دلمان بسوزد و صبر کنیم.
ب: فرزند صالح
بعد حضرت فرمود فرزند صالح؛ هم در دعاها بگوییم خدایا این فرزندانمان را صالح قرار بده، هم خودمان مراقبت کنیم. اگر مراقبت نکنیم و کوتاهی کنیم، اعصابمان خرد میشود. چون شما میخواهید صالح باشید، و صالح هستید اگر او صالح نباشد با شما موافقت ندارد. آنقدر خانوادههای متدین هستند بندگان خدا بچههای ناصالح دارند، اگر بنشینید پای درد دل آنها میبینید چقدر اذیت میشوند. خب حالا اگر به کسی خدا فرزند ناصالح داد، باز دلش را خوش بکند به همان صبر، اگر کوتاهی کرده بگوید خدایا ما را ببخش، اگر کوتاهی نکرده مقصر نیست، بچه نوح هم همینطور بود.
ج: رفیق صالح
بعد هم فرمود «والخلیت الصالح» ، رفیق صالح و خوب هم قیمت ندارد؛ یعنی خیلی ارزشمند است. فرمود «رُبَّ اَخٍ لمَ تَلِده اُمُّک» ، آنقدر برادرها هستند که مادرت آنها را نزاییده. واقعاً اینطور است، دوست خوب گاهی از برادر تنی برای انسان بهتر است؛ اگر چنین دوستانی گیرمان آمد قدرشان را بدانیم، نگهشان داریم. امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «بیعرضهترین آدمها کسانی هستند که نمیتوانند دوست پیدا کنند، بیعرضهتر از آنها کسانی هستند که دوستان خوبشان را از دست میدهند»، بعد فرمود که حالا اگر کسی این پنج تا را نداشته باشد عیشش ناقص است، عقلش درست کار نمیکند؛ عقلش زائل میشود؛ «زائل العقل مشغول القلب» ، همهاش دغدغه دارد، همینطور است واقعاً، و سخت میشود اینطور زندگیها.
برحذر باش از دشمنی و عداوت ابلیس
در ادامه خطبه، امیرالمؤمنین(ع) میگویند خداوند آدم را در یک سرایی قرار داد که عیشش فراوان بود، «أَرْغَدَ فِیهَا عَیْشَهُ، وَآمَنَ فِیهَا مَحَلَّتَهُ» ، بعد هم به آدم فرمود که مراقب ابلیس باش، «حَذَّرَهُ إِبْلِیسَ وَعَدَاوَتَهُ» ، او را برحذر داشت از ابلیس و دشمنی او؛ و عجیب است هم آدم فراموش کرد، هم ما همینطور هستیم. خدا ما را هم برحذر داشته، ما هم فراموش میکنیم، آدم هم فراموش کرد؛ یعنی آدم دیده بود شیطان عقدهای است، این شیطان سجده نکرد، ولی فراموش کرد این تذکر پروردگار را که مراقب شیطان باش. او را برحذر داشت از ابلیس و عداوت او، خدای متعال ما را هم برحذر داشته، فرمود «إِنَّ الشَّیْطَانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا» ، و من کم دیدم آدمهایی که واقعاً از شیطان بترسند، دلیلش میدانید چیست؟ دلیلش این است، علامتش این است، شما اگر با کسی اختلاف دارید، هر موقع یاد او میافتید بهم میریزید، او را ببینید ناراحت میشوید؛ اسمش را ببرند بهم میریزد آدم، اگر احساس کنیم یک کسی دشمن ماست، با او اختلاف داریم اینگونه است؛ ولی میگویند شیطان، الآن شما چه حسی دارید؟ هیچ، رفیق شفیق، واقعاً حس بدی نداریم نسبت به شیطان نگران نیستیم، یعنی با تمام وجود نمیگوییم «أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَمَزَاتِ الشَّیَاطِینِ» ، خدایا به تو پناه میبرم، نمیترسیم، ولی خداوند فرموده این شیطان دشمن است، جدی بگیرید. «حَذَّرَهُ إِبْلِیسَ وَعَدَاوَتَهُ» ، به آدم هم همینطور فرمود «فَقُلْنَا یَا آدَمُ»، در سوره طه داریم، خداوند فرمود ای آدم «إِنَّ هَذَا عَدُوٌّ لَّکَ» ، شیطان دشمن توست، دشمن همسر توست، «فَلَا یُخْرِجَنَّکُمَا مِنَ الْجَنَّهِ» ، مواظب باشید، حسود است، نمیتواند ببیند شما را، شما را بیرون نکند از این موقعیت، از این امکاناتی که دارید، از این شرایطی که دارید.
اگر شیطان را جدی نگیرید، فریب خواهید خورد
امیرالمؤمنین(ع) میفرماید که «فَاغْتَرَّهُ عَدُوُّهُ» ، دشمن آدم، آدم را فریب داد، شیطان یکی از ویژگیهایش همین است، غرور. شیطان فریبنده است. قرآن فرمود «لَا یَغُرَّنَّکُم بِاللَّهِ الْغَرُورُ» ، حضرت آدم(ع) جدی نگرفت و فراموش کرد؛ ما هم همینطور هستیم، هم شیطان جن را فراموش میکنیم عداوتش را، هم شیطان انس را؛ در راسش امریکا. یادشان میرود آدمها، مال دوران معاصر است جنایتهای امریکا؛ امّا یادشان میرود! فاصلهای نشده از زمان جنگ، فاصلهای نشده از جنایتهای او، یادشان میرود، جدی نمیگیرند شیطان را و فریب میخورند. چطور فریب میدهد؟ با یک زبانی که خوشایندت باشد فریب میدهد؟ وعده میدهد، شیطان وعده میدهد، امریکا وعده میدهد، شیطان جن وعده میدهد، شیطان انس وعده میدهد، دروغ میگوید، ژست خیرخواهی میگیرد! برای حضرت آدم و حوا، شیطان ژست خیرخواهی گرفت! «قَاسَمَهُمَا إِنِّی لَکُمَا لَمِنَ النَّاصِحِینَ» ، قسمشان داد، یعنی قسم خورد و فریبشان داد. قرآن میگوید شیطان قسم خورد گفت من خیرخواه شما هستم، و به نظر میآید که این وسوسهها را و فریب دادنها را و ژست خیرخواهی گرفتن را تکرار کرد، «فَاغْتَرَّهُ عَدُوُّهُ» ، دشمن آدم، آدم را فریب داد، «نَفَاسَهً عَلَیْهِ» ، چون حسودیاش میشد، نفاسه یعنی حسادت، نمیتوانست ببیند که آدم در «دَار الْمُقَامِ» است.
اعتماد به خداوند؛ راه فرار از وسوسه شیطان
«دَار الْمُقَام» یعنی چه؟ بعضیها گفتند همان باغی که در آن بود و قرار بود بماند، که گویا «دَار الْمُقَام» به حساب میآید؛ بعضی گفتند «دَار الْمُقَام» یعنی اگر آدم اینطور بماند از آخر میداند بهشتی میشود؛ بهشت ابد. «وَمُرَافَقَهِ الَأَبْرَارِ»، رفاقتی که بین آدم و فرشتگان بود، فرشتهها آدم را دوست داشتند، آدم فرشتگان را دوست داشت و شیطان حسودیاش شد. این ابرار یعنی فرشتگان، در قرآن هم داریم، تعبیر برره شده برای فرشتهها، «کِرَامٍ بَرَرَهٍ» ، فرشتهها نیکوکار هستند، ابرار هستند، خدای متعال فرشتهها را میگوید«کِرَامٍ بَرَرَهٍ» ، اهل بِرّ و نیکی هستند؛ جزو ابرار هستند. شیطان حسودیاش شد که رفاقت آدم و فرشتگان را ببیند و این جایگاه خوبش را؛ بنابراین وسوسهها را شروع کرد، آن وقت فرمود «فَبَاعَ الْیَقِینَ بِشَکِّهِ، وَالْعَزِیمَهَ بِوَهْنِهِ» ، شیطان وسوسه کرد در آدم تردید ایجاد شد، با اینکه آدم، صفی الله، برگزیده خدا بود و اطمینان داشت به وعدههای خدا دچار وسوسه شیطان شد. وقتی به وسوسه شیطان گوش میکنی تردیدها شروع میشود، شک پیدا میکند آدم به خدا، میگوید نکند شیطان راست میگوید، نکند خدا نمیخواهد من اینجا بمانم! اعتمادش نسبت به خدا خدا کم میشود. الآن هم شیطان یکی از بزرگترین دامهایش همین است، اعتماد آدمها را از خدا سلب کرده و بدبینی و بی اعتمادی به خدا زیاد شده است؛ حتی مؤمنین میگویند «خدا بله، ولی چطور و از کجا؟»، یعنی کسی حاضر نیست توکل کند؛ همه دنبال این هستند که خدا یک تضمین مادی بدهد، تضمین مادی چیست؟ حسابشان را پر پول بکند، هیچکس حاضر نیست اعتماد بکند به خدا و به دستورات خدا و با نقشه خدا زندگی بکند! گرفتاری ما بخشیاش به خاطر همین است دیگر. در آدم شک ایجاد شد، این شکها ادامه پیدا کرد بعد «بَاعَ الْیَقِینَ بِشَکِّهِ» ، یعنی شک را گرفت، یقینش را رها کرد.
برای مقابله با شیطان باید مدام یقین و ایمان را شارژ کنیم
یقین چیست؟ یقین این است که خدا دروغ نمیگوید، یقین این است که مطمئن است شیطان دشمن است، یقین دارد شیطان کینه او را به دل دارد، بعد فرمود «وَالْعَزِیمَهَ بِوَهْنِهِ» ، اراده داشت ولی ارادهاش سست شد، پس اولاً به دنبال یقین باشیم، ثانیاً یقین را مدام پر رنگش کنیم، یعنی ایمان را مدام باید شارژ کرد. من دیدم خیلی از افراد یکی از گلههایشان همین است، میگوید ما در یک جلسهای میرویم، یا یک جلسهای رفته بودیم، یک حس معنوی گرفتیم، بعد چرا نماند آن حالت؟ باید خودمان را شارژ کنیم، شما چطور برای جسمتان، توقع دارید یک غذا خوردید این غذا تا یک ماه، تا دو ماه جواب بدهد، تا یک سال دیگر جواب بدهد؟ غذا یک حدی دارد دیگر، آثارش میرود، معرفتها از دست میرود، باید این معرفتها را تازه کرد، برای همین میگویند قرآن بخوانید؛ برای همین میگویند تفکر کنید، معرفتهایمان را از دست ندهیم، در یک دورهای خوب بودیم معلوم نیست که بعداً هم خوب هستیم. این خوبیها از دست میرود، ارادههامان سست میشود. امیرالمؤمنین فرمود «ان الشیطان یسنی لکم طرقه» ، شیطان راههای خودش را برای شما آسان میکند «ویرید ان یحل دینکم عقده عقده» ، فرمود دین شما را گره گره باز میکند؛ دانه دانه، قدم به قدم؛ عجلهای هم ندارد، شتاب هم ندارد. «ویعطیکم بالجماعه الفرقه» ، اتحادتان را، اجتماعتان را تبدیل به تفرقه میکند، تفرقهها را تبدیل به فتنه میکند. «فاصدفوا عن نزغاته ونفثاته» ، از وسوسه های شیطان روی برگردانید.
در مقابله با شیطان، ارادهها را قوی کنید
بنابراین اراده خیلی مهم است، اصلاً انسان است و اراده او، باید تصمیم بگیری، باید بتوانی دیگر، با قرص و آمپول نمیشود، تصمیم هم که گرفتیم، تصمیمهایمان نباید سست بشود. الآن از اینجا برویم بیرون تصمیم سست میشود، باید مواظب باشیم که تصمیم سست نشود؛ مراقب باشیم که محیط بد، رفیق بد و غفلتها تصمیم ما را سست نکند. به هرحال ما بچه آدم هستیم، امیرالمؤمنین(ع) به عنوان عبرت و درس دارد میگوید آدم یقینش را به شک فروخت و تصمیمش سست شد، «وَالْعَزِیمَهَ بِوَهْنِهِ» ، و آن تصمیم سست به او ضربه زد. شرکت در این جلسات یکی از ضرورتهایش همین است، همه ما محتاج هستیم که شارژ بشویم، ایمانمان قوی بشود، تصمیم بگیریم. بعد عمل کردن خودش یکی از راههای شارژ شدن است، ماشین که روشن میشود، خود همین روشن بودن ماشین باطری را شارژ میکند، این عمل کردن مثل حرکت کردن است، خود عمل کردن خیلی به انسان کمک میکند.
خب توسل هم باید داشته باشیم، توسل هم به نظر من خیلی اهمیت دارد، ما نمیتوانیم با پای خودمان برویم، باید دست ما را بگیرند، باید به ما کمک کنند و بعضی از عنایتها اینطور است تا نخواهی نمیدهند؛ تا گریه نکنی نمیدهند؛ باید بخواهیم، باید ضجه بزنیم.
اللهم صل علی محمد وآل محمد