مقصود از وحدت بین مسلمین چیست؟ این وحدت بین ملت ها یا دولت ها یا هر دو ایجاد می شود؟
در یک کلام میتوان دین اسلام را دین وحدت دانست زیرا بنیاد اسلام بر کلمه توحید بنا گشته است. اولین سخن و دعوت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) این بود که «قُولُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، تُفْلِحُوا» و همچنین فرمود «وَاعتَصِموا بِحَبلِ اللَّهِ جَميعًا وَلا تَفَرَّقوا» [1] وقتی میگویند وحدت داشته باشید یعنی به مشترکاتتان توجه کنید و بر سر مشترکات خویش با مخالفان همکاری کنید؛ در ارتباط با کسانی که از جهاتی با شما تفاوت دارند، به تفاوتها توجه نکرده و به مشترکات فی ما بین متمرکز شوید.
از مشترکات ما با اهل سنت، که فراوان است:
اول ) مسائل اعتقادی مشترک ما است
- توحید: پذیرش خداوند یگانه و ایمان به او؛
- قرآن: به عنوان آخرین کتاب آسمانی و معجزه جاوید پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله)؛
- نبوت: پذیرش نبوت پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) به عنوان رسول ختمی مرتبت؛
- معاد: همه اعتقاد به معاد و بازگشت داریم و میدانیم انسان با مردن نابود نمی شود؛
- محبت اهلالبیت علیهم السلام : هم ما، و هم اهل تسنن نسبت به اهل بیت پیامبر احترام قائل هستیم و به آنها محبت داریم، البته اینجا یک تفاوتی هست که ما اهل بیت علیهم السلام را به عنوان امام میدانیم و اهل سنت به عنوان امام قبول ندارند، ما در این مشترکات میتوانیم همکاری کنیم و در موضوع امامت هم خودمان فعالیت کنیم، وحدت معنایش این نیست که در بخش امامت فعالیتی نداشته باشیم و آن را ترویج نکنیم.
دوم ) دشمن مشترک ما
از نظر قرآن، شیطان دشمن است «إِنَّ الشَّيْطانَ كانَ لِلْإِنْسانِ عَدُوًّا مُبِيناً» [2] و خدای متعال دستور دشمنی با شیطان را داده است «فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا» [3] ما در جهت دشمنی با شیطان میتوانیم با هم همکاری کنیم. قرآن کریم در جای دیگر میفرمایدکه شیطان فقط شیطان جن نیست بلکه شیطان انس هم هست «شَياطينَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ» [4] یا در سوره ناس فرمود: «مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ» [5] خب حالا قرآن شیطان انس را نیز معرفی کرده و فرموده که در رأس این شیاطین یهود است: «أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الْيَهُودَ» [6] یعنی برای مبارزه با اسرائیل، مبارزه با حامیان اسرائیل که مستکبران عالم و آمریکا و آل سعود باشند میتوانیم با یکدیگر همکاری مشترک داشته باشیم.
پس میتوانیم برای برائت از دشمنان مشترک همکاری داشته باشیم، ببینید خود وحدت برای برائت نیز میباشد.
میماند آن بحث اختلافات، وقتی وحدت داشته باشیم، بر سر اختلافات نیز میشود گفتگوی مسالمت آمیزی داشت ، گفتگو بدون تحریک عصبیتها و با جدال احسن، که خداوند متعال فرموده است: « وَجادِلهُم بِالَّتي هِيَ أَحسَنُ »[7].
ما نمونهی اینطور گفتگوها را در روش علمای شیعه داشتهایم مثلا علامه سید شرف الدین کتابی دارند به نام «المراجعات» که حاوی مکاتبات ایشان با شیخ سلیم، رئیس جامعه الازهر مصر، بوده است و در کمال احترام از عقاید شیعی دفاع کرده اند و ابهامات و شبهات را توضیح داده و برطرف نمودهاند یا کتاب «شبهای پیشاور» که عالم شیعی میهمان اهل سنت بود و عقاید شیعی را در کمال احترام و ادب مطرح کردند . وقتی فضا، فضای نفرت و خشونت باشد نمیشود گفتگو کرد، حتی نمیشود از خود دفاع کرد و وقتی فضا، فضای وحدت ، ادب ، احترام و گفتگو نیست، تهمت هم به شیعه وارد میشود.
بنابرین ما میتوانیم از این الگوها استفاده کنیم، علمای شیعه و اهل سنت در طول تاریخ مراودات فراوانی داشتند در همین مشهد، آیت الله رضازاده سالها کردستان و سیستان و بلوچستان میرفتند و علمای اهل سنت منزل ایشان میآمدند و ایشان خاطراتی از این مراودات و رفتن در میان آنها و گفتگوی مسالمت آمیز داشتند؛ پس وحدت، بر سر مشترکات همکاری است و بر سر اختلافات نیز گفتگوی مسالمت آمیز است برای اینکه به اختلافات دامن زده نشود، شبهات و ابهامات بیشتر نشود و سوءتفاهمها کم گردد.
[مخاطب وحدت] هر کسی است که بپذیرد، یعنی به معنایی که عرض کردیم میشود هم ملت ها و هم دولتها [مخاطب ندای وحدت ما باشند]. با ملتها آسانتر است چون گاهی دولتها دست نشانده مستکبرانند و مستکبران وحدت را دوست ندارند، آنان دنبال اختلاف افکنی هستند، نان آنها در اختلاف افکنی میان شیعه و سنی است و طبیعتا ممکن است دولتهای دست نشانده چندان تمایلی به وحدت نداشته باشند، ولی با ملتها میشود. وقتی با ملتها وحدت داشته باشیم، طبیعتا به تدریج و خود به خود دولتها نیز دولتهای خوبی خواهند شد، یعنی فشار افکار عمومی بر آنها وارد خواهد گشت.
ما را متهم می کنند به اینکه شیعه از طرح وحدت دنبال یک راه تاکتیکی برای این است که قلت نیرویی خودش را زیاد کند ما به عنوان شیعه طرفدار یک وحدت حقیقی هستیم یا آن وحدت تاکتیکی که به ما نسبت می دهند ؟
شیعه نشان داده که [حتی با توجه به] قلت عددش، اگر بنای به جنگ داشته باشد، برای او مشکلی ایجاد نمیکند. در جنگ هشت ساله تمام دنیا به صدام کمک کردند و ما غریبانه جنگیدیم و سرافراز از این جنگ بیرون آمدیم، این[که شیعه از طرح وحدت به دنبال جذب نیرو است] تهمتی است که به ما زده میشود، ما در سوریه با توجه به کمی تعدادمان بر همه دنیا فائق آمدیم، ما مصداق «كَم مِن فِئَةٍ قَليلَةٍ غَلَبَت فِئَةً كَثيرَةً بِإِذنِ اللَّهِ» [8]هستیم. ما حقیقتاً به مصالح اسلام نگاه میکنیم، ما نگاه امتی و نگاهی کلان داریم، ما اهل سنت را جزء دنیای اسلام میدانیم، خودمان را نیز جزء دنیای اسلام میدانیم و در برابر دشمن به کل این مجموعه نگاه میکنیم. ما پیرو امام سجادی هستیم که ایشان در صحیفه سجادیه دعایی دارند برای سلامتی مرزداران اسلامی، مرزداران اسلامی آنها سربازانی بودند که تحت حاکمیت بنیامیه بودند و امام حسین (علیه السلام) را با آن وضعیت به شهادت رساندند ، ما در مورد ارتباطمان با اهل سنت، پیرو اهلالبیت (علیهم السلام) هستیم، اولیای ما روششان این بوده، ما منکر اختلافات نیستیم اما معتقدیم که [مشترکات فی مابین شیعه و اهل سنت] زیاد است. هم عقلمان میگوید اهل وحدت باشید هم وحی، ما دلسوز امت اسلامی و اسلام هستیم.
چون دلسوز اسلام و امت اسلامی هستیم، فکر میکنیم این به نفع اسلام و همه هست. وقتی وحدت نداشته باشیم، هم اهل سنت ضرر میکنند هم شیعه. نداشتن وحدت یعنی باید به جان یکدیگر بیفتیم و وقتی ما به جان یکدیگر بیفتیم، دشمن تیشه به ریشه همه چیز میزند کما اینکه میبینید در همین روزگار، رئیس جمهور فرانسه جرأت کرده از توهین به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) حمایت کند، اینها [جرات حمایت از توهین به پیامبر (صلی الله علیه و آله)] به خاطر این تفرقهها است. یک مقدار باید چشم را باز کرد و به شیطان و وسوسههایش توجه کرد، قرآن تاکتیکهای شیطان را لو داده و فرموده است: «إِنَّمَا يُرِيدُ الشَّيْطَانُ أَنْ يُوقِعَ بَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةَ» [9]در برابر خدای متعال و ائمه اطهار (علیه السلام) که دعوت به وحدت دارند، شیطان به دنبال اختلاف افکنی هست و ما نباید در زمین شیطان بازی کنیم. کسانی که این حرفها را میزنند یا دانسته یا ندانسته عامل شیطان هستند؛ یعنی دارند حرف مستکبران را میگویند و به خواست مستکبران عمل میکنند.
وقتی دعوا و تفرقه باشد، یعنی دشمنان از دور نگاه کنند [و حتی بدون حضور مستقیم آنها] هم امکانات و هم خونمان هدر برود و آنها در یک حاشیه امنی به اهداف خود برسند. بنابراین این مطلب که [وحدت وسیله ای برای تبلیغ و جذب است و] یک تاکتیک است، قبول نیست زیرا ما در عقاید خودمان شک نداشته و در دفاع از عقاید اگر کشته نیز شویم، خود را شهید میدانیم اما معتقدیم که بایستی بنده خدا باشیم و طبق دستور خدا با همه ارتباط برقرار کنیم. خدای متعال به ما یاد داده چگونه با کسانی که در برخی موضوعات با آنها اختلاف فکری داریم، رفتار کنیم.
شما در بیانات خود اشاره فرمودید که سیره علمای شیعه در واقع منادی وحدت بودن هست و لذا اینکه ما بپرسیم که این اندیشه وحدت گرایانه نوعی بدعت محسوب میشود (با توجه به سیره علما و بیانات اهل بیت علیهم السلام) تقریبا میشود گفت مردود بودنش قطعی است اما در سمت مقابل سوال میشود که اندیشه وحدت گرایانه نمیتواند یکی از راهبردهای دشمنان برای استحاله شیعیان باشد؟ و با توجه به همان قلّت جمعیتی، منادیان وحدت چه راهکاری برای جلوگیری از این استحاله در نظر دارند؟
اولا باید ببینیم بدعت چیست؟ بدعت یعنی نوآوری که ریشه دینی ندارد، وحدت هم امری دینی است، هم عقلی و هم قرآنی است چون خداوند در قرآن به ما یاد داده که چگونه با مشرکان گفتگوی سازنده داشته باشید. حق تعالی به شیعیان و اهل سنت که در دایره اسلام اند فرموده که چگونه با مشرکان مهربانانه برخورد کنید و آنها را دعوت کنید.
قرآن ما را از تفرقه پرهیز داده است، تفرقه در ردیف عذاب الهی مطرح شده لذا خداوند در سوره انعام میفرماید: «قُلْ هُوَ الْقَادِرُ عَلَى أَنْ يَبْعَثَ عَلَيْكُمْ عَذَابًا مِنْ فَوْقِكُمْ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعًا»[10] یعنی در کنار عذابهای آسمانی و زمینی میفرماید خدا میتواند شما را پراکنده کند و شما را به جان همدیگر بیندازد .
از نظر قرآن، تفرقه از شرک جلی بدتر است یعنی میشود شرک جلی و گوساله پرستی را تحمل کرد تا امت دچار تفرقه نشود، قرآن میگوید وقتی حضرت موسی برای سی روز به کوه طور رفتند و سپس ده روز دیگر نیز تمدید شد «وَوَاعَدْنَا مُوسَى ثَلَاثِينَ لَيْلَةً و َأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ »[11] و برادرش، حضرت هارون (علیه السلام)، را به عنوان جانشین تعیین کردند، وقتی برگشتند دیدند که اینها گوساله پرست شدند. حضرت موسی به حسب ظاهرا برخورد تندی با جانشینان کردند «وَأَخَذَ بِرَأْسِ أَخِيهِ يَجُرُّهُ إِلَيْهِ»[12]، سر برادر را گرفت، ریشهایش را گرفت «يَجُرُّهُ» کشان کشان، دعوا و برخورد تندی در برابر چشم مردم کردند تا مردم بفهمند که خیلی کار بدی کردند، در زمان نبود او بد کاری کردند، بعد حضرت هارون جواب داد که: «إِنِّي خَشِيتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَيْنَ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَلَمْ تَرْقُبْ قَوْلِي» [13]ایشان علت تحمل گوساله پرستی امت را اینطور بیان کرد، فرمود: ترسیدم تو بیایی و بگویی چرا تفرقه ایجاد شد و مراقب قول من نبودی، یعنی خودت گفته بودی مرز برخوردهای تو تفرقه باشد. اینقدر تفرقه بد است و از آن طرف قرآن دعوت به دشمنی با شیاطین کرده است.
آن وقت شما [در تاریخ] سیره امیرالمومنین (علیه السلام) در برخورد با خلفا را میبینید. امیرالمومنین (علیه السلام) در پرهیز از طرح مسایل اختلافی، به صورت مداوم مسائل اختلافی را مطرح نمیکردند. ما اعتقاد داریم به اینکه به ساحت حضرت زهرا صدیقه کبری سلام الله علیها جسارت شد، ولی امیرالمومنین علی (علیه السلام) این را مدام مطرح نمیکرد و به روی آنها هم نیاورد. یعنی ایشان همیشه نگاه رو به جلو داشتند، همیشه مصالح اسلام را مطرح میکردند، وقتی یک نفری در خلال جنگ با معاویه به امیرالمومنین گفت: چه شد که شما را از این مقام کنار زدند؟ امیرالمومنین فرمودند: تو داری سخن بیجایی مطرح میکنی، بعد فرمود: « هَلُمَّ الْخَطْبَ فِي ابْنِ أَبِي سُفْيَانَ» [14]، ما داریم با معاویه میجنگیم، تو داری از عمر میگویی؟! بیا در مورد معاویه صحبت کن.
ببینید حضرت نمیگذاشت [مردم] در تاریخ بمانند، رو به جلو نگاه می کرد و مشورتهای خیرخواهانه به خلفا میداد، نگاه امیرالمومنین به خلفا نگاه پر از عقده و کینه نبود، بلکه میدید پرچم دست اینها افتاده، باید کمکشان کند که اسلام متضرر نشود، مسلمانان متضرر نشوند، عُمر وقتی میخواهد به جنگ با ایرانیها و یا رومیان برود از حضرت مشورت گرفت. حضرت فرمودند: تو نرو که اگر کشته شوی مسلمانها مشکل پیدا میکنند، حضرت خیلی تلاش کردند که عثمان کشته نشود. ایشان عثمان را به خدا قسم داد. در خطبه 164 داریم که «تو را به خدا قسم میدهم که مواظب باش خونت ریخته نشود».
[ما در بحث وحدت] این مدل امیرالمومنین را یاد گرفتیم و این بدعت نیست. ما تأکید میکنیم بر عقاید شیعی، کما اینکه امیرالمومنین از اهل بیت دفاع کرده است، از عقاید شیعی گفته است ولی به نحوی دفاع کرده است که کلیت اسلام لطمه نخورد. اگر کلیت اسلام لطمه بخورد درون آن شیعه هم لطمه میخورد، ولایت هم لطمه میخورد. رفتار امام صادق (علیه السلام) با ابوحنیفه ببینید، ابوحنیفه را آقا رشد علمی داده است، ابوحنیفه رهبر سنیهای حنفی مذهب، دو سال شاگردی امام صادق (علیه السلام) را کرده و از آن دو سال با تجلیل و عظمت یاد میکند، میگوید: «لولا السنتان لهلک النعمان»؛ اگر دو سال شاگردی امام صادق (علیه السلام) نبود، نعمان (بن ثابت ابوحنیفه) هلاک شده بود و چیزی نداشتم، منتهی امام صادق با او مراوده داشتهاند، مودبانه نیز با او برخورد میکردند، اشکالات علمی را به او میفرمودند، خانه امام باقر (علیه السلام) به عنوان میهمانی مشرف شدهاند، امام اشکالات ایشان را هم به او گفتهاند، به ولایت هم توجه دادهاند، خب چرا ابوحنیفه را رشد میدهند؟ به خاطر اینکه میدانند ابوحنیفه اگر دستش از دفاع قرآن، از نبوت، از توحید و معارف اسلامی پر شود، در این بخشهایی که مشترک است به کمک امام میآید، حالا در بخش امامت به کمک نمیآید آنجا امام شاگردان خاصی دارند که امامت را تبلیغ کنند، این بدعت نیست، این عین آن چیزی است که اهل بیت علیهم السلام مطرح کردهاند.
اما جواب به بحث استحاله، اینکه قرآن کریم به ما یاد داده است که هم با شیطان دشمنی کنیم و هم فرموده که اهل معرفت باشیم، وقتی ما شیعیان یعنی منادیان وحدت، شیطان را تضعیف میکنیم در حقیقت داریم مذهب شیعه را تحکیم میکنیم. امکان ندارد شیطان تضعیف بشود، مستکبران عالم تضعیف شوند و مذهب حقه جعفری تقویت نشود. یعنی اسلام که تقویت شود ما تقویت میشویم، مگر ما چیزی جدای از اسلام هستیم؟
اهل سنت نیز باید بدانند وقتی شیطان تضعیف میشود باز به نفع آنهاست، فرقی نمیکند. این در جهت مشترکات هست، آن وقت منادیان وحدت راجع به این موضوع تدبیر دارند، یعنی جمهوری اسلامی جشن غدیر هم برگزار کرده، عقاید شیعی را هم تحکیم بخشیده است. ما به جای ترویج مذهب احساسی و قشری، مذهب عارفانه را ترویج میکنیم نه احساسات صِرف، وحدت شکنان یک احساسات صِرفی را ترویج میکنند که اگر این جوان از این شرایط احساسی خارج شد، آنگاه وقتی خودش مبتلای به شبهه وهابیت گشت، جواب ندارد. حتی بعضی از آنان در مورد خدا به شک میافتند، در اصل نیاز به دین تردید پیدا میکنند.
ما دنبال ترویج یک مذهب عارفانه هستیم، فرمود: «اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی نَفْسَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی نَفْسَکَ لَمْ أَعْرِفْ رَسُولَکَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی رَسُولَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی رَسُولَکَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَکَ » فرمودند در زمان غیبت این دعا را بخوانید خدایا من را با خودت آشنا کن اگر تو را نشناسم پیامبر را نشناختم. «اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی رَسُولَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی رَسُولَکَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَکَ» خدایا من را با پیامبرت آشنا کن که اگر پیامبرت را نشناسم امامم را، حجتم را هم نخواهم شناخت. «اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی حُجَّتَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی حُجَّتَکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینِی» یعنی اگر ما توحید حقیقی را ترویج کنیم، چهره نورانی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و کارکردها و مأموریتهای پیامبر اکرم را توصیف کنیم، خود به خود به ولایت میرسیم.
بعد از انقلاب محرم و صفر زنده شد، ما با حکومت رضا شاه مبارزه کردیم که عزاداری را منع کرده بود، عمامه از سر روحانیان و چادر از سر خانم ها بر میداشتند. بعد از انقلاب و پس از نابودی صدام است که شما میبینید اربعین اوج میگیرد، بنابراین اصلا شیعه استحاله نخواهد شد زیرا هر چه قرآن را تقویت کنیم، شیعه نیز تقویت شده است.
ما در بخشهای اختلافی مشغول فعالیت هستیم، این همه کتاب در دفاع از ولایت چاپ شده، این همه در رسانه از حقانیت ائمه معصومین علیهم السلام گفته میشود، ما در کنار مجمع جهانی تقریب مذاهب، مجمع جهانی اهل بیت هم داریم. اینها [یعنی] نتیجه وحدت به نفع اسلام شده است. هرچه به نفع اسلام باشد به نفع شیعه نیز میباشد. حالا اهل سنت هم روی عقاید خودشان کار میکنند، خب گفتگوی مسالمت آمیز داشته باشیم، هر گروهی نیز روی عقاید خود کار کند. از بین رفتن شیعه با تفرقه میسر میشود، از بین رفتن اهل سنت نیز با تفرقه میسر میگردد. کلیت اسلام را باید نگهداریم، اگر ما اعتقاد داریم مغز اسلام ولایت است، خب این پوسته باید حفظ شود، مگر پوست گردو میشود از بین برود ولی مغزش سالم بماند؟ مغز گردو نیز بدون پوسته به مرور از بین میرود، این [استحاله شیعه با وحدت] به نظرم یک شبهه بیجایی است که مطرح شده و اصلا چنین نیست.
تفاوت وحدت با پلورالیزیم دینی یا تکثرگرایی چیست؟ مرزش کجاست ؟ در اندیشه های تکثرگرایانه تاکید دارند بر اینکه همه حق هستند و همه درست میگویند حداقل همه بهرهای از حق دارند.
این دو کاملا متفاوت است، پلورالیزم دینی چنانچه شما فرمودید همه را بر حق میداند. منادیان وحدت قائل به پلورالیزم و صراطهای مستقیم نیستند، از نظر ما صراط مستقیم صراط اهل بیت (علیهم السلام) است، صراط پیامبران است؛ صراط اصلا جمع بسته نشده، صراط مستقیم متعدد نیست صراط مستقیم یکی بیش نیست، منادیان وحدت أميرالمؤمنين و اولاده المعصومين را جانشینان حقیقی پیامبر (صلی الله علیه و آله) میدانند.
منادیان وحدت نظرشان این هست که پیامبر جانشین تعیین کردند «وَ خَلَّفَ فیکُمْ مَا خَلَّفَتِ الاْنْبِیاءُ فی اُمَمِها،» [15]، مساله تعیین جانشینی یک چیز بدیهی است که همهی انبیاء این کار را میکردند، حضرت موسی وقتی میخواستند کوه طور بروند برای سی روز جانشین تعیین کردند، ابوبکر جانشین تعیین کرده، عقلای عالم این کار را میکنند.
منادیان وحدت نمیگویند که عقاید اهل سنت در همه ی جهات درست است، ما میگوییم از تفرقه پرهیز کنید، احساسات مذهبی را تحریک نکنید، توهین نکنید، اهل سب نباشید و در برخورد با اهل سنت از اهل بیت علیهم السلام جلوتر نزنید و به سفارش ائمه نسبت به محبت به اهل سنت عمل کنید.
امام حسن عسکری فرمود : در تشییع جنازه اینها شرکت کنید، حق اینها را ادا کنید، امانتشان را ادا کنید، به فقرایشان کمک کنید. امام صادق به فقرای اهل سنت کمک میکرد. بنابرین [موضوع ما] کاملا متفاوت با نگاههای تکثرگرایانه است، ما در بحثهای زیادی با عقاید اهل سنت مشترک هستیم، خب هرچه آنها میگویند ما نیز میگوییم و یک تفاوتهایی داریم، در آن تفاوتها آنها حرف خودشان را میزنند، ما نیز حرف خودمان را میزنیم. آنها هم دارند فعالیت میکنند.
تَبَرّی به عنوان یکی از فروع دین به چه معناست و چه نسبتی با وحدت دارد؟
تَبَرّی یک مساله قرآنی و مسلم دینی است و امری لازم است. برائت سبب میشود که مرزبندیهای عقیدتی حفظ شود و از این مرزها پاسداری شود، قرآن توصیه به برائت میکند خداوند در سوره توبه می فرمایند: «وَأَذَانٌ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ يَوْمَ الْحَجِّ الْأَكْبَرِ أَنَّ اللَّهَ بَرِيءٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ وَرَسُولُهُ» [16] خداوند و پیامبر از مشرکین بیزارند. قرآن در آیه دیگری میفرماید جهنمیها آرزو دارند که برگردند و از مستکبران و شیاطین برائت بجویند «وَقَالَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا لَوْ أَنَّ لَنَا كَرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ كَمَا تَبَرَّءُوا مِنَّا»، میفرماید کسانی که تبعیت از مستکبران کردند میگویند کاش بازگشتی برای ما بود که برائت بجوییم از این مستکبران، همچنانی که اینها الان از ما برائت میجویند.
آن چیزی که اهمیت دارد کیفیت برائت است، قرآن حضرت ابراهیم (علیه السلام) را الگوی برائت معرفی میکند: «قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنْكُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ كَفَرْنَا بِكُمْ وَبَدَا بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاءُ أَبَدًا حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ إِلَّا قَوْلَ إِبْرَاهِيمَ لِأَبِيهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَكَ» [17] حضرت ابراهیم و یارانش برای شما اسوه نیکویی هستند، از چه جهت؟ آن هنگامی که گفتند به قومشان ما بیزاریم از شما و از آنچه که عبادت میکنید به غیر خدا ( از بت ها) ما کافریم نسبت به شما و بین ما و شما عداوت و بغض برای همیشه آشکار گردید. تا اینکه ایمان بیاورید به خدای یگانه. بعد میفرماید حضرت ابراهیم به سرپرستش آزر گفت من برایت استغفار میکنم که بعدا توضیح خواهم داد.
در ادامه همین آیات دارد که حتی وقتی دشمنی]حضرت ابراهیم[ با مشرکان شکل میگیرد و برائت از آنان می جوید و می فرماید بین ما و شما عداوت و بغض برای همیشه آشکار گردید، باز هم نباید نا امید از اصلاح آنها بود در ادامه میفرماید: «عَسَى اللَّهُ أَنْ يَجْعَلَ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَ الَّذِينَ عَادَيْتُمْ مِنْهُمْ مَوَدَّةً وَاللَّهُ قَدِيرٌ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ»[18] امید است خداوند میان شما و کسانی از مشرکین که با آنان دشمنی داشتید [به وسیله اسلام آوردنشان] دوستی قرار دهد، و خدا تواناست، و خدا بسیار آمرزنده و مهربان است.
و همچنین خداوند در ادامه سوره ممتحنه میفرماید: « لَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَلَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيَارِكُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ» [19]
خداوند شما را از نیکی کردن و عدالت نسبت به مشرکینی که در دو آیه قبل ذکر شد نهی نکرده است، البته آن مشرکین دو شرط دارد: اول اینکه درکار دین با شما نجنگیده باشند و دوم اینکه شما را از دیارتان بیرون نکرده باشند.
در حقیقت باید گفت حضرت ابراهیم با قوم خودش سیری را طی میکند که به برائت منتهی میشود ، یعنی برائت از همان ابتدا نیست، قرآن میگوید حضرت ابراهیم که الگوی برائت است، اول اهل مدارا بود، اهل تقیه بود، اهل جدال احسن بود. نمونهاش گفتگوی حضرت ابراهیم با ستاره پرستان در سوره انعام مطرح شده که وقتی ستاره پرستان را میدید، حضرت ابراهیم که موحد بود ستاره پرست نبود، ولی به آنها از باب مدارا، از باب تقیه، از باب نوعی جذب و آماده کردن آنها که حرف حقش را گوش بدهند گفت: « هَذَا رَبِّي » گفت این ستاره پروردگار من است بعد وقتی ستاره غروب کرد فرمود «فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِينَ » [20]
در اینجا حرف دلش را زد، گفت من اینها را دوست ندارم یعنی به درد خدایی نمیخورد. ماه را هم که دید گفت: «هَذَا رَبِّي» باز ماه هم که غروب کرد گفت: «لَئِنْ لَمْ يَهْدِنِي رَبِّي لَأَكُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّينَ» [21] یعنی اگر رب حقیقی مرا هدایت نکند من از گمراهان میشوم یعنی ربی وجود دارد ولی او باید مرا به سوی خودش هدایت کند.
خورشید پرستها را دید گفت: «هَذَا رَبِّي هَذَا أَكْبَرُ» [22] باز همین روش مدارا و تقیه و آماده کردن را رعایت کرد و گفت این پروردگار من است، این از خدایان قبلی یعنی ستاره و ماه بزرگتر هست. وقتی هم که خورشید غروب کرد حرف دلش را زد فرمود: «إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ حَنِيفًا وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ» [23] این یکی از آن گامهایی است که حضرت ابراهیم طی کرد.
نوبت بعد قرآن میگوید که فرمود: «يَا قَوْمِ إِنِّي بَرِيءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ» [24] گفت من بیزارم از شرکهای شما، از بتهای شما، نگفت از خود شما «وَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ لِأَبِيهِ وَ قَوْمِهِ إِنَّنِي بَرَاءٌ مِمَّا تَعْبُدُونَ » [25] میگوید من بیزارم از آنچه شما می پرستید یا در یک آیهای میفرماید از آنچه برای خدا شریک قائل میشوید.
باز قرآن نمونه دیگری که از حضرت ابراهیم مطرح می کند ارتباط حضرت ابراهیم با سرپرستش، یعنی عمویش آزر که مشرک بود، این ارتباط خیلی درس آموز است. نشان میدهد که به همین راحتی از انسانهای مشرک برائت صورت نمیگیرد تا چه برسد به مسلمانان، می فرماید: «وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ لِأَبِيهِ آزَرَ أَتَتَّخِذُ أَصْنَامًا آلِهَةً إِنِّي أَرَاكَ وَقَوْمَكَ فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ» [26] و [یاد کنید] هنگامی را که ابراهیم به پدرش آزر [یعنی سرپرست و عمویش] گفت: آیا بتهایی را به عنوان معبود خود انتخاب میکنی؟ قطعاً من تو را و قومت را در گمراهی آشکار میبینم. یعنی صریح ، مؤدب و محکم حرفش را زد و انتقاد کرد، در سوره مریم داریم که حضرت ابراهیم فرمود: «لِأَبِيهِ يَا أَبَتِ» مهربانانه گفت پدرم یعنی سرپرستم. «لِمَ تَعْبُدُ مَا لَا يَسْمَعُ وَلَا يُبْصِرُ وَلَا يُغْنِي عَنْكَ شَيْئًا» [27] چیزی که نمیشنود ، نمی بیند و نمی تواند هیچ آسیب و گزندی از تو برطرف کند را میپرستی!؟
«يَا أَبَتِ إِنِّي قَدْ جَاءَنِي مِنَ الْعِلْمِ مَا لَمْ يَأْتِكَ فَاتَّبِعْنِي أَهْدِكَ صِرَاطًا سَوِيًّا » [28]مجدد با لحن مهربانه میگوید پدرم! همانا برای من [از طریق وحی] دانشی آمده که تو را نیامده؛ بنابراین از من پیروی کن تا تو را به راهی راست راهنمایی کنم.
باز در آیه بعد دارد که : «يَا أَبَتِ لَا تَعْبُدِ الشَّيْطَانَ إِنَّ الشَّيْطَانَ كَانَ لِلرَّحْمَنِ عَصِيًّا» پدرم! شیطان را مپرست؛ زیرا شیطان همواره نسبت به خدا نافرمان است.
باز در آیه بعد می فرماید: «يَا أَبَتِ إِنِّي أَخَافُ أَنْ يَمَسَّكَ عَذَابٌ مِنَ الرَّحْمَنِ فَتَكُونَ لِلشَّيْطَانِ وَلِيًّا» [29] من میترسم که از ناحیه خدای رحمان عذاب به تو برسد خدا با اینکه مهربان است، ولی وقتی تو بد عمل کنی خودت برای خودت عذاب تولید میکنی و عذاب از ناحیه او به تو میرسد. بعد قرآن میگوید که آزر با ابراهیم چطور رفتار کرد گفت: «قَالَ أَرَاغِبٌ أَنْتَ عَنْ آلِهَتِي يَا إِبْرَاهِيمُ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ لَأَرْجُمَنَّكَ وَاهْجُرْنِي مَلِيًّا» [30] گفت: ای ابراهیم! آیا تو از معبودهای من روی گردانی؟ لحن خشن آزر را ببینید. گفت: اگر [از بت ستیزی] باز نایستی، قطعاً تو را سنگسار میکنم، و زمانی طولانی از من دور شو. ابراهیم گفت: «سلام علیکم» من به تو سلام میکنم «قَالَ سَلَامٌ عَلَيْكَ سَأَسْتَغْفِرُ لَكَ رَبِّي إِنَّهُ كَانَ بِي حَفِيًّا» [31] برایت استغفار میکنم، خدای من نسبت به من مهربان است.
وَأَعْتَزِلُكُمْ وَمَا تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ و من از شما و معبودانی که به جای خدا می خوانید، کناره میگیرم «وَأَدْعُو رَبِّي عَسَى أَلَّا أَكُونَ بِدُعَاءِ رَبِّي شَقِيًّا » [32] امید است در خواندن پروردگارم [از اجابت او] محروم و بی بهره نباشم
در یک آیه دیگر می فرماید: «فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ» [33] وقتی برایش روشن شد که آزر دشمن خداست، لج کرده، کافر واقعی است، وقتی حجت برایش تمام شد، گفت من بیزارم. پس ببینید الگوی برائت در قرآن کریم حضرت ابراهیم هست و ایشان از همان ابتدا برائت نجویید، اول گفتگو و دعوت کرد، بعد که اتمام حجت کرد گفت من از این بتهای شما بیزارم، همان اول هم نگفت از بتهایتان بیزارم، بعد در یک سیر منطقی گفت از بتها بیزارم. از شرکتان بیزارم. بعد که روشن شد که فرد مقابلش دشمن خداست و لج کرده است، گفت من از شما بیزارم برائت از دشمن خداست نه از اهل سنت، ما از مسیحیان و یهودیان حق نداریم برائت داشته باشیم، تا چه برسد به اهل سنت. ، قرآن میگوید اگر کسی مُسلّم شد دشمن خداست از او برائت بجویید.
به نظر ما وحدت و برائت مکمل یکدیگرند، اصلا با یکدیگر تنافی ندارد. وحدت شکنان که هفته وحدت بحث برائت را پیش میکشند، اینها متوجه نیستند. اتفاقا وحدت و برائت مکمل یکدیگر هستند، چرا می خواهند در مقابل هم قرار بدهند؟
یعنی چی مکمل یکدیگرند؟ یعنی وحدت داشته باشیم تا از دشمنان مشترک که آنها دشمن خدا هستند برائت بجوییم. وحدت داشته باشیم تا از دشمنان الان اهل بیت علیهم السلام که همان آمریکا و اسرائیل و مستکبران عالم باشند برائت داشته باشیم. وحدت شکنان اشکالشان این است که در تاریخ ماندهاند، دشمنان حاضر را فراموش کردهاند، کاربرد و نمود برائت در برائت از دشمنان حاضر است. متاسفانه چون عدهای دنبال طرح مسائل اختلافیاند از دشمنان حاضر اهل بیت علیهم السلام غافل میشوند و این چیز جدیدی نیست. یعنی در زمان خود حضرت امیر (علیه السلام) هم داریم، در خطبه 162 داریم، که در خلال جنگ صفین یک کسی در وسط جنگ به امیرالمومنین گفت: چه جوری شما را از جایگاه خلافت کنار زدند و حال اینکه حق با شما بود؟ عبارت این است: «کیف دفعکم قومکم عن هذا المقام و أنتم أحق به» حضرت ایشان را سرزنش کردند که در وسط جنگ حرف های اختلافی را پیش می کشید ؟! بعد فرمودند چون می خواهید بدانید و حق سوال دارید قضیه را مطرح کردند و فرمودند :«وَ هَلُمَّ الْخَطْبَ فِی ابْنِ أَبِی سُفْیَانَ» بیا یادآوری و بحث و گفتگو کن در مورد معاویه، یعنی ما داریم با معاویه میجنگیم تو از خلیفه اول می گویی؟!
ببینید امیرالمومنین همان جا او را سرزنش میکنند، می فرماید بیا در مورد دشمن حاضر گفتگو کنیم و من ندیدم وحدت شکنی بیاید بگوید: ببینیم چیکار کنیم که توطئه های اسرائیل و آمریکا بر علیه اسلام و اهل بیت ناکام بماند. اینها از دشمنان حاضر غافلند.
برائت از دشمن خداست، ما باید برای برائت از دشمنان خدا با همدیگر اتحاد داشته باشیم . مسلمانان دونوع دشمن دارند بعضی از دشمنان تاریخی و بعضی دشمنان حاضر هستند برخی در دشمنان تاریخی گیر کرده اند و دشمن حاضر غافل هستند بنابراین از نظر ما وحدت و برائت در راستای یکدیگرند، اصلا ما میگوییم وحدت باشد تا ما بتوانیم برائت داشته باشیم.
برائت گاهی جنبهی لسانی دارد، گاهی عملی و گاهی قلبی؛ جنبهی قلبی همیشه هست منتهی برائت لسانی به شرطی می تواند باشدکه مفسده نداشته باشد. یعنی اگر کسی خواست برائت لسانی از یک کسی داشته باشد که گروهی او را دشمن خدا نمیدانند اما ما او را دشمن خدا میدانیم، اینجا علنی بودن لزومی ندارد، چرا؟ چون سبب میشود از دشمن حاضر غافل شویم؛ لزومی ندارد عصبیتها را تحریک کنیم.
برائت لسانی باید موجب اختلاف نشود، اشکالی ندارد که انسان از دشمن تاریخی هم برائت بجوید، چون طرف مقابل او را دشمن خدا نمیداند ما نباید به مقدسات او توهین کنیم و عصبیت او را تحریک کنیم و او را دشمن خدا بدانیم.
ما از دشمنان خدا و ظالمان برائت میجوییم، ولی اگر طرف مقابل کسی را به عنوان دشمن خدا قبول ندارد و برایش قداست قائل است لزومی ندارد ما علنا برائت بجوییم و عصبیت او تحت تاثیر قرار دهیم و فرصت همکاری در مقابله با دشمن فعلی اهل بیت را از دست دهیم و او را به جان خودمان بیندازیم و مشغول درگیری بشویم ؛ این نحوه جمع بین برائت و وحدت است.
در واقع با توجه به فرمایشات شما ما باید نسبت به مبحث لعن نیز که در مذهبمان وجود دارد بر اساس همین مشرب برخورد کنیم؟ اولا نسبت به دشمن خدا و ثانیا به عنوان قبول وحدت به عنوان یک اصل حاکم.
لعن هم به همین صورت است و یک امر قرآنی است. اهل سنت و شیعیان نمیتوانند بگویند که ما لعن نداریم، کما اینکه نمی توانند بگویند ما برائت نداریم و قابل انکار نیست. افرادی در قرآن هستند که لعن شده اند. در آیه 64 سوره احزاب آمده است: «إِنَّ اللَّهَ لَعَنَ الْكَافِرِينَ وَأَعَدَّ لَهُمْ سَعِيرًا» [34] کسانی که پیمانشان را با خداوند نقض کردند، مثل بنی اسراییل، خدای متعال فرمودند: « فَبِمَا نَقْضِهِمْ مِيثَاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ » [35]
کاذبین، کسانی که در مسیحیان دروغ گفتند و خود را برحق دانستند در آیه مباهله آمده است: «فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْکَاذِبِینَ » [36]
«فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَيْنَهُمْ أَنْ لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ» [37]
قاطع رحم ملعون شمرده شده «يَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَيُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ أُولَئِكَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَلَهُمْ سُوءُ الدَّارِ» [38] یهودیانی که به خدا تهمت زدند و دستان خدا را بسته دانستند، قرآن میفرماید: «وَقَالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَلُعِنُوا بِمَا قَالُوا»[39] کسانی که خدا و رسول را مورد اذیت قرار دادند: «إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُهِينًا» [40] کسانی که حقایق را کتمان کردند :«إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنْزَلْنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالْهُدَى مِنْ بَعْدِ مَا بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتَابِ أُولَئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَيَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ» [41]
پس لعن چیزی است که همه معتقدیم و اختلاف در مصادیق است، در این جا هم باز حرف برائت مطرح میشود.
هر کسی حق دارد کسی را که کاذب می داند، کسی را که موجب آزار و اذیت رسول خدا میداند اورا لعن کند. یک کسی بوده این کار را کرده در مصداقش اختلاف است خب اینجا دیگر من نباید علنا به آن کسی که طرف مقابل ما قبول ندارد لعن کنم. زیرا او قبول ندارد که او رسول خدا را اذیت کرده و لذا او را مستحق لعن نمیداند. من اگر علنا لعن کنم، باز افتادم در نقشه دشمنان خدا، دشمنانی که در زمان حاضر مستحق لعن هستند و دارند همان کارها را میکنند، لذا لعن علنی مذمت شده است، یعنی ما نداریم اهل بیت در برابر کسانی از اهل سنت، علنا لعن کرده باشند، بلکه به عکس آن بوده است یعنی همکاری و مودت بوده.
در نهج البلاغه داریم که امیرالمومنین در خلال جنگ صفین دیدند که یارانشان، یاران معاویه را دشنام می دهند؛ آقا فرمودند: «انّی اکره لکم ان تکونوا سبّابین» منِ علی، دوست ندارم شما اهل سب باشید.
در کلام 206 نهج البلاغه فرمودند: خوش ندارم اهل سب باشید، اگر اعمال آنها را توصیف کنید، کار آنها را متذکر شوید، این گفتاری است که به ثواب نزدیکتر است و حجت را تمام میکند، بجای سب بگویید خدایا خون ما و آنها را حفظ کن، بین ما و آنها صلح ایجاد کن، آنها را از گمراهیشان هدایت کن تا کسی که جاهل است نسبت به حق، حق را بشناسد و کسی که حریص به گمراهی و تجاوز است دست بردارد.
وحدت شکنی و برائت و لعن علنی هم ظلم به اهل سنت است هم به اهل بیت علیهم السلام
ما اعتقادمان این است که اهل بیت علیهم السلام حرفهای خیلی قشنگی دارند، تفاوت ما با اهل سنت چیست؟ ما میگوییم در سبک زندگی باید از اهل بیت پیروی کرد، تفاوت عملی اش همین است، درست است؟ ما می گوییم امام است، باید پیروی کرد، او نمی گوید امام است باید پیروی کرد، میگوید من علی را دوست دارم، ولی نمیگوید از اهل بیت باید پیروی کرد. ما می گوییم همه چیز در خانه اهل بیت است، دوست داریم اهل سنت هم از آن محروم نشوند و دور نشوند، کسی که او را عصبی میکند، دارد آن را دور میکند. این وحدت شکنان نگاه مهربانانه به انسان ندارند، نمیخواهند دیگران را شریک حظی که از معارف اهلبیت میبرند قرار دهند. ظلم به اهل سنت میشود که آنها را در دنده لج بیاندازیم و از در خانه اهل بیت دور کنیم و فیض نبرند، اینها روز قیامت اعتراض خواهند کرد که شما چرا ما را بر سر لج انداختید؟!
وحدت شکنان به خود اهل بیت هم ظلم کردهاند، چون اهل بیت عاشق انسانها هستند دوست دارند دست همه را بگیرند و همه را سر سفره معارف نابشان بنشانند اینها با این کارهایشان اهل بیت را منزوی میکنند و خواست دشمنان خدا همین هست که اهل بیت منزوی شوند.
اینها خلاف رضای امام رضا عمل میکنند، امام رضا (علیه السلام) فرمودند: «رَحِمَ اللهُ عَبداً أَحْيَا أَمْرَنَا»؛ فَقُلْتُ لَهُ: وَکَيْفَ يُحْيی أَمْرَکُمْ؟ قَالَ: «يَتَعَلَّمُ عُلُومَنَا وَيُعَلِّمُهَا النَّاسَ، فَإِنَّ النَّاسَ لَوْ عَلِمُوا مَحَاسِنَ کَلَامِنَا لَاتَّبَعُونَا»؛[42]
«خدا رحمت کند بندهاي را که امر ما را زنده مينمايد» پرسیدند چگونه امر شما را زنده نمايد؟ فرمود: «علوم ما را فرا بگيرد و آنها را به مردم بياموزد که اگر مردم، محاسن و زيبایيهاي کلام ما را بدانند از ما پيروي ميکنند».
امروز در بین مسلمین تفکر سلفیگری درحال ترویج است که شیعه کشی را ارزش جلوه میدهد و در عین حال رابطه با اسرائیل غاصب را عادی جلوه میدهد؛ وظیفه نخبگان دینی چیست؟
گفتیم برائت از دشمنان خداست، از مشرکانی است که بنای به عداوت گذاشتن دارند، کسی که حجت بر او تمام شده است. اما این که برائت نسبت به مذاهب اسلامی شیوع بیشتری پیدا کرده نشانهی غفلت از دشمنان مشترک است و این نتیجهی تلاش دشمنان آگاه است. وحدت شکنان نه زمانه را میشناسند و نه به زمان توجه دارند و نه به شگردهای دشمنان توجه دارند و ناخواسته در زمین دشمنان آگاه بازی میکنند.
حالا وظیفهی ما تبیین همگانی است، باید ارتباط برادرانه با اهل سنت داشته باشیم و به صورت منطقی و مستدل بطلان و خطر این تفکر را برای اهل سنت بیان کنیم. اهل سنت هم باید بدانند که ما برخی شیعیان تندرو داریم و علمای شیعه چنین نیستند. اهل سنت باید بدانند قرآن میفرماید: «لَتَجِدَنَ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَ الَّذِينَ أَشْرَکُوا»[43] پس این تفکر سلفی ضد اسلام است آنکه میگوید شیعه مشرک هست ادعای باطلی میکند.
قرآن میفرماید: «لَا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقَى إِلَيْكُمُ السَّلَامَ لَسْتَ مُؤْمِنًا» [44]
اگر کسی میگوید من مومن و مسلمانم، شما حق ندارید او را غیر مومن بخوانید. سلفیها به شیعه تهمت شرک میزنند، در حالی که پیروان اهل بیت منادیان توحید هستند. معارف ناب توحیدی متعلق به اهل بیت است آنها مربی توحیدند، نباید عصبیت ها را تحریک کنیم و به جایش باید تبیین کنیم و توضیح دهیم.
وحدت سه همکاری دارد که یک بخش آن گفت و گو است. همکاری در مشترکات است و گفت و گو در نقاط اختلافی است که باید در آرامش توضیح داد، شما که میگویید شرک چرا می گویید؟ من امامم را خدا نمیدانم، من او را بنده و جانشین خدا میدانم.
با گفتگو خیلی چیزها حل میشود، اما در فضای عصبیت ما اهل سنت را به دست مستکبران و داعش (دست پرورده آمریکا) میسپاریم. ما نباید توده اهل سنت را به سمت آنها سوق بدهیم. اهل سنت محب اهل بیت بوده وهستند و شیعیان تندرو گاهی کار را خراب می کنند، امیرالمومنین فرمود دو گروه کمر علی را شکستند «ما قصم ظهری إلا رجلان عالم متهتّک و جاهل متنسّک»؛ به نظرم بهترین راه تبیین است باید فضای گفت و گو و تبیین درست کرد. فضای گفتگو و تبیین فضای محبت و دوری کردن از تحریک عصبیت است دوری از توهین و سب است. آنهایی که دارند سب میکنند اینها اسباب توهین به اهل بیت هم فراهم میکنند، بالاخره عده قلیلی از اهل سنت هستند که ناصبی هستند، وقتی توهین میکنی آن هم توهین میکند. قرآن میگوید که: « وَلَا تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَيَسُبُّوا اللَّهَ عَدْوًا بِغَيْرِ عِلْمٍ » [45] در روایت داریم که آیا تاکنون دیدهاید که مشرک خدا را سب کند؟ قرآن که میگوید مشرکین برای خدا احترام قائل هستند. پس آیه معنیاش چیست که میفرماید خدا را سب می کنند؟ در روایت فرمودند «نحن اسماءالله» شما کاری میکنید که ما اهل بیت را سب کنند، نباید دشمنان اهل بیت و ناصبی ها را با برخورد اشتباه تقویت کنیم. ناصبی ها تعدادشان کم است، اهل سنت محب اهل بیت هستند. اسم بچههایشان را علی می گذارند، اسم مبارک حضرت زهرا میگذارند، حتی به نام حضرت مهدی میگذارند و اهل بیت را دوست دارند. بسیاری از اهل سنت شافعی و معتقد به زیارت اهل بیت هستند، همین زیارت امام رضا، قدیم بنده مکرر دیده بودم میآمدند. البته با خرابکاریهای بعضی از شیعیان و تلاش های موذیانه دشمنان یک مقدار نمود کمتری پیدا کرده است و ما مقصر هستیم به همان اندازه که توطئه های آنها نقش دارد به همان اندازه جهالت ها هم نقش داشته است.
با توجه به این که مخاطب ما ائمه جماعت محترم مساجد استان های خراسان هستند و مناطق تلفیقی داریم چه جایگاهی برای مسجد و امام جماعت در امر وحدت می شود تعریف کرد؟
اولا این که باورهای دینی و شیعی را باید تقویت کرد و مفهوم دقیق وحدت را باید تبیین کرد که وحدت به معنای دست برداشتن از باور های شیعی نیست و همچنین از اهل سنت هم نمیخواهیم از باورهاشان دست بکشند. این نکاتی که در مورد ضرورت وحدت بیان شد باید برای مردم تبیین کرد.
باید همکاری و مراوده پیوسته با اهل سنت در این خصوص مشترکات داشت ما در مساجد باید نگاه کلان را ترویج دهیم یعنی کاری کنیم که نمازگزاران ما کلان نگر باشند، جزئی نگر نباشند و با نقشههای دشمنان آشنا شوند.
مساجد شبکههای گستردهای هستند که باید از آنها در راه اهداف اسلام و انقلاب استفاده کافی و وافی کرد. مسجدیها باید محل جذب و تربیت نیروهای مومن عاقل و متعادل باشد، نیروهایی که زینت اهل بیت باشند پس مسجدیها هم باید خودشان را قوی کنند و هم برخورد شایستهای با اهل سنت داشته باشند و در حقیقت اهل بیت را محبوب آنها کنند. مسجدیها باید حلقهی وصل باشند بین کسانی از شیعیان که مسجد نمیآیند و یا اهل سنتی که با اهل بیت آشنایی عمیق ندارند، مسجدیها باید آن دعوت اهل بیت را عملی کنند آنها فرمودند: «حببونا إلى الناس ولا تبغضونا إليهم» ما را محبوب مردم کنید و مارا مبغوض مردم نکنید. آنها فرمودند «جُرُّوا إِلَیْنا کُلَّ مَوَدَّة» همهی دوستی ها به سمت ما بکشانید.
به مسجدیها باید بگوییم بدون وحدت هیچ اتفاق مثبتی نمیافتد، اگر تمام مسلمان ها سرشان، گرم نزاع و درگیری با هم باشد، هیچ اتفاق مثبتی نمیافتد. خداوند متعال هم فرموده: «وَلا تَنازَعوا فَتَفشَلوا وَتَذهَبَ ريحُكُم وَاصبِروا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصّابِرينَ» [46] و آن تمدن اسلامی هم شکل نمیگیرد چون قرآن فرمود نزاع نکنید که سست میشوید و شوکت و عظمت شما از بین میرود؛ نتیجه تفرقه نزاع است و نتیجه نزاع، سستی و ضعف است و در نهایت از میان رفتن قوا و شوکت اسلامی است و از طرفی باید بگوییم وقتی وحدت نباشد یعنی امنیت نیست، وقتی امنیت نباشد زندگی گوارا شکل نمیگیرد و مایه های ایجاد تمدن اسلامی نیز از بین میرود.
[1] . سوره مبارکه آل عمران ، آیه ۱۰۳
[2] . سوره مبارکه اسراء ، آیه۵۳.
[3] . سوره مبارکه فاطر، آیه 6
[4] . سوره مبارکه الأنعام، آیه ۱۱۲
[5] . سوره مبارکه الناس ، آیه 6
[6] . سوره مبارکه المائدة ، آیه 82
[7] . سوره مبارکه النحل ، آیه 125
[8] . سوره مبارکه البقرة ، آیه ۲۴۹
[9] . سوره مبارکه المائده ، آیه 91
[10] . سوره مبارکه الأنعام، آیه 65
[11] . سوره مبارکه الأعراف ، آیه 142
[12] . سوره مبارکه الأعراف ، آیه 150
[13] . سوره مبارکه طه ، آیه 94
[14] . خطبه 162 نهج البلاغه
[15] . نهج البلاغه ، خطبه 1
[16] . سوره مبارکه التوبه ،آیه 3
[17] . سوره مبارکه الممتحنة ، آیه 4
[18] . سوره مبارکه الممتحنة ،آیه 7
[19] . سوره مبارکه الممتحنة ،آیه 8
[20] . سوره مبارکه الانعام ،آیه 76
[21] . سوره مبارکه الانعام ،آیه 77
[22] . سوره مبارکه الانعام ،آیه 78
[23] . سوره مبارکه الانعام ، آیه 79
[24] . سوره مبارکه الانعام ،آیه 78
[25] . سوره مبارکه الزخرف ، آیه 26
[26] . سوره مبارکه الانعام ،آیه 74
[27] . سوره مبارکه مریم ، آیه 42
[28] . سوره مبارکه مریم ، آیه 43
[29] . سوره مبارکه مریم ، آیه 45
[30] . سوره مبارکه مریم ، آیه 46
[31] . سوره مبارکه مریم، آیه 47
[32] . سوره مبارکه مریم، آیه 48
[33] . سوره مبارکه توبه، آیه 114
[34] . سوره مبارکه احزاب ، آیه 64
[35] . سوره مبارکه مائده ، آیه 13
[36] . سوره مبارکه آل عمران ،آیه 61
[37] . سوره مبارکه اعراف، آیه 44
[38] . سوره مبارکه رعد ،آیه 25
[39] . سوره مبارکه المائده ، آیه 64
[40] . سوره مبارکه احزاب ، آیه 57
[41] . سوره مبارکه البقرة ، آیه 159
[42] . صدوق، عيون اخبار الرضا ، ج1، ص307، ب28، ح69.
[43] . سوره مبارکه مائده ،آیه 82
[44] . سوره مبارکه نساء آیه 94
[45] . سوره مبارکه انعام ،آیه 108
[46] . سوره مبارکه الأنفال آیه ۴۶