اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بِسمِاللهِ الرحمنِ الرَّحیم
الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِین وَ الصَّلَاهُ وَ السَّلَامُ عَلَی سَیدِنَا وَ نَبِینَا مُحَمَّدٍ (اللّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد) وَ عَلی آلِهِ الطَیِّبینَ الطَّاهِرِین وَ لَعنهُ اللهِ عَلَی أعدائِهِم أجمَعینِ. رَبِّ اءَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَاءَخْرِجْنی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِّی مِن لَّدُنکَ سُلْطَناً نَّصِیراً. أللهمَّ وَ انطِقْنی بالهُدی و اَلْهِمْنِی التَّقوی و وَفِّقْنی لِلَّتی هی اَزْکی.
داستان حضرت آدم از داستانهای مهم قرآن است؛
در اینجا یکی، دو آیه خلاصه داستان حضرت آدم بیانشده است.
آیه ۵۰ سوره کهف:
﴿وَ إِذْ قُلْنَا لِلْمَلَئکهِ اسْجُدُواْ لاِدَمَ فَسَجَدُواْ إِلَّا إِبْلِیسَ کاَنَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ أَ فَتَتَّخِذُونَهُ وَ ذُرِّیتَهُ أَوْلِیاءَ مِن دُونی وَ هُمْ لَکمْ عَدُوُّ بِئْسَ لِلظَّلِمِینَ بَدَلًا﴾
از داستانهای مهم قرآن همین داستان حضرت آدم هست که چندبار تکرار شده است. البته بحث تفصیلی آن در سوره بقره و سوره اعراف هست. ولی پراکنده اینجوری هم هست و اولین داستانی که قرآن نقل کرده است همین داستان حضرت آدم میباشد، (آیۀ ۳۰ سورۀ بقره)، این اولین داستان و اولین اتفاقی هست که در تاریخ افتاده است، همان را خدا نقل کرده که درسهای مهمی دارد؛ چون ما فرزندان آدم هستیم و طبیعتاً به اندازه خودمان امتیازات او را داریم و به اندازه خودمان آسیبها وگرفتاری هایی که ایشان پیدا کردند ممکن است پیدا بکنیم.
آن خاکی که خداوند برای خلقت آدم انتخاب کرد، ترکیبی از همه خاکها بود؛
﴿وَ إِذْ قُلْنَا لِلْمَلَئکهِ اسْجُدُواْ﴾ به یاد آور آن هنگامی را که خداوند به فرشتگان گفت: سجده کنید. در اینجا الف ولامِ ملائکه الف ولام استقراء هست، یعنی به همه فرشتهها گفت سجده کنید در برابر آدم، همه سجده کردند جز ابلیس که از جن بود. در روایت داریم که وجه تسمیهی آدم این هست که از ادیم الارض یعنی از ظاهر زمین گل آدم سرشته شد و در روایت داریم که از همه خاک نه یک تیکه از خاک، یعنی آن خاکی که خدا انتخاب کرد ترکیبی از همه خاکها بود. راوی گفت: «إنّ آدم خُلِق من الطین کّلِه أو من طین واحد؟» فرمود: «بل من الطین کلِّه، و لو خُلِق من طین واحد لما عَرَف الناس بعضَهم بعضاً…» یعنی اگر از یک خاک واحد بود همه یک شکل میشدند، هیچ کس دیگری را نمیشناخت «و کانوا علی صوره واحده» راوی گفت: حالا مثلاً نمونه هم داریم؟ حضرت فرمود: بله «لأنّ فیه أبیض و أشغر»، أشغر ترکیبی از قرمز و زرد هست و أغبر غبار گونه، رنگ غبار، أحمر أزرق خاکی داریم که گفتهاند کبود است مثل آسمان أزرق آبی خاصّی هست. بعضی خاکها شیرین هست، بعضیها شور هست بعضیها خشن است، سفت است بعضیها نرم هست و فیه أصحر سفیدی هست که داخلش قرمزی هست، بعد فرمودند: ﴿فلذلک صار الناس فیهم لین و فیهم خشن و فیهم ابیض و فیهم أصفر و أحمر و أصهب و أسود علی ألوان التراب﴾. همین مطلب را امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) در خطبۀ یک نهج البلاغه مفصل فرمودند. در خطبهای دیگر داریم که امیرالمؤنین (علیهالسلام) فرمود: «فهم علی حسب قرب أرضهم یتقاربون، و علی قدر اختلافها یتفاوتون» به اندازهای که گلهایشان به هم نزدیک هست، روحیاتشان به هم نزدیک هست و به اندازهای که گلها ازهم دور هستند تفاوت دارند و در عین حال هیچکس محکوم این عناصر نیست.
انسانها به اندازه گِلهایشان به یکدیگر نزدیک هستند؛ ولی هیچکس محکوم نیست؛
اگر بخواهیم این مطلب «گلها به هم نزدیک هست» را توضیح بدهیم، باید اینگونه بگوییم:
مثلاً فرض بفرمایید آن کسی که منشأ مادیاش از گل خشن هست روحیاتش ضمخت هست، مردهایی که صلابت دارند، اینها منشأ گلشان منشأ مادیشان فرق میکند با آنهایی که نرم و خوش اخلاق هستند. ذات آدمها فرق میکند بایکدیگر.
شاید هم بخواهد بگوید، سرزمینهایی که نزدیک هم هستند. بله شامل آن هم میشود، ولی هیچکس محکوم اینها نیست، این جبر نیست؛ یعنی باز با آن ارادهای که خداوند به انسان میدهد، با قدرت انتخابی که خداوند به انسان میدهد، اینها همهاش قابل عوض شدن و تغییر هست.
حضرت میفرمایند بعضیها قد بلند هستند و بعضیها قد کوتاه هستند.
ترجمه لغات؛ واژه ابلیس، جن، اُذکر، اذقُلنا و … در روایات؛
برای ابلیس هم در روایت داریم که ابلیس یعنی «اُبلِس من رحمۀ الله»، ناامید شد از رحمت خدا. جن هم که باز همینطور در لغت یعنی پوشیده هست ما نمیبینیمش.
و إذ قلنا متعلق به اُذکر است، یعنی ذکر کن یاد آوری کن، چون در این داستان بستر هدایت و تربیت هست؛ این داستان را یادآوری کن ذکر کن، آن هنگامی را که ما گفتیم.
اگر بگوییم به مردم تذکر بده مردم که اصلاً یادشان نیست یعنی چی تذکر بده؟ بالاخره ما چی باید بگوییم اگر بگوییم به پیامبر میگوید به یاد بیاور قابل توجیه هم هست، با توجه به خلقت نوری، اما اگر بگوییم به مردم یادآوری کن، در آن تسامح وجود دارد، چون مردم که چیزی یادشان نیست. این مطلب تعلیم هم هست دیگر، مطالبش که نه در نهاد آدم هست یعنی محتوای آن درسی که میخواهیم بگیریم آدم بعد بهش اذعان میکند. یعنی مطالبی که در قرآن هست، وقتی که آدم آموزش میبیند انگار قبلاً بلد بوده است، یک چیز عجیب و قریب نیست که استبعاد بکند این چی هست!
«اذ قُلنا» یعنی به مردم بگو آن داستان را، تذکر بده، متذکرشان کن که لازمهاش ذکر خود پیامبر هست.
این یک یادآوری و تذکر تکوینی است؛ یعنی درفطرتمان خدا را میآوریم، این همان یادآوری هست، وقتی پیامبر به یاد میآورد به مردم هم میگوید، حالا مردم هم بارها این قرآن را میخوانند، میگوید به یاد بیاورید، این به نظرم لازمهاش تعلیم هم هست؛ ﴿یُعَلِّمُهُم الکتاب﴾ هم در کنارش داریم.
آیا این «واذکروا»، خطاب به مردم، از حیث هشدار نیست، (نه اینکه بهیاد بیاور)؟ چراکه اینجا اشاره به زمانی هم ندارد که بگوییم منظور عالم ذر است.
در پاسخ باید بگوییم، از باب اینکه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مخاطب اول هست، این عبارت بهکار رفته است؛ یعنی به در بگو، دیوار بشنود، وقتی به پیامبر میگوید «اُذکر»، در حقیقت به ما دارد میگوید. پیامبر خطاب اول هستند، لذا بعدش هم خطاب جمع میشود «أَ فَتَتَّخِذُونَهُ وَ ذُرِّیتَهُ».
قاموس میگوید کلمه ذکر از ماده ذکر میباشد و در اصل به معنای یاد آوری هست که در مقابل غفلت و نسیان قرار میگیرد، بعد میگویند دو نوع هست قلبی یا زبانی، قلبیاش مثل «فاذکرونی اذکرکم» که خدا یادشان میکند و زبانیاش هم میگوید «و قد انزلنا کتابا فیه ذکرکم»
دلیل آوردن ضمیر متکلم معالغیر«نا» از جانب پروردگار؛
سؤال بعدی این هست که خدا با اینکه یکی هست چرا ضمیرِ «نا»، متکلم معالغیر میآورد؟ که زیاد هم داریم از اینگونه موارد. این ظاهراً به اعتبار خدا و فرشتهها و کارگزارانش هست. خب حالا اینجا میگوید «و إذ قلنا للملائکه» نمیگوید من به فرشتهها گفتم، میگوید ما به فرشتهها گفتیم! دقت کردید چی شد؟ جاهای دیگه بله، اینجوری توجیهش میکنیم ولی اینجا چطور؟
– شاید بشود اینگونه جواب داد که ما جاهای دیگر هم اسم ملائکه را نمیآوریم، میگوییم خدا با جمیع أسماء و صفاتش، حالا بخشی از أسماء خدا ملائکه هستند، ولی وقتی که میگوییم با جمیع اسماء و صفاتش، به اعتبار آن اسماء و صفاتِ دیگرش ضمیر جمع آمده است. این حرف امام هست که میگوید «نا» در قرآن یعنی خداوند با جمیع أسماء و صفاتش.
اینجا بحث مبنایی است و این پاسخ در جایی است که بگوییم «نا» در قرآن تنها در مورد فرشتهها نیست، ؛ حالا اگر پذیرفتید که «نا» در قرآن در مورد فرشتهها هست این آیه را چطوری توجیه کنیم؟
حالا من این دلیل به ذهنم رسید که فرشتهها درجه درجه هستند، روایات هم همین را میگویند؛ فرشتهها در یک درجه نیستند؛ هم مأموریتهایشان فرق میکند و هم درجاتشان فرق میکند. آنهایی که مقرب هستند پیام آوردهاند، دیدید که گاهی وقتها یک کسی یک پیام میآورد و این پیام مال همه هست و خودش هم آن کار را انجام میدهد ولی اینجوری میگوید، یعنی جمع میبندد. «وإذ قلنا للملائکۀ» هم همینطور است. خدای متعال به فرشتهها پیام داده است، حالا توسط عدهای از فرشتهها این پیام فرستاده شده است و این منافاتی ندارد با اینکه «نا» را تعدادی از فرشتهها بگیریم و «الملائکۀ» شامل همه فرشتگان باشد و آن پیامرسان هم که مأمور به این کار بوده است را نیز شامل بشود.
سجده به آدم، چه نوع سجدهای است؟ سجده پرستش، عبادت یا سجده تکریم؟
«اُسجدوا لآدم» سجده کنید بر آدم، منظور چه نوع سجدهای هست؟ سجده پرستش داریم، سجده اطاعت داریم و سجده تکریم داریم. سجده حضرت یعقوب سجده تکریم هست، سجده شیطان و عبادت سجده پرستش هست، سجده اطاعت هم داریم که در آن تکریم نهفته است، یعنی وقتی که خدا میگوید سجده کنید، میخواهد شأن آدم را برساند، تکریمش کند، ولی فرشتهها چرا سجده کردند؟ وجهش این هست که میخواهند اطاعت بکنند. فرشته دنبال این نیست که این شأنش بالا هست یا پایین هست، ما میفهمیم حکمتش این هست، فرشته اطاعت میکند، کار ندارد به این کارها، چون امر پروردگار هست اطاعت میکند.
این نکته را هم توجه کنید که خضوع(تکریم) برای غیر خدا اشکال ندارد، این پرستشِ غیر خداست که اشکال دارد.
اینجا به نظر میرسد همان خضوع و تکریم و از جهتی هم اطاعت هست و البته نشان میدهد که سطح آدم بالاتر هست و این برتری را خدا قبلاً اثبات کرده است و همینجوری نگفت سجده بکنید. بر گل سجده نکردند بعد از اینکه «علّم آدم ألأسماء کلُّها» به آدم یاد داد بعد اینها را عرضه کرد بر فرشتهها آنها کم آوردند، چون بلد نبودند، اول که فکر میکردند سطح بالایی دارند و «نَحنُ نُسَبِّحُ بِحَمدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ»، تحویل نمیگرفتند وجه دیگری را دیدند، گفتند میخواهی خون ریزی کنی؟! پس وقتی خداوند گفته سجده بکنید نشان داده است شأن و منزلت آدم را، بعد گفته سجده بکنید.
لذا اینکه بعضیها به صورت کلی میگویند انسان مسجود فرشتگان هست، این حرف درستی نیست. در روایت داریم، شخصی از آقا امام صادق (علیه السلام) پرسید: آیا فرشته برتر هست یا انسان؟ فرمود انسان ترکیبی از شهوت و عقل هست، اگر کسی شهوتش بر عقلش غلبه کند از حیوان پستتر هست؛ یعنی اصلاً با فرشته هم مقایسهاش نکن. در ادامه میفرمایند، اگر عقلش بر شهوتش غلبه بکند آن وقت از فرشته برتر هست. باز این غلبه عقل بر شهوت ذو مرآت و ذو درجات هست، همه هم اینجوری نیستند، پس اینکه بگوییم آقا از یک کنار همه آدمها مسجود هستند، آن آدمی که از گاو پستتر هست چگونه میتواند مسجود فرشتهها باشد؟!
در چه صورتی میتوان گفت، انسان مسجودِ فرشتگان است؟
اگر سجده را به معنای کارگزاری بگیریم، بله، یعنی حکمت اینکه خدا گفته سجده بکنید این استکه همه عالم باید بچرخد تا این انسان آزمایش بشود، بعضیها این احتمال را دادهاند که آن سجده و خضوع هنوز ادامه دارد؛ یعنی همه دارند میدوند و عالم بر محور این آدم میچرخد، گل سرسبد این عالم آدم هست که آزمایش بشود و بهشت را انتخاب بکند یا جهنم را. اگر به این معنا بگیریم بر همه سجده کردند ما هم میشویم مسجود؛ اما اگر بگوییم این خضوع هست و چون آدم (علی نبینا و آله و علیه السلام) شأنی داشته «صفوه الله» بوده است و ظرفیت آدم شکوفا شده است، اگر اینجوری بگوییم فقط شامل حال او میشود و هر کسی که برتریش اثبات بشود.
اشکال: اگر اینجوری باشد ابلیس هم دارد به ما خدمت میکند مایهی رشد ما هست.
پاسخ: نه او از طرف خداوند کارگزار نیست، او عاصی هست او مفسد هست، ما خوب استفاده میکنیم او خدمت نمیکند، ما داریم خوب استفاده میکنیم. کی گفته شیطان دارد خدمت میکند؟! شیطان مخرب و مفسد هست و شیطان را اصلاً با فرشتهها نمیشود مقایسه کرد.
اشکال: شاید از این جهت میگویند که خدا شر خلق نمیکند پس اصل وجود شیطان خیر هست.
پاسخ: بله، ولی خدا اجازه تولید شر به شیطان داده است، همچنانکه برای ما اجازه گناه داده و میفرماید: «ظهر الفساد فی البر والبحر بما کسبت ایدی الناس» من اصل خلقتم خوب هست ولی چون به من آزادی داده و من میتوانم سوء انتخاب داشته باشم، سوء انتخاب من فساد ایجاد میکند. آیه داریم که خدا اگر میخواست مؤاخذه میکرد بخاطر گناهان. «ما ترک علی ظهرها من دابّۀ» یعنی اگر فرشتهها تمیز نکنند عالم را همه چیز از بین میرود، گناه روی عالم دارد اثر میگذارد این فرشتهها هستند که از طرف خدا هر روز مثل این رُفتهگرها که تمیز میکنند، جارو میکشند عالم را، گاهی زلزلهای، گاهی سیلی، بالاخره اثرش را باید بچشند مردم.
ابلیس دارد تقویت میکند انسان را، «یزیّن لی الهوی» نقش ابلیس پوف کردن هست، ما آتش زیر خاکستر داریم، شیطان آن را جلاء میدهد والا خود انسان هست که خطا میکند. ابلیس را کی منحرف کرد؟ نفس اماره داشت، یعنی شیطان موجود آزاد مختار هست و نفس اماره دارد و انتخاب میکند، جنها همینجوری هستند دیگر، لذا فرمود: «ما خلقت الجن والانس الا لیعبدون» جن وانس همعرض هستند.
قدرت شیطان در فساد بیشتر است یا انسان؟
ببینید عالم مسخر شیطان هست یا نیست؟ برای جن نگفتهاند، ولی برای انسان گفتهاند؛ منتهی از حیث ایدهپردازی، شیطان جن اصل هست، «إن ّ الشیاطین لیوحون إلی أولیائهم» آنها ایدهپردازی میکنند، آنها پیام میدهند. شیطان اول متعصب هست و از جهتی که معلم هست، از آن جهت ممکن است بگوییم مؤسس فساد هست، سردمدار جبهه باطل هست، از آن جهت او جلوتر است، اما از حیث عملیاتی انسان نقش فساد بالایی را دارد.
الان ما به شیاطین جن هیچ الهامی نمیکنیم، الان از اون طرف هست. ما به فرشتهها هیچ الهامی نداریم آنها به ما الهام میکنند. آنها پیام آگاهانه منتهی یواشکی میدهند، این کار شیطان است هر چی در منابع داریم از آن طرف هست.
من نقشه کلیاش را بگویم، نقشه کلی این هست که درانسانها جبهه حق هست و جبهه باطل، جبهه حق داریم جبههی باطل داریم، اینها هر دو مؤیَّد به دو نیروی غیبی هستند، نیروی غیبی جبهه حق فرشتهها هستند و نیروی غیبی جبهه باطل شیاطین هستند، شیاطین کافر. آنها هم کمک میکنند، اینها هم کمک میکنند و خدا هم ایستاده است ببیند اینها چیکار میکنند «إنّ الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائکه الا تخافوا».
دردعای صحیفه سجادیه هم هست «سَلّطْتَهُ مِنّا عَلَى مَا لَمْ تُسَلّطْنَا عَلَیْهِ مِنْهُ» تو شیطان را بر ما مسلط کردی در حالیکه ما را بر او چنان تسلطی ندادی.آقا ما پیام بدیم به شیطان که چیکار بکند؟ شیطان خودش اعلم العلماء هست.
منظورم از یوحی ایدهپردازی هست. برای انبیاء داریم «وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْراتِ» همهاش از آنطرف هست مثلاً ببینید فرشتهها یکسره دارند ما را دعا میکنند، ما اگر گاهی بگوییم «اللّهُمَّ صَلِّ عَلَی مَلائِکَتِکَ…» ولی همهاش از آن بالاست آنها دارند یکسره تزیین میکنند.
اگر در مورد کسانی که جنگیری میکنند، بگوییم اینها بالأخره به او یکچیزی را میگویند، مثلاً میگویند برو فلان کار را انجام بده، آیا میشود گفت که انسان به جن چیزی را یاد میدهد؟
خیر، بازهم او قدرت دارد او بلد هست، این جن القاء کرده که این کار را میتوانم بکنم؛ یعنی همین کار را چه کسی توی ذهن این فرد میآورد تا به جن بگوید؟ باز خود جن هست «الَّذِی یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ»، در اینجا هم شیطان شروع کرده، تازه آدمِ بیچاره فریب هم خورده و قسم دروغ او را هم باور کرده است. گفته:
﴿وَ قاسَمَهُما إِنِّی لَکُما لَمِنَ اَلنّاصِحِینَ﴾ ﴿الأعراف، ۲۱﴾
و برای هر دو سوگند سخت و استوار یاد کرد که یقیناً من برای شما از خیر خواهانم [و قصد فریب شما را ندارم.] خدا میگوید:
﴿إِنَّ اَلشَّیْطانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا إِنَّما یَدْعُوا حِزْبَهُ لِیَکُونُوا مِنْ أَصْحابِ اَلسَّعِیرِ﴾ ﴿فاطر، ۶﴾
بی تردید شیطان، دشمن شماست، پس او را دشمن خود بگیرید. [او] گروهش را فقط [به این سبب به فسق و فجور] دعوت میکند که اهل آتش سوزان گردند. میگوید دشمنی یکطرفه نباشد از شیطان شروعشده است.
شیطان اگر از جنّ بود، در بین فرشتگان چهکار میکرد؟
بحث بعدی سر خود ابلیس هست که قرآن میگوید:
﴿… فَسَجَدُوا إِلاّ إِبْلِیسَ کانَ مِنَ اَلْجِنِّ …﴾ ﴿کهف، ۵۰﴾
… پس همه سجده کردند، جز ابلیس که از گروه جن بود…
اگر شیطان از جن بود پس آنجا چیکار میکرده؟ میگویند به خاطر اطاعت و عبادت، شأنی پیدا کرد. امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) در خطبه قاصعه فرمود: «فَاعْتَبِرُوا بِمَا کَانَ مِنْ فِعْلِ اَللَّهِ بِإِبْلِیسَ إِذْ أَحْبَطَ عَمَلَهُ اَلطَّوِیلَ وَ جَهْدَهُ اَلْجَهِیدَ وَ کَانَ قَدْ عَبَدَ اَللَّهَ سِتَّهَ آلاَفِ سَنَهٍ لاَ یُدْرَى أَ مِنْ سِنِی اَلدُّنْیَا أَمْ مِنْ سِنِی اَلآْخِرَهِ عَنْ کِبْرِ سَاعَهٍ وَاحِدَهٍ» پس اگر شیطان از جن بوده است آنجا چیکار میکرده است؟
میگوییم شیطان قربی پیداکرده است، ولی ماهیتش متفاوت بوده است والا داعی ندارد برای اینکه خداوند بگوید «کانَ مِنَ اَلْجِنِّ»، چون بعضیها هنوز اصرار دارند بگویند فرشته بوده است پس چرا خداوند میگوید «کانَ مِنَ اَلْجِنِّ» چه داعی دارد جداگانه بیاورد؟ میخواهد بگوید او جنسش با فرشتهها فرق میکرده است و طایفه جن هم قبل از آدم بودهاند. اول طایفه جن بودهاند بعد آدم.
خب حالا ادله دیگری داریم بر فرشته بودن شیطان، بعضیها گفتهاند همین عبارتِ «الّا إبلیس» یعنی شیطان جزو فرشتگان بوده است که خدا استثناء کرده است او را! چراکه اصل در استثناء این هست که متصل باشد.
والسَّلامُ علیکُم وَ رَحمه اللهِ و برَکاتُه
اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد